در
کتابخانه
بازدید : 1556785تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Collapse <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Collapse <span class="HFormat">فصل 30: </span>در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن فصل 30: در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن
Expand <span class="HFormat">فصل 31: </span>غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است فصل 31: غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است
Expand <span class="HFormat">فصل 32: </span>قِدم زمان فصل 32: قِدم زمان
Expand <span class="HFormat">فصل 33: </span>در ربط حادث به قدیم فصل 33: در ربط حادث به قدیم
Expand <span class="HFormat">فصل 34: </span>زمان اول و آخر نداردفصل 34: زمان اول و آخر ندارد
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
و اما بنا بر طریقه الهیون چه باید گفت؟ الهیون از راه دیگر وارد شده اند [1]. طبیعیون از راه حركت وارد شده بودند كه متناسب با علمشان بود، الهیون از راه حدوث وارد شده اند كه بحث حدوث و قدم جزء مباحث الهیات و از عوارض موجود بما هو موجود است. در مباحث حدوث و قدم و بالخصوص در مباحث تقدم و تأخر كه انواع تقدم و تأخر را ذكر كرده اند گفته اند از جمله تقدم و تأخر زمانی است. ما انواع تقدم و تأخر داریم كه در آنجا گفته شده است: تقدم بالعلیه، تقدم بالطبع، تقدم بالشرف و امثال اینها و از جمله تقدم زمانی داریم. تقدم بالطبع مثل تقدم واحد بر اثنین. 1 بر 2 تقدم دارد، چون 2 نمی تواند موجود باشد مگر اینكه 1 موجود باشد.

این مقدار، ملاك تقدم بالطبع از نظر اصطلاح است. تقدم بالذات یا تقدم بالعلیه داریم مثل تقدم علت تامه بر معلول خودش. همچنین تقدم زمانی داریم مثل تقدم عدم هر حادثی بر وجودش و تقدم اشیائی كه همزمان با عدم قبلی او هستند بر وجود این شی ء. مثلاً ما كه در قرن چهاردهم متولد شده و به وجود آمده ایم متأخریم از مردمی كه در قرن سیزدهم موجود بودند. در قرن سیزدهم ما معدوم بودیم.

خصوصیت این نوع قبلیت كه «تقدم زمانی» نامیده می شود این است كه قبل و بعد با یكدیگر امتناع اجتماع دارند، محال است كه قبل بما أنه قبل با بعد بما أنه بعد اجتماع در وجود داشته باشد.
حال ما می خواهیم تحلیل بكنیم مناط این قبلیت را به دست بیاوریم؛ یعنی وقتی كه در میان قبلیتها و بعدیتها به یك نوع قبلیت و بعدیت رسیدیم كه اجتماع قبل و بعد در آن ناممكن است، از همین جا می خواهیم وجود زمان را كشف كنیم.

می گوییم زید تقدم دارد بر عمرو. زید مقارن است با عدم سابق و قبلی عمرو.

می گوییم ملاك این تقدم چیست؟
ممكن است شما بگویید ملاك این تقدم ذات متقدم است. ذات زید و ذات عمرو، خود این ذاتها ملاك تقدمند یعنی زید متقدم بالذات بر عمرو و عمرو متأخر بالذات از زید است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 51
می گوید ما می دانیم آنچه كه متقدم است زمانا، می تواند در عین اینكه متقدم است، وجودش امتداد پیدا كند تا زمان متأخر، در عین اینكه متقدم بوده مقارن و مع بشود، مثل تقدم اَب بر ابن. هر پدری تقدم زمانی دارد بر ابن خودش ولی ممكن است كه معیت زمانی هم داشته باشد. پدری كه زنده است و بچه اش متولد می شود و با برهه ای از عمر بچه خودش زنده است، هم همزمان با بچه خودش است و هم مقدم بر او؛ مقدم بود ولی حالا همزمان است. پس ذات او ملاك تقدم نبود. اگر او متقدم بالذات بود محال بود كه معیت داشته باشد و حتی احیانا ممكن است تأخر زمانی هم داشته باشد: پدری برایش فرزندی متولد می شود، قبل از این فرزند وجود داشته، سالها با فرزند وجود دارد، بعد، فرزند به علت حادثه ای می میرد و پدر وجودش ادامه پیدا می كند. تأخر زمانی هم از فرزند خودش دارد. پس ذات، متقدم نیست.
ممكن است كسی بگوید ملاك تقدم، نفس آن عدم است یعنی اساسا عدم عمرو بالذات تقدم دارد بر وجود عمرو، و وجود زید متقدم بر وجود عمرو است چون وجود زید مقارن است با عدم قبلی عمرو. از این جهت، بالعرض وجود زید مقدم شده بر وجود عمرو ولی آنچه كه بالذات بر وجود عمرو مقدم است خود عدم عمرو است.
می گوید این هم واضح است كه چنین نیست چون عدم عمرو حتی ممكن است متأخر از عمرو هم بشود. همین عمروی كه قبلاً عدمش صادق بود بعد وجودش، بعد معدوم می شود و دومرتبه عدمش شروع می شود. اگر این عدم، بالذات ملاك تقدم می بود نمی توانست بعد متأخر بشود. درست است، عدمْ مقارن [وجود] نمی تواند باشد ولی متأخر كه می تواند باشد. پس باید چیزی اینجا وجود داشته باشد كه قبلیت و بعدیت میان مراتبش عین ذات این مراتب باشد یعنی ذاتش عین قبلیت و عین بعدیت باشد نه چیزی كه به ملاك دیگری غیر از ذات خودش قبل یا بعد شده.
مثلاً ما اگر می گوییم سلمان مقدم است بر ابوذر فضیلتا (تقدم بالفضیله) مقصودمان این نیست كه مثلاً جلوتر راه می رفت یا پیرمردتر از او بود. وقتی ما می گوییم مقدم است، یعنی فضیلتا. پس آیا سلمان از آن جهت كه سلمان است مقدم است بر ابوذر؟ نه، سلمان از آن جهت كه دارای یك سلسله فضائل است و ابوذر هم دارای همان فضائل است، در آنچه كه مشترك است با ابوذر یعنی در فضیلت تقدم دارد بر ابوذر.
حال برویم سراغ خود فضیلت. خود فضیلت سلمان بر فضیلت ابوذر چطور؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 52
لابد خود آن فضیلت بر این فضیلت نوعی تقدم دارد. پس خود فضیلتها بر یكدیگر تقدم بالذات دارند، سلمان بر ابوذر تقدم به تبعِ فضیلت دارد. چون متلبس به فضیلتی است كه آن فضیلت بر آن فضیلت دیگر تقدم دارد پس سلمان تقدم دارد.
در این قبلیت و بعدیت هایی كه مجامع با یكدیگر نمی شوند باید ما برسیم به یك حقیقتی كه قبلیت و بعدیتِ غیر مجامع یعنی قبلیت و بعدیتی كه امكان حضور و اجتماع با یكدیگر را ندارند [عین ذاتش باشد؛ ] به عبارت دیگر به یك قبلیت و بعدیتی برسیم كه حقیقتش عین تصرّم و حدوث دائم و انقضا باشد. این همان چیزی است كه ما اسمش را «زمان» می گذاریم [2].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 53

