در
کتابخانه
بازدید : 519976تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Collapse جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Expand آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اینكه قرآن برای وجدان و عقل و اراده ی انسان، اصالت و استقلال و آزادی در مقابل محیط قائل است در عین اینكه برای محیط یك شخصیت قائل است، طبعاً منطق قرآن را در مورد فرد و جامعه یك منطق خاصی قرار می دهد. قبلاً حرف علیّ الوردی را نقل و عرض كردم كه او اصرار زیادی دارد كه بگوید توجیه قرآن از تاریخ همان توجیه طبقاتی است. می گوید: «التاریخ فی القرآن صِراع مَریر بین رجال من طراز فرعون و رجال من طراز موسی» اصلاً تاریخ در قرآن یك جنگ و كُشتی گیری بسیار تلخ است میان فرعونها از یك طرف و موسی ها از طرف دیگر.

شك نیست كه قرآن به جنگ موسی ها از یك طرف و فرعونها از طرف دیگر - كه جنگ طبقاتی است- عنایت خیلی زیادی دارد و این مطلب را خوب گفته اند و حرف درستی هم هست، ولی قرآن تاریخ را صرفاً این جور بسیط توجیه نمی كند كه تاریخ همین است و همین؛ یعنی جامعه را تقسیم كند به دو طبقه و بعد هم جنگ دو طبقه علیه یكدیگر؛ این جور نیست. این با منطق قرآن كه برای وجدان و عقل، استقلال قائل است و بنابراین هركسی در هر طبقه ای باشد محكوم آن طبقه و مجبور از ناحیه ی آن طبقه نیست، جور در نمی آید؛ اصلاً با تكلیف، مسئولیت و به اصطلاح امروز «تعهد» و اختیار جور در نمی آید، و لهذا قرآن در عین اینكه به آن جنبه ی تاریخ توجه زیادی دارد- كه آیاتش را در جلسات پیش خواندیم- به جلوات دیگر تاریخ هم اشاره می كند. مثلاً می گوید در میان آل فرعون، در همان كانون فرعونیت، زنی [مخالف فرعون ] پیدا می شود، یعنی همان متنعم ترین و برخوردارترین زنان جامعه ی مصری كه اگر بنا بود وضع طبقاتی انسان حاكم بر وجدان انسان باشد، محال بود كه او زن مؤمنی در بیاید و علیه فرعون طغیان كند. می گوید: «زن فرعون زن مؤمنی بود» و بعد زن فرعون در ردیف مقدّسات زنان جهان از نظر قرآن، از قبیل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 430
ساره و هاجر و مریم و حوّا قرار گرفت، كه الآن می بینید در منطق مذهبی ما وقتی می خواهیم زنان مقدسه ی درجه اول را ذكر كنیم می گوییم: آسیه زن فرعون، مریم مادر عیسی. . . ، در این ردیف ذكر می كنیم.

یا قرآن از مرد مؤمنی از همان آل فرعون یاد می كند: وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَكْتُمُ إِیمانَهُ [1]و یك سوره در قرآن به نام «مؤمن» است به دلیل اینكه حدود پانزده آیه ی آن راجع به همین مؤمن آل فرعون است. اگر قرآن می خواست تاریخ را فقط روی آن اساس توجیه كند كه فرعون و طبقه ی فرعونی همیشه در آن طرف بوده اند، دیگر معنی نداشت كه بیاید از مؤمن آل فرعون هم به این شكل و به این ترتیب [یاد كند] كه آیات خیلی زیبا و شیرینی است وقتی منطق فرعون و منطق مؤمن آل فرعون را نقل می كند كه این چه گفت و او چه گفت، و داستانی شنیدنی است.

