در
کتابخانه
بازدید : 520154تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Collapse نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسائل این طور هم بی ریشه نیستند. هیچ كدام اینها این جور نیست. حق این است كه همه ی اینها غرایزی اصیل در بشر هستند و بشر گاهی به حكم نیازهای اقتصادی خودش، تغییراتی در سایر نیازها می دهد و گاهی به حكم سایر غرایزش، روی این غریزه اش حكم می كند؛ یعنی همه ی اینها در یكدیگر تأثیر متقابل دارند و گاهی یكی بر دیگری حكومت می كند. معنای حكومت كردن نه این است كه آن را بكلی از ریشه دگرگون می كند، بلكه معنای آن این است كه حكم او را ساقط می كند یعنی او را در حد بالقوّه نگه می دارد. مثلاً وجدان مذهبی انسان یك چیز را حكم می كند و نیاز اقتصادی اش چیز دیگری را. در اینجا ممكن است كه دنبال معاشش برود، نه اینكه وجدان مذهبی اش فوراً تغییر می كند! نه، این را در حد بالقوّه می گذارد، مغفولٌ عنه می گذارد؛ یعنی پا روی وجدان مذهبی یا اخلاقی یا علمی خودش می گذارد. عكسش هم در دنیا مشاهده شده است؛ یعنی انسان به خاطر اخلاق، مذهب، علم، بر وضع اقتصادی خودش حكومت می كند؛ به خاطر اخلاق، نظام اقتصادی خودش را تغییر می دهد؛ اخلاقش بر اقتصادش حكومت می كند، مذهبش بر اقتصادش حكومت می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 414
سؤال: 1. مادیون می گویند: «محرّك انسان، جلب منافع و كسب لذت است» . شهوت، پول و برتری طلبی هم جزو منافع است. انسان برای كسب لذت بیشتر، مغزش را به كار می اندازد. آنوقت وسایل تولید را كاملتر می كند. در نتیجه شرایط اقتصادی زمان تغییر می كند. در آن صورت روبنا هم- كه می گویند شامل هنر، فرهنگ، مذهب، آداب و رسوم، قوانین و. . .

است- عوض می شود.

2. آقای مطهری فرمودند: باید از علم سؤال كرد كه آیا بر وجود بشر فقط غریزه ی منفعت طلبی حكومت می كند یا چیزهای دیگری هم هست؟ روان شناسی این را خیلی طرد نمی كند و تقریباً تأیید می كند كه انسان تمام كارهایش براساس منافع خودش است. در كتاب آقای دكتر سیاسی در شرح حال بعضی بیمارها می گوید: «اینها فداكاری و ایثارمی كنند، منافع خودشان را زیر پا می گذارند، خود را فدای جمع می كنند. . . » . ما می خندیدیم كه اینها كارهای انسان كامل است، او می گوید بیمارند و آدم طبیعی را كسی می داند كه منافعش را در راه مردم و اجتماع كنار نزند. . .

3. مسائل اجتماعی مسائل آماری هستند و لذا نمی شود روی یك نفر حكم صادر كرد. روان شناسان هم در مسائل روانی بر آمار تأكید می كنند.

آنها می گویند بیشتر مردم برنامه زندگیشان این طور است كه دنبال منفعت می روند و اگر از رفتارشان چیز دیگری مشاهده می شود، فقط تظاهر است؛ یعنی اگر اظهار دوستی و اخلاص بی شائبه می كنند، زیر پرده خبر دیگری است كه شاید خودشان هم ندانند.

4. ماركسیستها نمی گویند غنی از تجربیات، یك چیز استنباط می كند و فقیر چیز دیگر. آنها می گویند: طرز تفكر جامعه جبراً تابع شرایط اقتصادی است. مثلاً در دوران بردگی، طرز تفكر و اخلاقیات بردگی حكومت می كرده و در دوره های بعد چیزهای دیگر. در آن وقت می گفتند انسان خوب (برده ی خوب) كسی است كه به مولای خود وفادار باشد، امروز جور دیگری است. آنها می گویند در رژیمی كه یك طرز تولید مخصوص بر اقتصاد حكومت می كند، طرز تفكر مردم هم تابع آن است. لذا نمی گویند اقتصاد زیربناست، بلكه می گویند طرز تولید اقتصاد زیربناست. طرز تولید
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 415
اقتصاد در دوران بورژوازی یك جور است، در دوره ی كمونیسم یك جور دیگر.

