در
کتابخانه
بازدید : 519985تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Collapse نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ابن خلدون كه پایه گذار جامعه شناسی محسوب می شود، از كسانی است كه روی عصبیت خیلی تكیه كرده است و شاید اصالت را برای عصبیت (یعنی همبستگیهای روحی و نژادی و امثال اینها) می داند.

انسان گاهی به خاطر تعصبی كه در زمینه ی نژاد و وطن و خون و عقیده اش دارد، خود را فدا می كند. این كه دیگر مافوق گرسنگی است. گرسنگی تا آن وقت حاكم بر انسان است كه انسان شرط اولش این باشد كه بخواهد به هر شكل كه هست زنده بماند؛ بگوید حال كه می خواهم زنده بمانم، بدون نان كه نمی شود، پس اصل نان است. ولی تاریخ بشر این جور نیست. تاریخ بشر- لااقل نیمی از آن- می گوید: اول من آقا باشم، آزاد باشم، استقلال داشته باشم، شرف داشته باشم، بعد زندگی كنم؛ من زندگی ای كه در آن آزادی و استقلال و شرافت نباشد، زندگی ای كه در آن عقیده و ایمانم در هم كوبیده شود، نمی خواهم. این همیشه در بشر بوده، امروز هم هست.

[زمانی كه لشكر معاویه آب را بر سپاه علی علیه السلام بسته بود] امیرالمؤمنین اصحابش را با این جمله ها چنان به هیجان آورد كه در اندك مدتی لشگر معاویه را از شریعه ی فرات دور راندند. ببینید چگونه حس شرافت بشر را تهییج كرد: اَلا وَ اِنَّ مُعاوِیَةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ معاویه عده ای را جمع كرده. . . و خلاصه فرمود: اینها شریعه را گرفته اند كه تشنه بمانید و از این راه شما را مستأصل كنند: رَوُّوا السُّیوفَ مِنَ الدِّماءِ تَرْوَوْا مِنَ الْماء می خواهید سیراب بشوید؟ شمشیرهای خودتان را از خون این ناكسان سیراب كنید، فَالْمَوْتُ فی حَیاتِكُمْ مَقْهورینَ وَ الْحَیاةُ فی مَوْتِكُمْ قاهِرینَ [1]زندگی و مردگی این نیست كه آدم نفس بكشد یا نكشد. آدم بمیرد و پیروز، زنده است؛ بماند و محكوم، مرده است.

این یك غیرتی است در بشر، یك حسی است در بشر. شعری هم از فردوسی در این زمینه است، می گوید:

تن مرده و گریه ی دوستان
به از زنده و طعنه ی دشمنان
مرا عار آید از این زندگی
كه سالار باشم كنم بندگی
واقعاً چنین حسی همیشه در بشر بوده است. همیشه بشر همه چیز را با مقیاس
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 363
شكم و سیری و گرسنگی و مسائل اقتصادی و امور قابل مبادله، مقایسه نمی كرده است.

مُشكان طبسی معروف- كه اوایل عمر ما می زیسته و مرد خیلی فاضلی بوده است- شعری از عنصری را كه خیلی معروف و عالی است تضمین كرده است، می گوید:

عمر عزیز است، صرف غم نتوان كرد
آری بر خویشتن ستم نتوان كرد
سیف و قلم گرچه هر دو كارگشایند
آنچه كند سیف، با قلم نتوان كرد
بیتی از عنصری بیارم كزو
خوبتر و نغزتر رقم نتوان كرد
«دانش و آزادگی و دین و مروّت
این همه را بنده ی درم نتوان كرد»
واقعاً هستند افرادی- الآن هم هستند بچه هایی كه ما با چشم خودمان می بینیم- كه این گونه هستند. در زندگی همه ی ما لااقل چیزكی از این قضیه هست؛ یعنی هركسی در خودش احساس می كند كه پا روی مقدار زیادی از منافع مادی زندگی می گذارد و از آن می گذرد؛ از مقامها و پستهایش، از حقوقهای گزاف، ویلاها و تنعمهای بزرگ می گذرد چون با شرافتش جور در نمی آید، با آزادی و استقلالش جور در نمی آید.

بنابراین اولاً مطلب این جور نیست كه همیشه پای گرسنگی در میان باشد و هرجا كه گرسنگی آمد، سایر عوامل كنار برود. همه جا كه پای گرسنگی در میان نیست. بشر اغلب كارها را از روی سیری می كند.

ثانیاً حتی اگر پای گرسنگی هم در میان بیاید، مطلب از این قبیل نیست كه هرجا گرسنگی آمده ایمان می رود دنبال كارش، عشق و هنر و اخلاق می رود دنبال كارش. این مبالغه است. این است كه تاریخ را به این سادگی نمی شود توجیه كرد.

آقایان می گویند نیروی محرّك تاریخ تنها عوامل اقتصادی است. خیر، این جور نیست. نیروهایی هست كه تاریخ را به حركت درمی آورد و ما هیچ نمی توانیم بگوییم تمام این نیروها از یك منبع و از یك مركز نیرو منبعث می شود، مثل ساعتی كه فنر دارد و وقتی كه كوك می كنیم، این فنر را در حال فشار قرار می دهیم، بعد تدریجاً كه باز می شود، همان قوّه ی ارتجاع فنر است كه فشار می آورد و همه ی چرخها و خارها و همه چیز را حركت می دهد، یا مثل كارخانه ای كه یك موتور دارد و همه ی چرخها را همان موتور به حركت در می آورد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 364
جامعه ی بشری را نمی شود این جور توجیه كرد كه یك موتور دارد و آن هم عامل اقتصادی است. موتور دارد، ولی هریك از غرایز بشر در جای خودش یك موتور است. این تضادها، كشمكشها و عدم یكنواختی ها هم از همین جا پیدا می شود كه یك موتور در كار نیست. اصلاً اگر اجتماع بشر، ماشین یك موتوره بود- آن طور كه این آقایان می گویند- این همه كشمكش و تضاد در جامعه ی بشری رخ نمی داد.

كشمكشها و تضادها كه رخ می دهد، یك علت اساسی اش این است كه غرایز بشر با یكدیگر در حال جنگند.

این آقایان می گویند فقط غریزه ی اقتصادی وجود دارد كه تنازع طبقاتی به وجود می آورد، و تنازعی نیست جز تنازع طبقاتی كه ریشه اش طبقات است و ریشه ی طبقات هم مالكیت است.

این طور نیست. تضادهایی غیر از تضاد طبقاتی و غیر از تضادی كه ریشه ی اقتصادی دارد در جامعه وجود دارد، و این تضادها منشأ یك سلسله اختلاف و كشمكش در جامعه ی بشری است.

این است كه ما هرچه فكر می كنیم هنوز نتوانسته ایم این مطلب را درست توجیه كنیم، [و اساساً برای صحت این نظر] چه شاهدی از تاریخ می توان آورد؟ اگر احیاناً در جاهای معینی عامل اقتصادی (حال، گرسنگی یا حرص) عامل اصلی بوده [2]، اگر پاره ای از حوادث تاریخی و جریانهای اجتماعی مولود گرسنگی یا حرص باشد، مسلّم قسمت بیشترش مولود چیزهای دیگر است.
[1] نهج البلاغه ، خطبه ی 51
[2] ما حرص را هم جزو عوامل اقتصادی می آوریم، در صورتی كه حرص افزون طلبی است و یك امر معنوی است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است