از اینها بالاتر قرآن از داود، سلیمان و یوسف یاد می كند كه اینها در حالی كه عالیترین مقام دنیوی را داشتند، از نظر قرآن بهترین وجدان انسانی را هم واجد بودند. از یك طرف برای سلیمان مُلكی ذكر می كند كه «لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» [2]برای هیچ انسانی چنین مُلك و قدرتی میسر نشده كه مَلِك جنّ و انس باشد و با قدرت خارق العاده ای حكومت كند، از آنهایی باشد كه به قول معروف شیر مرغ و جان آدمیزاد برایش مهیا باشد، و از طرف دیگر همان سلیمان را ذكر می كند كه دارای یكی از بهترین و عالیترین وجدانهای انسانی بود. اگر قرآن می خواست بگوید هركس در آن طبقه قرار گرفت دیگر محال است [وجدان انسانی داشته باشد] پس سلیمان چیست كه قرآن نقل می كند؟ ! .

قرآن از شخصی به نام یوسف یاد می كند، از آن دوره ای كه این مرد جوان در بدترین شرایط زندگی قرار گرفته و یكی از سخت ترین مظلومیتها را گذرانده كه به دست برادرانش به چاه می افتد و مشرف به هلاكت می شود، بعد یك تصادفی- به حسب ظاهر- او را از چاه بیرون می آورد، بعد او را به شكل یك برده در بازارهای مصر می فروشند، دست به دست می شود و بعد در خانه ی عزیز مصر قرار می گیرد، بعد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 431
كم كم محبوب می شود، بعد به زندان می افتد، بعد از زندانش به مقام عزیزی مصر می رسد. ولی وجدانی كه قرآن برای این آدم ذكر كرده است، از همان روز اولی كه پیش پدرش بود، روز دومی كه اسیر برادرانش شد و به چاه افتاد و روزی كه برده شد و روزی كه در خانه ی عزیز مصر بود و روزی كه در زندان بود و روزی كه عزیز مصر شد، در همه ی این مراحل یك مسیر را طی كرده و یك وجدان بوده كه تحت تأثیر این حالات و اوضاع مختلف مادی قرار نگرفته است. شما ببینید از نظر قرآن، منطق یوسف در همان اوج عزت و شوكتش چقدر متواضعانه و انسانی است! .

بنابراین ما هرگز نمی توانیم حرف علیّ الوردی را اینچنین دربست قبول كنیم كه توجیه تاریخ از نظر قرآن «صِراع مَریر بین رجال من طراز فرعون و رجال من طراز موسی» است و دیگر غیر از این نیست! آن «صِراع مَریر» در قرآن و در جامعه ی بشری هست [اما عامل منحصر در تحولات تاریخ نیست. ] امروز هم می بینید هیچ یك از این توجیهاتی كه قدیم می كردند، یكی می گفت عامل جغرافیایی عامل تحولات است، دیگری می گفت عامل نبوغ شخصیتها، یكی می گفت عامل اقتصاد، یكی می گفت عامل اخلاقی و وجدانی و. . . دیگر این حرفها را نمی پذیرند كه یك عامل بسیط [مؤثر باشد] ، همه ی این عوامل را مؤثر می دانند. حق هم همین است.

این برای آن است كه قرآن برای عقل و وجدان انسان در برابر جبر محیط و جبر تاریخ و جبر اقتصادی و جبر سیاسی- و هرچه می خواهید بگویید- حریت و آزادی و استقلالی قائل است و معتقد است كه آن فطرت الهی، آن وجدان الهی در انسان در هر شرایطی می تواند زنده باشد و خدا هم به موجب همان، انسان را پاداش و كیفر می دهد. [این مطلب ] چه زیبا در اولین حدیث كافی آمده است! .

كافی ابواب مختلفی دارد. اولین بابش باب «عقل و جهل» است و در آن باب هم اولین حدیثش- كه مطلب به صورت یك تمثیل بیان شده- این است:

لَمّا خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ، ثُمَّ قالَ لَهُ: اَقْبِلْ، فَاَقْبَلَ. ثُمَّ قالَ لَهُ: اَدْبِرْ، فَاَدْبَرَ. ثُمَّ قالَ: . . . ما خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ اَحَبُّ اِلَیَّ مِنْكَ. . . اِیّاكَ اُعاقِبُ وَ اِیّاكَ اُثیبُ. .

