باز هم ما در اسلام چیزهایی پیدا می كنیم كه دلالت می كند بر اینكه اسلام برای
وجدان انسان اصالت قائل شده است. حدیثی است از رسول اكرم كه فرمود: اَلصِّدْقُ
طُمَأْنینَةٌ وَ الْكِذْبُ ریبَة راستی یك اطمینانی به دل می دهد و دروغ در دل ایجاد شك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 260
می كند. یك علاقه و رابطه ای هست كه دل انسان حرف راست را زود می پذیرد ولی
حرف دروغ را (بدون اینكه قرینه ای بر دروغ بودن آن داشته باشد) با تردید قبول
می كند. باز همین را مولوی به شعر درآورده است:
در حدیث راست آرام دل است
راستیها دانه ی دام دل است
هریك از این شعرها مافوق قیمت است. اینقدر حكمتهای عمیق و پرارزش در
شعر و ادبیات فارسی ما هست كه یك شعرش اینقدر ارزش دارد! در ادبیات دنیا
نمی توانید پیدا كنید كه در شش هفت قرن قبل مردی پیدا شده باشد كه جمله ای به
این پاكیزگی گفته باشد. اما اینها ادبیات را از كجا گرفته اند؟ از پیغمبر گرفته اند.
ادبیات ما پر است از اینها ولیكن می گویند ادبیات فارسی. راست است، خیلی هم
ارزش دارد اما بزرگانی مانند سعدی، حافظ، مولوی، سنایی و. . . كه دنیا را پر از
حكمت كرده اند، این قابلیت را داشته اند كه شیفته ی اسلام بوده اند و اینها را از اسلام
گرفته و به قالب شیرین فارسی درآورده اند.
حدیثی است كه در كتب حدیث ما هست، شیخ انصاری در
رسائل ذكر كرده و
ظاهراً حدیث نبوی است، می فرماید: اِنَّ عَلی كُلِّ حَقٍ ّ حَقیقَةً وَ عَلی كُلِّ صَوابٍ نوراً
[1]یعنی حق و باطل مثل هم نیستند، هر حقی یك حقیقتی دارد، یك باطنی دارد و بر
روی هر حرف راستی یك نوری است، البته نوری كه دل انسان آن را كشف می كند.
پس وجدان در وجود انسان حقیقت و واقعیتی است. اما مسئله این است كه
می گویند وجدان تغییر می كند. آیا این سخن درست است؟