[1] - . مقداری از آن را در این جلسه عرض می كنیم چون كمی مشكل است.
[2] - . سؤال: چرا خود حركت نباشد؟
استاد: بعد همین بحثها خواهد آمد، می گوییم این خود حركت است. پس ما یك حقیقتی داریم كه آن حقیقت ملاك تقدم و تأخر است. بعد می بینیم حركت از آن جهت كه حركت است یعنی قطع نظر از آن خصوصیت امتدادی اش ملاك تقدم نیست یعنی یك شی ء از آن جهت كه متحرك است معنی ندارد كه بر شی ء دیگر تقدم زمانی داشته باشد، یعنی اگر ما اعتبار ماوراء حركت نكنیم این تقدم و تأخر معنی ندارد، باید ماوراء خود حركت یك اعتباری بكنیم ولو آن اعتبار در واقع از تعینی برای حركت سر در بیاورد.
مكرر این مطلب را در باب جسم طبیعی و جسم تعلیمی گفته ایم كه هر جسم طبیعی دارای جسم تعلیمی است و جدا از آن نیست ولی اگر جسم طبیعی را جسم طبیعی اعتبار كنیم و آن تعین را اعتبار نكنیم اصلاً جسم طبیعی مقدار ندارد. هیچ وقت جسم طبیعی بی مقدار نیست ولی اگر ذاتش را اعتبار كنیم مقدار ندارد، باید تعینش را هم اعتبار كنیم تا مقدار داشته باشد. حركت هم همین طور است. اگر ما ذات حركت را اعتبار كنیم آن كمّیت قابل انقسامی كه اجزائش با یكدیگر مجامع نیستند اعتبار نمی شود ولی اگر حركت را با آن تعینش اعتبار كنیم [آن كمیت را] دارد. ما بحثمان سر همان تعین است كه بعد می گوییم آن تعین زمان است.
- این در صورتی است كه زمان، عرضِ خارج محمول باشد نه محمول بالضمیمه.
استاد: خارج محمول باشد؛ عرض تحلیلی همان است.
- پس ما بازاء خارجی ندارد و در ذهن ماست.
استاد: مكرر گفته ایم كه اساسا زمان و حركت در خارج دو چیز نیستند، زمان عارض تحلیلی حركت است، همین طور كه جسم تعلیمی عرض تحلیلی جسم طبیعی است. ولی اینكه مقدار، عارض تحلیلی جسم طبیعی باشد نه عارض خارجی یعنی چیزی نظیر خارج محمول، دلیل نمی شود كه بگوییم این عین اوست، چون فرق است كه شی ء را بدون تعینش اعتبار كنیم یا با تعینش اعتبار كنیم و به عبارت دیگر تعین شی ء را اعتبار كنیم. اینها را بعد خواهیم گفت ولی این [مطلب با وجود خارجی زمان ] منافات ندارد. پس وقتی ما می گوییم زمان مقدار حركت است، قبلاً به شما گفته ایم كه فرق هر مقداری با متقدر خودش فرق بین تعین و شی ء مبهمی است كه با آن تعین متعین می شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است