همان طور كه عرض كرده ایم بحث ما درباره ی اسلام و مقتضیات زمان در دو بخش
بیان می شود؛ چون اشكالی كه در این بحث هست، اشكال هماهنگی یك امر ثابت
در ذات خود (یعنی اسلام) و یك امر متغیر در ذات خود (یعنی مقتضیات زمان)
است. همه ی اشكالها از اینجا پیدا می شود.
بحثی درباره ی اسلام باید بشود كه آیا اینچنین است؟ آیا اسلام- كه مسلّم یك
دین جاویدان و ثابت به معنی غیرقابل نسخ است- وضع داخلی آن به گونه ای
هست كه بدون آنكه نسخی در كار باشد، به طور خودكار و به اصطلاح دینامیك،
خودش در درون خودش تغییراتی بپذیرد و خود به خود تغییراتی بدهد كه با تكامل
زمان جور در بیاید؟ آیا اسلام دارای چنین وضعی هست یا نیست؟ این بخش اول
بحث ما بود كه بحث كردیم و نتیجه گرفتیم كه هر تغییری مستلزم نسخ نیست و
می تواند قانونی در درون خودش تحت یك سلسله اصول ثابت، وضع متغیری را
پیش بینی كند.
بخش دوم بحث ما راجع به اصل دوم یعنی زمان است. در اشكال چنین فرض
شده بود كه مقتضیات زمان صد درصد متغیر است و نمی تواند ثابت باشد و زمان،
هیچ چیزی را جاوید نگه نمی دارد و نمی گذارد جاوید بماند. تنها اصلی كه در جهان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 339
جاوید است این است كه هیچ چیز جاوید نیست.
راجع به آن اصل ثابت بحث كردیم و نتیجه گرفتیم كه این جور نیست كه اسلام
مقرراتش ثابت باشد، به معنی اینكه در درون خودش تغییر نپذیرد. پس، از آن
طرف قابلیت انعطافی ثابت شد.
در مورد زمان چطور؟ آیا ما باید این اصل را به همین كلیت و عمومیت بپذیریم
كه زمان همه چیز را كهنه می كند؟ یعنی این اصلِ تولد و بعد رشد و بعد كهنگی و
پیری و بعد مردن و فنا و از بین رفتن، اصلی است كه در این جهان بر همه چیز حاكم
است؟ یا اینكه این جور نیست، فقط درباره ی پدیده ها (یعنی تركیبات مادی جهان)
این طور است. ما هیچ پدیده ای از پدیده های جهان به معنی یك پدیده ی طبیعی و
مادی نداریم كه چنین نباشد. ولی سخن ما درباره ی یك پدیده نیست، درباره ی قانون
است.