در
کتابخانه
بازدید : 520002تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Collapse نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
تفاوتی كه میان نهضتهایی كه پیغمبران به وجود آورده اند و نهضتهایی كه رهبرانی از قبیل ماركس به وجود آورده اند، وجود دارد در همین است كه این رهبران انگشت روی منافع بشر گذاشته اند، البته روی نقطه ی حساسی هم انگشت گذاشته اند، روی عناصر خودخواهی بشر انگشت گذاشته اند: ای انسان! ای طبقه ی كارگر! ای طبقه ی رنجبر! تو مورد بهره كشی یك طبقه ی دیگر قرار گرفته ای، حقت را دیگران ربودند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 386
حقت را از دیگران بگیر، آن كسی كه تو را پایمال كرده است دهانش را با مشت خرد كن، چنین كن، چنان كن؛ و توانستند با این وسیله طبقه ای را علیه طبقه ی دیگر برانگیزند.

در نهضت انبیا بدون شك این عنصر وجود دارد. مخصوصاً اگر ما به قرآن و منطق قرآن تكیه كنیم، می بینیم در قرآن این عنصر (یعنی عنصر احقاق حق، عنصر برانگیختن طبقه ی محروم و مظلوم و پایمال شده علیه طبقه ی ظالم، مترف و حق پایمال كن) وجود دارد، و قرآن با یك لحن و آهنگ شعارآمیزی هم این مطالب را بیان می كند كه واقعاً احساسات طبقه ی مستضعف را برمی انگیزد:

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْعِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْوارِثِینَ. `وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا یَحْذَرُونَ [1].

پس در این مطلب كه در این حدود، انبیا هم از این عنصر استفاده كرده اند جای بحث نیست. ولی تفاوتی كه در روش انبیا با این رهبران هست (و در نتیجه كاری كه آنها یا پیروان مكتب آنها كرده اند كس دیگری نكرده) این است كه انسان را علیه نفس خودش هم برانگیخته اند و فرد را علیه خودش برانگیخته اند، و این ریشه اش وجدان انسانی است كه مستقل از منافع طبقاتی است. اگر انسان دارای چنین وجدان مستقل نمی بود، چنین موفقیتی برای انبیا محال بود. واقعاً این موفقیتی بوده، تاریخ نشان می دهد كه چنین بوده، الآن هم نشان می دهد. مثلاً می گویند: ای بشر! تو چنین ثروتی را از راه درست به دست نیاوردی، از راه ظلم به دست آوردی، حق دیگران را پایمال كردی. . . به گونه ای كه وجدان او را تحریك می كنند كه خودش علیه خودش قیام كند، و چقدر افرادی مال و ثروت و هستی و منافع خودشان را به پای انبیا ریختند و به دست خودشان تحویل طبقه ی مظلوم دادند.

این داستان معروف است كه شخصی از متمكّنین و ثروتمندان در محضر حضرت رسول نشسته بود. فقیر ژنده پوشی وارد مجلس شد. جای خالی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 387
می خواست. اتفاقاً جای خالی پهلوی همان آدم متعیّن به اصطلاح اشرافی بود. رفت پهلوی او نشست. او طبق عادتی كه داشت، خود به خود خودش را جمع كرد و كنار كشید. حضرت رسول توجه كردند، فرمودند: ترسیدی كه چیزی از فقر او به تو بچسبد؟ گفت: نه یا رسولَ اللّه. ترسیدی كه چیزی از ثروت تو به او سرایت كند؟ نه یا رسول اللّه. ترسیدی كه جامه هایت كثیف و آلوده شود؟ نه یا رسول اللّه. فرمود: پس چرا این كار را كردی؟ جوابی نداشت: عادت غلطی بود یا رسول اللّه! من حاضرم نیمی از ثروتم را به این برادر مسلمانم بدهم. ولی او گفت: من نمی پذیرم. گفتند: چرا نمی پذیری؟ گفت: می ترسم اگر بپذیرم من هم یك روز مثل او بشوم، فقیری بیاید خودم را كنار بكشم [2] این، عمل وجدان است كه از یك طرف وجدان او برانگیخته می شود كه نیمی از ثروتش را در اختیار وی قرار بدهد، و از طرف دیگر آن دیگری برای وجدانش آنقدر اصالت قائل است كه برای اینكه مبادا یك وقت این وجدان پاكش مخدوش بشود می گوید من چنین ثروتی را نمی خواهم.

اگر ما تاریخ را بررسی كنیم، به این حقیقت می رسیم كه در نهضتهای مذهبی و دینی (نهضتهای انبیا) چنین چیزی بوده است كه انبیا فرد را علیه خودش برانگیزند.