من اول جواب مطلب آخر را عرض می كنم. نه، این جور نیست كه آقای مهندس فرمودند. اولاً از نظر اینها ریشه ی اینكه با تغییر نظام اجتماعی سایر مسائل تغییر می كند، این است كه انسان تابع جوّ خودش است. ریشه اش این است و نتیجه اش هم جز این نمی تواند باشد كه انسان در هر جوّ مادی كه قرار بگیرد، همان طوری فكر می كند كه آن جوّ مادی اقتضا می كند (یعنی منافعش در آن جوّ مادی حكم می كند) ، و بنابراین جبراً فقر هم همین جور است. گذشته از این، تصریحی كه یكی از پیشروان ماركسیسم [1]می كند و این جمله ی معروف از اوست كه: یك نفر در كاخ و در ویرانه دو جور فكر می كند [2]، همین مطلب است. یعنی مثلاً همین آقایی كه امروز در یك نظام طبقاتی جزو طبقه ی كارفرماست، الآن یك طرز تفكر دارد؛ اگر یكمرتبه در اثر یك بحران وضع اقتصادی ورشكست بشود و مجبور گردد كارگر بشود، یعنی یك ماه بعد به صورت یك كارگر در بیاید، آن وقت وجدانش فرق می كند. چون حالا كارگر است یك وجدان دارد، سابقاً كارفرما بود وجدان دیگری داشت.

برعكس اگر كارگری از طبقه ی خودش خارج شود و به طبقه ی كارفرما بیاید، وجدانش آناً عوض می شود.

او در كمال صراحت این مطلب را می گوید، و الاّ «شرایط طبقاتی» دیگر معنی نداشت. چرا می گویند انسان در هر طبقه ای كه باشد یك جور فكر می كند كه در طبقه ی دیگر فكر نمی كند؟ دو طبقه كه در یك زمان هستند، و شرایط تولیدی و نیروهای تولیدی طبقه ی كارفرما و طبقه ی كارگر در یك زمان كه یك جور است. اینكه كارگر یك طرز تفكر دارد و كارفرما طرز تفكر دیگر، علتش این است كه جوّ زندگی فردی و شخصی این با جوّ زندگی فردی و شخصی او فرق می كند، و همان جمله ی معروف «یك انسان در كاخ و در ویرانه دو جور فكر می كند» مؤیّد این مطلب است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 416
راجع به مسائل اول هم در آن جلسه عرض كردیم، بحث در این نیست كه انسان برای منافع خودش كار می كند یا برای لذت؟ انسان برای لذت كار می كند. این امری است كه شاید احدی در دنیا منكرش نباشد. تا انسان از كاری كه می كند نوعی لذت نبرد، نمی كند. این دیگر ساختمان انسان است. همان كسی هم كه ما می گوییم از لذات مادی خودش می گذرد، نه این است كه به بی لذتی پناه می برد. او در این گذشت، لذتی می بیند كه برای او عالیتر و راقی تر است؛ یعنی از خورانیدن بیشتر لذت می برد تا از خوردن، از پوشانیدن بیشتر لذت می برد تا از پوشیدن. سعدی هم می گوید:

اگر لذت ترك لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت نخوانی
هیچ كس نگفته كه بشر برای لذت كار نمی كند. خود پیغمبران هم كه مردم را دعوت به آخرت و خدا و عبادت كرده اند، گفته اند نمی دانید چه لذتها و بهجتهایی در اینجا هست! لذتی كه امیرالمؤمنین از عبادتش می برد، هیچ عیّاشی از هیچ كاباره ای نمی برد. كسی نمی گوید امیرالمؤمنین عبادت می كرد و یك ذره هم لذت نمی برد. به یك مفهوم، منفعت است. انسان هر منفعتی را به خاطر لذت می خواهد. منتها بحث مادی و غیر مادی این است كه مادی لذت را منحصر می داند به آنچه كه ناشی از مادیات زندگی است. غیر این مادیین (یعنی ماتریالیست دیالكتیسین ها) «منافع مادی» را همین طوری كه شما گفتید توجیه می كنند؛ یعنی اختصاص نمی دهند به منافع اقتصادی، شهوت جنسی را هم جزو آن می دانند، برتری طلبی را هم یك امر مادی می شمارند (آن را جزو معنویات نمی شود شمرد) . ولی در مكتب اینها (ماركسیسم) مطلب این جور نیست كه منافع مادی را شامل امور جنسی هم بدانند، و لهذا- عرض كردم- امثال راسل این را رد می كنند. دیگر نمی شود گفت كه راسل هم حرف اینها را نمی فهمیده. راسل ماركس را رد می كند و می گوید این نظر درست نیست به این دلیل كه ما نمی توانیم غریزه ی جنسی را از اصالت بیندازیم.

اینها برای اموری اصالت قائلند كه قابل مبادله باشد، به عبارت دیگر كلی اش مطلوب باشد نه شخصش، امری كه بشود آن را داد مثلش را گرفت. به همین دلیل مسئله ی عشق یا مسئله ی فرزند، خارج از این بحث است چون مسئله ی عشق و مسئله ی فرزند جنبه ی شخصی دارند؛ یعنی انسان بچه ی خودش را كه دوست دارد، روی یك ارزش كلی نیست، بچه ی خودش را دوست دارد و فقط هم همین را دوست دارد؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 417
یعنی اگر بروند بچه ی دیگری بیاورند كه همه چیزش از او بهتر باشد، زیباتر باشد، خوش زبان تر باشد، باهوش تر و بانمك تر باشد، بگویند آقا تو بچه می خواهی دیگر، بهترش را به تو می دهیم، او را به ما بده، قبول نمی كند، برای اینكه غریزه به شخص این بچه تعلق گرفته. می گوید: همین را می خواهم. همان بچه ی كور و كچل خودش را به بچه های خیلی خوب مردم ترجیح می دهد.

