رفقا و دوستان علاقه مند بودند كه ركن دوم این استدلال را هم بحث كنیم كه آیا
واقعاً حسن و قبح یك امر نسبی است یا نه؟ آن شب اجمالاً عرض كردیم كه این
حرف هم درست نیست كه حسن و قبح یك امر نسبی است، ولی تفسیری برای آن
ذكر نشد. اكنون عرض می كنم كه آن چیزی كه اساس حسن و قبح است، امر نسبی
نیست. بگذارید ما این مطلب را از جای دیگر شروع كنیم تا روشن تر بشود.
شما كلمه ی وجدان را شنیده اید
[1]. می بینید افراد می گویند: وجداناً فلان مطلب این است، تو و وجدانت این مطلب این طور است یا نه؟ یا می گوییم یك قاضی
باوجدان این گونه قضاوت می كند. این وجدان چیست؟ آیا وجدانها متغیرند؟ در هر
زمانی وجدانها یك جور حكم می كنند، وجدان مردم این عصر با وجدان مردم ده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 256
سال یا یك قرن پیش متفاوت است؟ آیا همین طور كه رنگ لباس مردم، وسایل
حمل و نقل مردم، وسایل روشنایی مردم تغییر كرده است و می كند، وجدانهای مردم
هم تغییر می كند؟ .
هركسی در خودش یك احساسی دارد و آن احساس این است كه قوّه ای در
وجود اوست كه می تواند حتی علیه خود او قضاوت كند. این قوّه همان وجدان
است. می گویند كانت فیلسوف معروف آلمانی كه از مشاهیر فیلسوفان جهان است،
جمله ای دارد كه آن را بر سنگ قبر او نوشته اند؛ می گوید:
دو چیز است كه اعجاب آدمی را برمی انگیزد: یكی آسمان پر ستاره ای كه
بالای سر ما قرار دارد كه هرچه بیشتر در این آسمان مطالعه شده عظمت
بیشتری پیدا كرده است، و دیگر وجدان كه در دل آدمی قرار دارد.
عرض شد كه انسان گاهی حتی علیه خودش قضاوت می كند؛ یعنی هنگامی كه
بین او و شخص دیگری در موضوعی اختلاف است، ممكن است كه در عمل به
سخن آن شخص تن ندهد و حق او را پایمال كند اما همینكه در كاری كه كرده است
فكر می كند، می بیند كه در اندرونش قوّه ای است كه او را ملامت می كند، یعنی
می بیند كه خودش پیش خودش شرمنده است. این چه حسابی است كه گاهی
انسان پیش خودش شرمنده است؟ .
می گویند بچه ی باهوشی داخل اتاق خلوتی شد. دید یك گلابی در آنجا هست.
آمد بیرون و گلابی را نخورد. یكی پرسید: در اتاق كسی بود؟ گفت: نه. گفت: پس
چرا گلابی را نخوردی؟ گفت: خودم كه بودم. این، حساب وجدان است.
[1] بجای اینكه بحث را روی حسن و قبح بیاوریم، روی كلمه ی وجدان می آوریم.