این حرف درست نیست. به كسانی كه این حرف را زده اند می گوییم چیزی كه
اجتماع آن را خوب می داند و چیزی كه اجتماع آن را بد می داند یعنی چه؟ مسئله ای
است كه شاید عنوان كننده ی اولیه ی آن مسلمین بوده اند و آن مسئله ی حُسن و قبح عقلی
است. حسن یعنی نیكویی، زیبایی، و قبح یعنی بدی و زشتی. حسن و قبح عقلی در
مقابل حسن و قبح غیر عقلی یعنی چه؟ ما یك زشتی و زیبایی داریم، مثل اینكه
صورت انسانی را می گویند صورت زیبایی است و صورت انسان دیگر را می گویند
صورت زشتی است؛ فلان كس دارای چشمان زیبایی است، فلان كس دارای
چشمان زشتی است؛ در میان حیوانات، فلان حیوان مثلاً آهو حیوان زیبایی است
اما مثلاً كلاغ حیوان زشتی است. حسن و قبح به این صورت، امروز یكی از علمهای
دنیاست. می گویند شناخت زیبایی، علم زیبایی.
حسن و قبح عقلی یعنی زشتی و زیبایی چیزهایی كه به چشم دیده نمی شوند.
خود آن چیزها را عقل درك می كند و قاعدتاً زشتی و زیبایی آنها را هم عقل درك
می كند. مثلاً شخصی در بیابانی غریب است و در حال غربت بیمار می شود. بعد یك
آدم ناشناسی كه اصلاً او را نمی شناسد، همین قدر احساس می كند كه این آدم غریب
و بیمار است. بدون اینكه هیچ گونه توقعی داشته باشد فوراً او را به بیمارستان برده،
وسایل معالجه ی او را فراهم و خودش مرتباً از او عیادت می كند و پس از اینكه آن
غریب از بیمارستان خارج می شود، همین قدر كه احساس می كند كه او پول ندارد تا
به وطن خودش برگردد، فوراً از جیب خودش برای او بلیط خریده و او را به وطنش
می فرستد. حالا این آدم مثلاً اهل عراق است و آن آدم اهل یكی از كشورهای
آفریقایی است كه اصلاً احتمال اینكه ایندو تا آخر عمر همدیگر را یك مرتبه ببینند
وجود ندارد. از شما می پرسم آیا این كاری كه آن شخص نسبت به این فرد كرد، كار
خوبی است یا نه؟ همه ی ما می گوییم كار خوبی است، كار نیكی است، كار قشنگی
است. اما آیا قشنگی این كار از نوع قشنگی ای است كه می توان آن را با چشم دید؟
نه، قشنگی این كار را با چشم نمی توان درك كرد، همین طور كه چشم قشنگی صدا
را درك نمی كند. ولی در عین حال وجدان انسان درك می كند كه این كار كار خوبی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 227
است، كار قشنگی است. عقل ما خوبی آن را درك می كند.
نقطه ی مقابل، كسی به كسی خوبی می كند. اتفاق می افتد همان آدمی كه به او خوبی
شده است، آن كسی را كه به او خوبی كرده است در خیابان می بیند. حالا برای اینكه
نخواهد جبران خوبیهای او را بكند و مثلاً او را به خانه ببرد و از او پذیرایی كند، با
وجودی كه امكانات هم برایش فراهم است، فوراً خودش را مخفی می كند تا آن
شخص او را نبیند. ما به این كار چه می گوییم؟ می گوییم كار بدی است، این آدم آدم
بدی است، كار زشتی كرد. ولی زشتی این كار چگونه زشتی ای است؟ آیا همان
زشتی صورت است كه انسان می تواند با چشم ببیند؟ نه، خدا به انسان وجدان و
عقلی داده است كه به حكم آن وجدان و عقل، زشتی این كار را درك می كند. این را
حسن و قبح عقلی، زشتی و زیبایی عقلی می نامند. می گویند تمام كارهای اخلاقی
همان كارهایی است كه عقلاً زیباست و كارهای ضد اخلاقی كارهایی است كه عقلاً
ناپسند است. دیده اید كه در كتابهای اخلاقی می نویسند: «صفات حمیده و اخلاق
پسندیده» ؛ نقطه ی مقابل صفات رذیله و اخلاق ناپسندیده. صفات حمیده یعنی
صفاتی كه قابل ستایش است و اخلاق پسندیده یعنی اخلاقی كه عقل آن را
می پسندد. اخلاق پسندیده از نظر عقل پسندیده است، اخلاق ناپسندیده از نظر
عقل ناپسندیده است. می گویند پایه ی اخلاق بر پسند و ناپسند است، بر زشتی و
زیبایی عقلی است. این یك مقدمه.