مسئله ی عشق هم همین طور است. هركسی نه این است كه به یك همسر به طور كلی علاقه مند می شود، یك كلیِ همسر! آن جلسه عرض كردم، [غلام عاشق به اربابش ] گفت: عاشق هركسی هستم كه شما مصلحت بدانید! نمی شود انسان عاشق كسی باشد كه دیگری مصلحت بداند؛ مثل قالی نیست. شما قالی ای را كه در اتاقتان افتاده، فقط از آن جنبه های كلی اش می خواهید، مثلاً قالی ای است كرمانی، خصوصیتش چنین، ارزشش این قدر و. . . اگر همین الآن كسی یك قالی دیگر برای معاوضه بیاورد و شما ببینید از این بهتر است، آناً قالی را به او می دهید.

در این جور مسائل، عُلقه، علقه ی شخصی و فردی است. یك زن همین خصوصِ شوهر خودش را می خواهد. اگر زنی حاضر باشد شوهرش را معاوضه كند، می گویند شوهردوست نیست، اصلاً او را زن خانواده حساب نمی كنند، كما اینكه اگر مردی حاضر باشد زنش را با یك زن دیگر به اصطلاح «فی» بزند و بگوید اگر زنی با این شرایط پیدا شود من فوراً معاوضه می كنم، او را شوهر حسابی تلقی نمی كنند. هركسی به زن خودش، به شخص همان زن علاقه مند است و هر زنی هم به شخص همان شوهرش علاقه مند است، و لهذا اینها جزو مسائل اقتصادی و تجاری نیست. این تعمیمی كه شما می دهید، برای توجیه حرف آنهاست اما چیزی نیست كه با حرف آنها تطبیق كند.

این چیزهایی هم كه حضرتعالی راجع به آمار فرمودید كه در مسائل اجتماعی براساس اكثریت حكم می كنند، آن اكثریتی كه شما می گویید مضر به حرف ما نیست. ما می گوییم غریزه ی منحصر در بشر این نیست ولو موارد كمی هم پیدا شود [كه نشان بدهد غرایز دیگری نیز در بشر وجود دارد. ] همان نهرو هم اگر منحصر به خودش باشد [كفایت می كند. ] آنوقت می گویید: از نظر علم امروز، نهرو یك آدم بیمار تلقی می شود. امثال نهرو در دنیا بسیار زیاد هستند.

چقدر افراد بوده اند و هستند كه یك عمر زندگی زاهدانه می كنند برای اینكه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 418
ریاستشان محفوظ باشد. این قضیه، دیگر در پیشوایان مذهبی غیر متقی و پیشوایان مذهبی دروغین هست. بگذریم از دو دسته پیشوای مذهبی كه در اثر نعمت حماقت مریدهایشان، از عالیترین لذتهای مادی دنیا بهره مند بودند: یكی پیشوایان اسماعیلی ها [3]، یكی هم پیشوایان بهایی ها تا شوقی افندی زنده بود، حالا كه به صورت هیئت درآمده است. همه ی پیشوایان مذهبی دنیا اگر بخواهند مقام پیشوایی شان را حفظ كنند، راهی ندارند جز محروم كردن خود از لذتها. البته شكی نیست كه میان اینها عده ای هم هستند كه روی ایمان و اعتقاد و تقوا [آن طور زندگی می كنند] ، آن بجای خود، ولی هیچ كس هم انكار ندارد كه اقلاً نیمی از آنها این همه محرومیتها را در زندگی متحمل می شوند فقط به خاطر اینكه مقامشان محفوظ باشد. این امری است كه خیال نمی كنم قابل انكار باشد. امر خیلی محدودی هم نیست كه بگوییم یك نفر بوده، دو نفر بوده، پنج نفر بوده؛ همیشه در دنیا هستند و زیاد هم هستند. ممكن است یك نفر در این تهران باشد كه اگر یك آدم عادی باشد، دل او ممكن است بتركد؛ آدم مثلاً به خدا اعتقاد نداشته باشد و كارش به خاطر خدا هم نباشد، آنوقت مثلاً نواحی بالای شهر تهران را در همه ی عمرش نمی بیند برای اینكه مبادا مریدها ناراحت بشوند. چقدر باید غریزه ی جاه طلبی در او قوی باشد كه تا این حد برای خودش محرومیت ایجاد كند! این هست و خیال نمی كنم قابل انكار باشد.


[1] [فویر باخ ]
[2] [اصل جمله چنین است: تفكر در یك كاخ و در یك كلبه تفاوت پیدا می كند: اصول مقدماتی فلسفه ، ص 196]
[3] آنها كُرهایی هستند كه با هیچ چیزی نجس نمی شوند!
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است