از نظر اسلام سرلوحه ی تعلیمات، عبادت است. اگر عبادت درست باشد آن دوتای
دیگر درست می شود و اگر عبادت نباشد آن دوتا واقعیت پیدا نمی كند. باور نكنید
كه یك كسی در دنیا پیدا بشود كه در مسائل اخلاقی و اجتماعی، مسلمان خوبی
باشد ولی در مسائل عبادی مسلمان خوبی نباشد. ما برای آدم نمازنخوان چیزی از
مسلمانی قائل نیستیم. امیرالمؤمنین فرمود: بعد از ایمان به خدا چیزی در حد نماز
نیست. پیغمبر اكرم فرمود: نماز مثل چشمه ی آب گرمی است كه در خانه ی انسان باشد و
انسان روزی پنج بار در آن آب گرم شستشو كند. تَعاهَدوا اَمْرَ الصَّلوةِ وَ حافِظوا عَلَیْها
[1](كلام امر است) یعنی رسیدگی به كار نماز بكنید، محافظت بر نماز بكنید. خداوند به
پیغمبر می فرماید:
وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اِصْطَبِرْ عَلَیْها [2]به خاندانت دستور بده كه نماز بخوانند، خودت هم بر نماز صبر كن؛ یعنی نماز زیاد بخوان و آن را تحمل كن.
إِنَّ رَبَّكَ یَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ اَللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ اَلَّذِینَ مَعَكَ [3]خدا می داند كه تو و افرادی كه با تو هستند شبها بپا می خیزید، عبادت می كنید، خدا را
پرستش می كنید.
وَ مِنَ اَللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسی أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً [4]ای پیغمبر! قسمتی از شب را تهجّد كن (بر او واجب بود) شاید كه خدا به این حال، تو را
به مقام محمود برساند.
امكان ندارد انسانی انسان كامل بشود بدون عبادت و پرستش. پیغمبر، پیغمبر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 198
است و همان عبادتها و همان پرستشها و همان استغفارها. امام صادق می فرماید:
پیغمبر در هیچ مجلسی نمی نشست مگر اینكه بیست و پنج بار استغفار می كرد،
می گفت: اَسْتَغْفِرُ اللّهَ رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیْهِ. علی بن ابیطالب، امیرالمؤمنین است به اینكه
وجود جامعی است: هم زمامدار عادلی است و هم عابد نیمه شبی. همان عبادتها به
علی آن نیروهای دیگر نظیر روشن ضمیری را داده بود. نباید ارزش عبادت را
فراموش كرد.
عدی بن حاتم نزد معاویه آمد در حالی كه سالها از شهادت مولا گذشته بود.
معاویه می دانست كه عدی یكی از یاران قدیمی مولاست، خواست كاری كند كه
این دوست قدیمی بلكه یك كلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت: عدی! اَیْنَ
الطَّرَفاتُ؟ پسرانت چه شدند
[5]؟ عدی گفت: در ركاب مولایشان علی با تو كه در زیر پرچم كفر بودی جنگیدند و كشته شدند. گفت: عدی! علی درباره ی تو انصاف نداد.
گفت: چطور؟ گفت: پسران خودش را نگه داشت و پسران تو را به كشتن داد. عدی
گفت: معاویه! من درباره ی علی انصاف ندادم. نمی بایست علی امروز در زیر خروارها
خاك باشد و من زنده باشم. ای كاش من مرده بودم و علی زنده می ماند. معاویه دید
تیرش كارگر نیست. سبك این مرد این بود كه وقتی می دید كارش با خشونت پیش
نمی رود، لیِّن می شد. گفت: عدی! الآن دیگر كار از این حرفها گذشته است. دلم
می خواهد چون تو زیاد با علی بودی، یك قدری كارهایش را برایم توصیف كنی كه
چه می كرد. گفت: معاویه! مرا معذور بدار. گفت: نه، حتماً باید بگویی. عدی گفت:
حالا كه می خواهی بگویم، آنچه را كه می دانم می گویم؛ نه اینكه مطابق میل تو سخن
بگویم، بلكه حقیقت را می گویم. گفت: بگو.
این مرد شروع كرد به صحبت كردن درباره ی علی. گفت: یكی از خصوصیات او
این بود: «یَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوانِبِهِ وَ الْحِكْمَةُ مِنْ نَواحیهِ» مردی بود كه علم و حكمت
از اطرافش می جوشید. معاویه! علی آدمی بود كه در مقابل ضعیف، ضعیف بود و در
مقابل ستمكاران، نیرومند. با اینكه در میان ما می نشست و هیچ تكبری نداشت و
بدون امتیاز می نشست، اما خدا یك هیبتی از او در دل مردم قرار داده بود كه بدون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 199
اجازه نمی توانستیم حرف بزنیم و. . . بعد گفت: معاویه! من می خواهم منظره ای را كه
به چشم خودم دیدم برایت بگویم. در یكی از شبها علی را در محراب عبادت دیدم.
دیدم مستغرق خدای خودش است و محاسنش را به دست مبارك گرفته، می گوید:
آه آه از این دنیا و آتشهای آن. می گفت: یا دُنیا! غُرّی غَیْری. .
آنچنان عدی علی را وصف كرد كه دل سنگ معاویه تحت تأثیر قرار گرفت، به
طوری كه با آستینش اشكهای صورتش را پاك می كرد. آنگاه گفت: دنیا عقیم است
كه مانند علی بزاید.
وَ مَناقِبُ شَهِدَ الْعَدُوُّ بِفَضْلِها
وَ الْفَضْلُ ما شَهِدَتْ بِهِ الْاَعْداءُ
علی مردی است كه دشمنانش درباره ی فضل و فضیلت او گواهی می دادند.
[1] نهج البلاغه ، خطبه ی 197
[5] عدی سه پسر داشت كه در سنین جوانی در ركاب حضرت در جنگ صفّین كشته شده بودند.
می خواست عدی را ناراحت كند، بلكه او از مولا اظهار نارضایتی كند.