اصلاً توبه همین است. توبه كه واقعاً یك حالت عالی انسانی است، عبارت است از قیام انسان علیه خودش، یك قیام اصلاحی. من مخصوصاً یك وقت تعبیرات قرآن در مورد توبه را جمع كردم، دیدم تعبیرات خیلی عالی و عجیبی از آب در می آید.

قرآن مكرر می گوید: تابَ . . . وَ أَصْلَحَ ، یك قیام اصلاحی از درون انسان، قیام وجدان انسان علیه خودش، علیه اسراف كاری ها و افراطكاری های خودش. اگر چنین حالتی در انسان هست- كه هست- دلیل بر این است كه واقعاً انسان یك وجدان مستقل از منافع دارد. ما نمی گوییم منافع روی وجدان انسان اثر نمی گذارد، ولی تمام عناصر وجدان را منافع نمی سازد.

ژرژ پولیتسر در بخش دیگری تحت عنوان «وجود اجتماعی و شرایط زندگی» بحث می كند و می گوید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 388
ماركس از «وجود اجتماعی» برای ما صحبت می كند. باید دید مقصودش از این اصطلاح چیست. وجود اجتماعی به وسیله ی شرایط زندگانی كه در اجتماع انسانی وجود دارد، مشخص و شناخته می شود. وجدان افراد سازنده ی شرایط مادی نمی باشد، بلكه این شرایط است كه وجدان افراد را به وجود می آورد [3] حال آنكه هر دو هست؛ هم شرایط مادی روی وجدان اثر می گذارد و هم وجدان روی شرایط مادی؛ تأثیر متقابل دارند بدون اینكه یكی از ایندو را علت و دیگری را معلول، یكی را اصل و دیگری را تابع بدانیم؛ دو عنصر هستند از عناصر این عالم و دو عامل هستند از عوامل این عالم، مثل همه ی عوامل عالم كه گاهی این روی آن اثر می گذارد و گاهی آن روی این اثر می گذارد، اینها هم روی همدیگر اثر می گذارند.

شرایط زندگی روی وجدان اثر می گذارد، وجدان هم روی شرایط مادی اثر می گذارد.

منظور از شرایط مادی زندگانی كدام است؟ در اجتماع، غنی و فقیر وجود دارد. شیوه ی اندیشه ی این دو گروه متفاوت است. حتی درباره ی یك مسئله ی واحد، یكسان نمی اندیشند [4] بعد می گوید حتی فقر و غنا (یعنی میزان درآمد) هم ملاك نیست، طبقه اساس است. ممكن است كسی جزو طبقه ای باشد كه درآمدش از آن كه در طبقه ی دیگر است بیشتر است، مثلاً یكی از طبقه ی كارگر باشد و درآمدش از كسی كه در طبقه ی بورژواست بیشتر باشد، ولی مع ذلك وجدانش وجدان طبقاتی باشد نه درآمدی.

این را بعد به این شكل اصلاح كرده است:

فقر و بینوایی عبارت است از شرایط زندگی. اینك باید دید چرا در دنیا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 389
غنی و فقیر وجود دارد كه در نتیجه شرایط زندگی بشر مختلف باشد؟ .

گروهی از مردم كه دارای شرایط مادی مشترك باشند، تشكیل طبقه می دهند. ولی مفهوم طبقه به فقر و غنا اطلاق نمی شود. پرولتری كه بیش از یك نفر بورژوا درآمد دارد، باز هم پرولتر است و اگر در خدمت ارباب باشد و در زندگی هم تأمین و استقلال داشته باشد، باز هم جنبه ی پرولتاریایی او كم یا زیاد نمی شود. شرایط مادی زندگی منوط به پول درآوردن نیست، بلكه به كار و حرفه ی اجتماعی مربوط است.

اینجاست كه می بینیم انسان موجد تاریخ است. عمل انسان برحسب میل او صورت می گیرد. این میل ناشی از افكار آنهاست. افكار افراد هم زاده ی شرایط مادی زندگی است، یعنی شرایطی كه به طبقه ی معین اختصاص دارد.

به این شكل حوادث تاریخی توجیه می شود. پس تاریخ را افراد به وجود می آورند. مقصود از افراد، عمل افراد است. عمل افراد تابع میل افراد است. میل هم تابع افكار افراد است. افكار افراد هم تابع شرایط مادی زندگی و شرایط طبقاتی است. پس تمام تاریخ را وضع خاص طبقاتی به وجود می آورد.
[1] قصص/5 و 6
[2] [این داستان در كتاب داستان راستان (داستان شماره ی 17) نقل شده است. ]
[3] اصول مقدماتی فلسفه ، ص 197
[4] چون او در شرایط فقر زندگی می كند، این در شرایط غنا.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است