مقدمه ی دیگر اینكه می گویند زشتی و زیبایی از نظر عقل، پسند و ناپسند، در
شرایط مختلف فرق می كند. عقل مردم، یك چیز را در یك زمان نیك می داند و در
زمان دیگر بد. یك كار را در یك جا مردمی خوب می دانند و در جای دیگر بد
می دانند. پس حسن و قبح عقلی كه پایه ی اخلاق است، وضعش ثابت و یكنواخت
نمی باشد، در همه ی زمانها یك جور نیست، در همه ی مكانها یك جور نیست. مثلاً كشتن
حیوانات و بالاخص كشتن گاو در هندوستان جزء كارهای زشت و از زشت ترین
كارهاست. همان طور كه در میان ملل دیگر كشتن انسانها زشت است، در میان آنها
كشتن حیوانات زشت است. ولی از هندوستان كه به این طرف بیاید، در پاكستان،
ایران، افغانستان، تركیه، عراق و. . . می بینید حیوانات را ذبح می كنند، گاو هم زیاد
می كشند و گوشتش را می خورند. یك ملت این كار را زشت می داند، ملت دیگر
زشت نمی داند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 228
مثال دیگر: در مورد مسئله ی حجاب و بی حجابی زن، ذوقها و سلیقه های ملل
فرق می كند. ملتی كه از اول تربیتشان این طور بوده كه زنهاشان باحجاب باشند،
بی حجابی را زشت می دانند و اگر دختری از دخترانشان یا زنی از زنانشان رویش
را باز بگذارد، می گویند كار زشتی مرتكب شده است. خود همین زنها هم می گویند
این كار، كار زشتی است. ملت دیگر، ملتی كه از اول اصلاً حجاب را ندیده است و
زنهای آن در حال بی حجابی بزرگ شده اند، اگر كسی بدنش را بپوشاند احساس
زشتی می كنند. در اصل، آنها حجاب را امر زشتی می دانند و اگر زنی بخواهد
خودش را بپوشاند، این عمل یك امر زشت و بد و مستهجنی به شمار می رود. یعنی
در مكانهای مختلف فرق می كند و همین طور در زمانهای مختلف.
مثالهای دیگری هم ذكر می كنند. مثلاً تعدد زوجات در نزد بعضی از ملل مثل
مسلمین كار زشتی شمرده نمی شود ولی در میان ملل دیگر جزء كارهای زشت
است. پس معلوم می شود كه حسن و قبح كه پایه ی اخلاق است ثبات ندارد،
یكنواخت نیست، متغیر است، نسبی است، در مكانهای مختلف فرق می كند، در
زمانهای مختلف فرق می كند. زشتی و زیبایی عقلی یك پایه ی قاطعی ندارد.
بنابراین یك مقدمه این بود كه به عقیده ی برخی، پایه ی اخلاق حسن و قبح است،
زیبایی و زشتی است. مقدمه ی دوم این بود كه زشتی و زیبایی جزء مفاهیم نسبی
است. از این دو مقدمه هیچ كدام درست نیست، مخصوصاً مقدمه ی اول. ابتدا باید
ببینیم پایه ی اخلاق همان زشتی و زیبایی است یا نه. اگر پایه ی اخلاق زشتی و زیبایی
بود، آنوقت باید بحث كنیم كه زشتی و زیبایی نسبی هست یا نیست.