خدا عقل را آفرید، به او گفت: «بیا» آمد، گفت: «پشت كن، برو از آن طرف» رفت. خداوند فرمود: من مخلوقی شریفتر و عالیتر و بهتر از تو نیافریدم، به موجب تو پاداش می دهم و به موجب تو كیفر می كنم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 432
این به تعبیر امروزیها یك نوع اصالة الانسان یا اصالة الوجدان الانسانی در قرآن است.

بدون شك آن مكتبهایی كه انسان را در مقابل شرایط جغرافیایی یا سیاسی یا اقتصادی، اجتماعی و غیره به صورت یك موجود مجبور كَت بسته ای می دانند كه مثل خسی كه روی سیل قرار گرفته بدون اختیارِ خودش این طرف و آن طرف می رود، شخصیت انسان را محو كرده اند. ولی قرآن برای انسان شخصیتی مافوق همه ی این شرایط قائل است. پس قرآن به جبر آنچنانی قائل نیست، در عین اینكه آن عوامل را به رسمیت می شناسد.

یك دلیل دیگر این است: زندگی انسان در منطق قرآن از آدم شروع شده [3]، از یك انسان، آنهم یك انسان معلَّم(وَ عَلَّمَ آدَمَ اَلْأَسْماءَ كُلَّها) [4]، از یك انسان مكلّف، از یك انسانی كه صفیّ اللّه و برگزیده ی خداست كه همان انسان عصیان می كند و همان انسان توبه می كند؛ یعنی یك موجودی كه قبل از هرچیزی، قبل از اینكه جامعه ای به وجود بیاید، قبل از اینكه فرزندانی پیدا كند، قبل از اینكه اصلاً این حرفها در كار بیاید، در درون خودش دچار یك نوع تضاد است، یعنی دو دعوت در درون انسان هست: یكی او را به شهوات و مطامع و این امور دعوت می كند، و دیگری به ترك شهوت پرستی و خودپرستی و به سوی خدا دعوت می كند. همین انسان عصیان می كند و همین انسان تائب می شود و توبه می كند.

معلوم می شود كه اصلاً انسان قبل از اینكه وارد جامعه بشود و قبل از اینكه وضع طبقاتی پیدا كند و قبل از اینكه شرایط مختلف سیاسی، اقتصادی و غیره بر او حكومت كند، در درون خودش دو جنبه ی متضاد دارد و انسان آفریده شده است كه از این دو امر متضاد یكی را انتخاب كند. از یك طرف شیطان می آید و انسان را ترغیب و وسوسه می كند- كه به تعبیر قرآن «تسویل» است، یعنی مرغوبات شهوانی انسان را زیبا جلوه می دهد- و از طرف دیگر از همان ساعت اول، نبوّت و پیغمبری هست و انسان را به راه خیر و راه صلاح دعوت می كند، و به انسان گفته اند تو یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 433
اراده ی آزاد و یك اختیار كاملی داری كه از میان این دو ضد یكی را انتخاب كنی.

در جواب اینها كه می گویند: «التاریخ فی القرآن صراع مریر بین رجال من طراز فرعون و رجال من طراز موسی» باید گفت ولی زندگی انسان از نظر قرآن «صراع مریر» [یعنی جنگ تلخی است ] میان مشتهیات نفسانی و الهامات وجدانی و عقلی و هدایتهای انبیا كه به كمك آنها آمده اند(وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها. `فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) [5].

وقتی كه انسان ذاتاً و در سرشت خودش این طور بود، این امر نمی تواند در تاریخ مؤثر نباشد؛ بگوییم این یك امر فردی است و امر فردی هم به تاریخ كار ندارد! چون تاریخ را همین انسان می سازد، همین انسان تاریخ ساز با این دو نیروی متضاد همیشه وارد تاریخ و جامعه می شود.


[1] مؤمن/28
[2] ص/35
[3] ما كاری نداریم كه داستان آدم از نظر خود قرآن واقعاً یك داستان تاریخی است یا به قول امروز یك جریان سمبلیك است و همین جور قرآن خواسته بیان كند. هركدام كه باشد برای ما درس است، از نظر درسی فرق نمی كند.
[4] بقره/31
[5] شمس/7 و 8
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است