بحث اصلی ما درباره ی این بود كه آیا قوانین و مقررات و همچنین اصول اخلاقی و
اصول تربیتی لزوماً و ضرورتاً در طول تاریخ بشریت تغییر می كند و باید هم تغییر
بكند و بنابراین هیچ قانونی وهیچ اصل اخلاقی و اصل تربیتی ثابت و جاوید نیست
بلكه جبراً همه ی قوانین نسخ می شود، و یا این طور نیست؟ كه البته اگر گفتیم این طور
نیست، معنایش این نیست كه همه چیز ثابت می ماند بلكه به این معنی است كه یك
سلسله اصول و قوانین و مقررات هست كه باید ثابت بماند.
بحثی كه ما راجع به تاریخ كردیم برای همین مطلب بود و یك بحثی كه در
جلسات پیش هم به طور اشاره گفته ایم و اكنون می خواهیم مفصلتر روی آن بحث
كنیم- چون بحثی است كه امروز زیاد مطرح می شود و تا این بحث درست حل
نشود، نمی توانیم ادعای خودمان را درباره ی اینكه یك سلسله مقررات زندگی بشر
جاوید است و باید جاوید بماند، تثبیت كنیم- بحث درباره ی مسئله ای است به نام
نسبیت اخلاق در مقابل مطلق بودن اخلاق، كه علمای جدید طرح كرده و مدعی
هستند كه اخلاق و اصول تربیتی مانند خیلی از چیزهای دیگر- اگر نگوییم همه
چیز دیگر- مفاهیم مطلق نیستند كه در همه ی مكانها و در همه ی زمانها یك جور صدق
كند و یك جور درست باشد، بلكه یك سلسله امور و مفاهیم نسبی هستند كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج21، ص: 435
مكانهای مختلف و زمانهای مختلف تغییر می كنند.
این مقدمه را هم باید عرض كنیم كه در باب اخلاق بالخصوص، تكیه روی این
مطلب است كه اخلاق را بر پایه ی حسن و قبح كه حكم عقل است مبتنی می كنند،
می گویند: خُلق خوب آن است كه عقلاً زیبا باشد و در نزد عقل نیك شمرده شود و
خلق بد آن است كه در نزد عقل زشت شمرده شود، و با دلایل و شواهد زیاد ثابت
می كنند كه این حكمهای عقل كه «فلان خلق نیك است و فلان خلق زشت» یك
حكم ثابت یكنواخت متساوی در همه جا نیست. عادات و آداب ملل مختلف را كه
مورد مطالعه قرار داده اند، دیده اند در زمان واحد یك چیز در میان یك قوم و نزد
عقول یك قوم، زیبا و مستحسن و لازم الرعایه شمرده می شود و همان چیز عیناً در
میان قوم دیگری یك امر مستقبح و زشت شمرده می شود، و یا در زمانی یك چیز
در میان قومی مستحسن شمرده می شده است و در زمان دیگر مستقبح.
بدیهی است كه وقتی معیار اخلاق حسن و قبح باشد، وقتی خود حسن و قبح
(یعنی افكار و تشخیصها) از این نظر اختلاف دارد و تغییر می كند، طبعاً باید بگوییم
اخلاق هم تغییر می كند.