در
کتابخانه
بازدید : 1556531تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">فصل 15: </span>قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اندفصل 15: قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اند
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (1) نگاهی دوباره به بحث حركت (1)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (2) نگاهی دوباره به بحث حركت (2)
Collapse نگاهی دوباره به بحث حركت (3) نگاهی دوباره به بحث حركت (3)
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Expand <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این آقایان توجه نكرده اند كه حرف مرحوم آخوند این است كه اگر [در جایی ] تجدد و متجدد و ما فیه التجدد، وجودا سه امر یا لااقل دو امر باشند امكان اینكه چنین چیزی رابط باشد نیست. شما قبول كردید كه متجدد، جسم فلكی است.

می پرسیم: جسم فلكی، متجدد در كدام حیثیتش است؟ در لونش؟ نه. در حرارت و برودتش؟ نه. در كمیتش؟ نه. در أینش؟ نه. بلكه متجدد است در حیثیت وضعش.

قبلا درباره نسبت حركت به مقولات گفته ایم كه اصلا معنی حركت در مقوله این است: بودن مقوله به حیثی كه در هر آنی فردی از افراد ما فیه الحركه را داشته باشد.

معنی اینكه «جسم فلكی حركت می كند در وضع» این است كه جسم فلكی در هر «آن» وضع جدیدی دارد. پس خود جسم امر ثابتی است كه می تواند وضع دائم داشته باشد و می تواند وضع متغیر داشته باشد به این معنا كه در هر آنی یك وضع داشته باشد. این است كه می گوییم: جسم در مجموع این اوضاع حركت می كند.

«جسم در این مسافت حركت می كند» یعنی این جسم در هر آنی مرتبه ای از مراتب وضع را دارد.
در مقام تشبیه می گوییم: اگر علم را برای انسان به منزله عرض بدانیم، چنانچه انسان در هر آنی علمی پیدا كند [1]و برای او كشفی رخ بدهد، در اینجا یك موجود ثابت وجود دارد كه همان «منِ» ثابت است، ولی برای این «من» در هر «آن» بابی از علم باز می شود و كشفی پیدا می شود. در اینجا این موضوع ثابت، در مسافت علم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 704
حركت می كند.
در باب حركت وضعیه هم می گوییم: جسم كه همان موضوع است ثابت است، ولی این موضوع در هر آنی مرتبه ای از مراتب عرضش را دارد. این است كه می گوییم: موضوع در عرض خودش حركت می كند. بنابراین متجدد كه موضوع است، غیر از ما فیه التجدد است كه عرض است، كما اینكه متجدد غیر از خود تجدد (یعنی حركت) است. تجدد و ما فیه التجدد یك چیزند، ولی تجدد و متجدد یكی نیستند، كما اینكه متجدد و ما فیه التجدد هم یكی نیستند. اینها [2]نه [با متجدد] یكی هستند و نه لازمه ذات آن هستند. پس در اینجا دو جعل و دو علت لازم است: یكی علتی كه جاعلِ ذات متجدد- كه ثابت است- باشد، و دوم علتی كه این ذات ثابت را قرار بدهد متجدد؛ یعنی آن را قرار بدهد دارای وضع جدید آنا فآنا. پس این گونه نیست كه با جعل متجدد، جعل تجدد و ما فیه التجدد هم شده باشد؛ یعنی اختلاف اینها اعتباری نیست.
اینجاست كه می گوییم: حركت وقتی در اعراض باشد، عرضی برای متحرك است؛ به عبارت دیگر: هرجا كه حركت در اعراض باشد، نسبت حركت به موضوع خودش عرضی است. در اینجا مقصود از «عرضی» عرضی باب برهان است كه مساوی است با غیر لازم بودن. وقتی كه [حركتْ ] یك امر غیرلازم شد پس در اینجا به متجددی [3]نیاز داریم كه همان جسم است و به امر دیگری نیاز داریم كه همان خروج از قوه به فعل یا ما فیه الخروج من القوة إلی الفعل است [4]، كه این امر دوم علت جداگانه می خواهد؛ یعنی متحرك علتی می خواهد و حركت متحرك علت دیگری می خواهد؛ چون وجود متغیر (متحرك) غیر از وجود تغیرش (حركتش) است.

علتی باید خود متغیر را ایجاد كند و علت دیگری باید تغیر را به آن بدهد. ایجاد متغیر، به جعل بسیط است؛ یعنی العلةُ یجعلُ الشی ءَ؛ یعنی علت، وجود خود متغیر را افاضه می كند. ولی دادن تغیر به متغیر، به جعل تألیفی است؛ یعنی العلةُ یجعلُ الشی ءَ شیئا. پس اوّلی یجعل الذات است و دومی یجعل هذا الذات متغیرا است. هرجا كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 705
ذاتی داشته باشیم و تغیری، كار علتْ تغییر دادن است، نه ایجاد ذات متغیر؛ یعنی علت در ذات موجود، تغییر ایجاد می كند و حركت را به آن می بخشد. ذاتی كه حركت را در خودش ندارد و فقط بالقوه متحرك است، علتْ حركت را به او می دهد.
اینجاست كه می گوییم: علة المتغیر متغیر؛ یعنی هر چیزی كه علت تغییر باشد به نحو جعل تألیفی، باید خودش هم متغیر باشد. در چنین مواردی است كه تبعیض بردار است؛ یعنی در چنین حركاتی علت می تواند مقداری از آن را ایجاد كند. مثلا در حركت أینی علت می تواند به اندازه یك متر [حركت ] را ایجاد كند و نیز می تواند به اندازه دو متر ایجاد كند؛ یعنی بستگی دارد به اینكه علت ادامه داشته باشد یا ادامه نداشته باشد و چنین نیست كه علتِ جزء اول كافی باشد برای جزء آخر، بلكه مرتبه ای از علت كه علت جزء اول است اختصاص دارد به جزء اول و مرتبه ای كه علت جزء دوم است اختصاص دارد به جزء دوم؛ یعنی همان طور كه معلول، امری است تدریجیّ الوجود، علت هم باید مثل معلول امتداد داشته باشد و هر مرتبه ای از آن، علت باشد برای مرتبه ای از معلول. پس امكان اینكه نیمی از این حركت وجود داشته باشد هست و نیز امكان اینكه ثلث این حركت یا تمام این حركت وجود داشته باشد.
اما اینكه می گوییم «در ربط متغیر به ثابت نیاز داریم به امری كه تجدد، ذاتی آن باشد» به این معناست كه نیاز داریم به امری كه تجدد لازمه ذاتش باشد؛ یعنی باید در دار وجود حقیقتی باشد كه این گونه نباشد كه ذاتی داشته باشد و حركتی، كه علتْ اول ذاتش را ایجاد كند و بعد همان علت یا علتی دیگر به آن حركت بدهد، بلكه وقتی علتْ وجود آن را جعل و خلق و ایجاد می كند حركت از آن انتزاع شود؛ یعنی جعل اصل ذاتش با جعل حركتش یكی باشد، نه اینكه یكی به جعل بسیط باشد و دیگری به جعل تألیفی.

[1] - . عارفان در دمی دو عید كنند عنكبوتان مگس قدید كنند
[2] - . [یعنی تجدد و ما فیه التجدد. ]
[3] - . یعنی امر خارج از قوه به فعل.
[4] - . اینكه می گوییم «امر دیگری كه خروج از قوه به فعل یا ما فیه الخروج من القوة إلی الفعل است» به این جهت است كه نمی خواهیم بگوییم این دو در خارج دو چیزند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است