اما یك مسئله ی دیگر در كار است و آن مسئله ی آداب است. آداب مربوط به سهم بندی
غرایز نیست، بلكه مربوط به این است كه انسان غیر از مسئله ی اخلاق به یك امور
اكتسابی- كه باید اسم آنها را فنون گذاشت- نیز احتیاج دارد، یعنی به یك سلسله
هنرها و صنعتها احتیاج دارد و باید آنها را یاد بگیرد. مثلاً انسان احتیاج دارد كه خط
نوشتن را یاد بگیرد. یاد گرفتنِ خط نوشتن جزء آداب است، یعنی باید باسواد بشود.
پیغمبر اكرم فرمود: مِنْ حُقوقِ الْوَلَدِ عَلَی الْوالِدِ اَنْ یُحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یُعَلِّمَهُ الْكِتابَةَ وَ یُزَوِّجَهُ اِذا
بَلَغ یعنی از حقوق پسر بر پدر است كه اسم نیكو بر او بگذارد، نوشتن را به او
بیاموزد و وقتی بالغ شد برای او همسر انتخاب كند. نوشتن، فن است، هنر است و به
عبارت دیگر جزء آداب است. خیاطی جزء آداب است، جزء فنون است.
اسب سواری جزء فنون است. شناگری جزء فنون است. این آداب در زمانها فرق
می كند. انسان نباید بچه اش را همیشه به آدابی كه خود دارد مؤدّب كند. در زمانی كه
تو بودی، ادب تو اقتضا می كرد كه نوشتن را بیاموزی، اما بعد ماشین تحریر و ماشین
پلی كپی پیدا شد. تو خودت خط نوشتن را بلد بودی. در زمان بعد دیگر تنها نوشتن
كافی نیست، باید ماشین كردن را هم بلد بود. در زمان جنابعالی وسیله ی حمل و نقل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 189
اسب بود، شما می بایستی اسب سواری یاد می گرفتی. اما حالا یك مسئله ی دیگر در
كار است و آن رانندگی است. در زمان تو این هنر وجود نداشت ولی در زمانی كه
بچه ات می خواهد زندگی كند دیگر اسب سواری معنی ندارد، باید به او رانندگی یاد
بدهی. دیگر اینجا نباید كج سلیقگی به خرج داد و گفت همان كاری را كه من بلدم
باید بچه ی من هم انجام بدهد. نه، لاتُؤَدِّبوا اَوْلادَكُمْ بِاَخْلاقِكُمْ لِاَ نَّهُمْ خُلِقوا لِزَمانٍ غَیْرِ
زَمانِكُمْ. .
مثلاً كسی بر اثر جهل و جمود می گوید: چون من خودم عطاری و
زردچوبه فروشی كارم بوده است، بچه ی من هم باید همین كار را بكند. فكر نمی كند كه
الآن كارهایی پیدا شده است كه صد مرتبه بیشتر، هم برای دنیای خودش و هم برای
آخرتش مفید است. اینها دیگر جمود است. این حساب، حساب آداب است. پس
آیا اخلاق با مقتضیات زمان عوض می شود؟ خیر. آیا مقتضیات زمان آداب را
عوض می كند؟ بله.
از جمله آداب، یكی هم رسوم میان مردم است. اینها را نه می شود گفت خوب
است و نه می شود گفت بد است. مثلاً هر مردمی برای مجالس عروسی یك رسم
مخصوصی دارند، در مجالس میهمانی یك رسم بالخصوصی دارند. جمله ی دیگری
را هم در دیوانی كه منسوب به امیرالمؤمنین است، به ایشان نسبت داده اند و آن این
است: بُنَیَّ اِذا كُنْتَ فی بَلَدَةٍ غَریبَةٍ فَعاشِرْ بِآدابِها یعنی بچه جان! اگر در شهری غریب
بودی، به آداب آن شهر معاشرت كن. اینجا صحبت آداب است. مثلاً اگر در یك جا
رفتی دیدی جمعیتی ایستاده غذا می خورند، تو هم آنجا بایست غذا بخور. اگر شما
در میان عربها بروید، می بینید وقتی می خواهند چیزی را تعارف كنند آن را پرت
می كنند. در اینجا اگر كسی بخواهد میهمانی بدهد، باید حتماً به اندازه ی تعداد
میهمانان جا داشته باشد. ولی آنجا این طور نیست، ممكن است جمعیت زیادی را
در خانه ی كوچكی دعوت كنند. فقط تا میهمان می آید، فوراً غذای او را می دهند و
می رود. میهمان دیگر می آید همین طور. اما در ایران باید حتماً تمام میهمانها جمع
بشوند، آن وقت به آنها غذا بدهند. حالا ما اگر به آنجا رفتیم باید مطابق آداب آنها
عمل كنیم. دیگر انسان نباید تنگ نظری داشته باشد و بگوید من می خواهم فقط به
آداب خودمان عمل كنم.