در
کتابخانه
بازدید : 520022تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
مقدمه: اسلام و مقتضیات زمان
Expand اسلام و نیازهای زمان (1) اسلام و نیازهای زمان (1)
Collapse اسلام و نیازهای زمان (2) اسلام و نیازهای زمان (2)
Expand طرح اشكال و پاسخ اجمالی طرح اشكال و پاسخ اجمالی
Expand مقام عقل در استنباط احكام اسلامی مقام عقل در استنباط احكام اسلامی
Expand آیا اجتهاد نسبی است؟ آیا اجتهاد نسبی است؟
Expand جبر تاریخ از دو دیدگاه جبر تاریخ از دو دیدگاه
Expand نیروی محرّك تاریخ چیست؟ نیروی محرّك تاریخ چیست؟
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (1)
Expand نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2) نظریه ی جبر اقتصادی تاریخ و بررسی آن (2)
Expand جامعه و تاریخ از نظر قرآن جامعه و تاریخ از نظر قرآن
Collapse آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟ آیا اخلاق، مطلق است یا نسبی؟
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظر دیگری در باب معیار فعل اخلاقی وجود دارد كه بسیار قابل توجه است؛ می گوید: اخلاق عبارت است از ملكاتی كه انسان باید خودش را براساس آنها بسازد، به عبارت دیگر اخلاق یعنی طرح انسان سازی.

انسان این خصوصیت را دارد- و با همه ی حیوانهای دیگر و طبعاً با غیرحیوان ها هم این فرق را دارد- كه از نظر ملكات روحی، یك موجود بالقوّه است نه بالفعل.

غرایز بسیار كمی دارد. غرایز طبیعی اش كم است كه وافی به نیازهایش نیست و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 440
انسان باید خودش را برای زندگی بسازد. حیوانات آنچه كه نیاز دارند، به حكم طبیعت به آنها داده شده است. یكی حریص است، از اول حریص به دنیا می آید، تا آخر عمرش هم حریص است. یكی حلیم به دنیا می آید، تا آخر عمرش هم حلیم است و غیر از این نمی تواند باشد. یكی دیگر غَضوب و خشمناك به دنیا می آید و تا آخر عمرش همین جور است. یكی شره و شهوتران به وجود می آید و تا آخر عمرش همین طور است. خروس كه به دنیا می آید با یك سلسله خصایص است، دیگر تغییر هم نمی كند. خروس تا آخر عمرش خروس است، خوك هم تا آخر عمرش خوك است، سگ هم تا آخر سگ است، گوسفند هم گوسفند است. انسان چطور؟ .

انسان موجودی است كه می تواند خُلقیات هریك از اینها را بپذیرد. می تواند این بشود، آن بشود، این یكی بشود، آن یكی بشود، چیزی بشود برتر از همه ی اینها یا چیزی بشود پست تر از همه ی اینها، به تعبیر قرآنأُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ [1]. انسان آن چیزی است كه خودش خودش را بسازد، و آن چیزی است كه بخواهد باشد نه آن چیزی كه خلقتْ او را قرار داده است.

[قائلان به این نظریه ] می گویند ما قوا و غرایز زیادی به طور بالقوّه داریم، ولی باید جدول بندی كنیم و اینها را با یك نسبت و حساب معین پرورش بدهیم. مثلاً قوای شهوانی در حیوانات هست، در ما هم هست، ولی در ما بالقوّه است و باید آن را در یك حد معینی بسازیم. قوّه ی غضبیه- به قول قدما- در انسان هست، در حیوان هم هست، ولی در انسان بالقوّه هست. انسان باید آن را در یك حد معینی بسازد كه از آن حد كمتر یا بیشتر نباشد. قوای فكری و قوای عقلانی هم هست.

آنگاه این جور می گویند: اگر انسان مجموع استعدادهایش را متناسب با آنچه كه خلق شده است پرورش بدهد (از حد افراط و تفریط پرهیز كند و در یك حد میانه قرار بدهد) دارای زیبایی عقلی می شود. مثلاً انسان فكر دارد، شهوت هم دارد. این هر دو در وجودش گذاشته شده است، ولی باید بداند كه در طرح خلقتش چگونه قرار داده شده؟ آیا قرار داده شده كه فكر تابع شهوت باشد؛ یعنی دائماً مجری هدفهایی باشد كه شهوت برای او تعیین می كند، یا شهوت باید تحت حكومت فكر باشد؟ یا قوه ی غضبیه چقدر باید باشد، چقدر نباید باشد؟ می گویند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 441
یك اندازه ی معین دارد: در حدی كه این قوّه برای آن قرار داده شده (البته اینها با اصل غائیّت هم ارتباط دارد) . این قوّه قرار داده شده برای اینكه انسان از خودش دفاع كند. اگر به آن حدی از خمود و جمود برسد كه حس دفاع از انسان گرفته شود، این بد است و اگر آنقدر طغیان كند كه به انسان حالت تهاجم بدهد، آن هم بد است. می گویند اگر مجموع قوا و استعدادهای انسان در حد معینی پرورش پیدا كند- نه كمتر و نه بیشتر - انسان از نظر روحی و معنوی دارای نوعی زیبایی می شود كه آن را «زیبایی عقلی» می گویند و طبعاً جاذبه ای دارد و دیگران به او علاقه مند می شوند و عقل هركسی زیبایی معنوی او را درك می كند.

پس اخلاق برمی گردد به توازن. ریشه ی اخلاق عدل است، عدل به معنی توازن.

اینكه می گویند عدالت یا عدل ریشه ی اخلاق است، مقصودشان توازن است. اخلاق یعنی حالت موازنه میان مجموع استعدادهای انسانی.

ممكن است شما بگویید مقیاس برای تعادل قوا چیست؟ مدعی هستند كه مقیاسش هم در درون خود انسان گذاشته شده است. البته مدعی هستند؛ چون آنها به اصل غائیت معتقدند كه این حرف را می زنند. می گویند اگر ما توجه داشته باشیم كه هر قوّه ای در ما برای یك هدف معین نهاده شده است، اگر هدفش را بشناسیم، موازنه را هم به دست می آوریم. مثلاً باید بدانیم كه هدف غریزه ی جنسی كه در ما هست چیست؟ هدف را كه بشناسیم، می توانیم حد این غریزه را تعیین و تحدید كنیم. یا فلان غریزه ی دیگر كه در ما هست، برای چیست؟ چون به اصل غائیت معتقد هستند كه اینها برای یك غایتی آفریده شده است، می گویند غایت را كه می شود به دست آورد. غایت را كه به دست بیاوریم، حد را می توانیم به دست بیاوریم. حد را كه به دست آوردیم، افراط و تفریط را به دست می آوریم؛ از آن حد بیشتر شد می گوییم افراط، كمتر شد می گوییم تفریط. این هم یك نظریه كه اخلاق به موازنه و تعادل قوا باز می گردد.
[1] اعراف/179
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است