در
کتابخانه
بازدید : 1557153تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Collapse <span class="HFormat">فصل 30: </span>در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن فصل 30: در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن
Expand <span class="HFormat">فصل 31: </span>غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است فصل 31: غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است
Expand <span class="HFormat">فصل 32: </span>قِدم زمان فصل 32: قِدم زمان
Expand <span class="HFormat">فصل 33: </span>در ربط حادث به قدیم فصل 33: در ربط حادث به قدیم
Expand <span class="HFormat">فصل 34: </span>زمان اول و آخر نداردفصل 34: زمان اول و آخر ندارد
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
1. اما برهان بر طریقه طبیعیین برهانی است كه مرحوم آخوند در جاهای دیگر مفصل ذكر كرده اند ولی در اینجا به اختصار ذكر كرده و بعد گفته اند شرحش در كتاب الطبیعه (طبیعیات) است و در اینجا شرح زیادی نداده اند. ما هم اینجا فعلاً مختصر - همین طور كه مرحوم آخوند ذكر كرده- ذكر می كنیم، بعدها برمی گردیم و در باره این برهان بیشتر بحث می كنیم.
طبیعیین از عوارض جسم از آن جهت كه قابل حركت و سكون است بحث می كنند، پس اگر ما حركت و سكون را برای برهان خودمان مبدأ قرار بدهیم، بر
21
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 44
طریقه طبیعیین بحث كرده ایم. در طبیعیات این طور آورده اند، گفته اند ما می بینیم گاهی دو موجود متحرك با هم شروع به یك حركت می كنند و با هم نیز حركت را پایان می دهند و مسافتی كه طی كرده اند مساوی یكدیگر است. فرض كنید دو اتومبیل در یك جاده به راه می افتند، هر دو با سرعت صد كیلومتر در ساعت حركت می كنند، دوش به دوش یكدیگر، یك ساعت حركت می كنند و صد كیلومتر طی می كنند. بنابراین با هم شروع می كنند، با هم پایان می دهند، مسافت واحدی را هم طی كرده اند. یك وقت دیگر ممكن است كه دو موجود متحرك حركت را با هم شروع كنند و با هم پایان بدهند ولی دو مسافت مختلف طی كرده اند. مثلاً یكی با سرعت 50 حركت كند و دیگری با سرعت 100. سر ساعت 11 صبح حركت كرده اند و ساعت 12 هر دو ایستاده اند ولی یكی 100 كیلومتر طی كرده است و دیگری 50 كیلومتر. عكس قضیه: همین دو اتومبیل یكی با سرعت 100 و یكی با سرعت 50 حركت می كنند، مسیر هر دو هم از تهران تا قم است كه 140 كیلومتر است. آن با سرعت 70 حركت كرده، این با سرعت 140. آن كه با سرعت 140 حركت كرده است این مسافت را در یك ساعت تمام می كند، اما آن كه با سرعت 70 حركت می كند این مسافت را به دو ساعت طی كرده؛ یعنی هر دو با هم شروع كرده اند و هر دو هم یك مسافت یعنی 140 كیلومتر را طی كرده اند ولی یكی در یك ساعت و دیگری در دو ساعت. اینجا وقتی كه ما خوب در خود واقعیت حركت دقت كنیم می بینیم حركت در واقع دو كشش دارد [1](یعنی از دو لحاظ تقسیم بردار است، چون كشش یعنی كمیت، و كمیت آن چیزی است كه قابلیت انقسام به شی ء می دهد) . یكی كشش مسافت. در همین مثالهایی كه گفتیم، اتومبیلی كه در یك ساعت مسافت قم و تهران را طی كرده و آن كه در دو ساعت طی كرده است، به هر حال هر دو این مسافت را طی كرده اند. این مسافت خودش یك كمیتی برای حركت است یعنی قطع نظر از حركت، خود این مسافت یك كمیت است، قابل انقسام است، آن را تقسیم می كنیم به 140 كیلومتر، باز هر كیلومتر را تقسیم می كنیم به هزار متر.

خود حركت هم به تبع مسافت قابل قسمت است یعنی می گوییم این حركت یك حقیقتی است كه منطبق بر این مسافت است، حركت از اول تا آخرش بر این مسافت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 45
منطبق است؛ می گوییم نیمه اول حركت نیمه دوم حركت، ثلث اول حركت ثلث دوم ثلث سوم. باز نیمه اول را تقسیم می كنیم به دو قسم، هر نصفه اش را تقسیم می كنیم به دو قسم. پس خود حركت به تبع مسافت یك كششی دارد و شك ندارد كه حركت از نظر مسافت دارای كمیت است. ما در باب حركت قطعی گفتیم كه حركت قطعی یك امر متجدد الحصول علی الاتصال است، یك موجود واحد متصل است، پس حركت خودش یك امر ممتدی است به امتداد این مسافت، یعنی به اعتبار این مسافت و به امتداد این مسافت تقسیماتی می شود: یك كیلومتر حركت، دو كیلومتر حركت، سه كیلومتر حركت. به تبع مسافت، حركت تقسیم كیلومتری یا متری می شود: یك متر حركت، پنج متر حركت؛ چنان كه در مسابقات پرش می گویند فلان كس مثلاً چهار متر پرید یعنی چهار متر حركت كرد، پنج متر پرید یعنی پنج متر طول حركتش و طول پریدنش بود. پریدن به اعتبار مسافتی است كه طی می كند. اگر كسی پرش اش پنج متر است آن پنج متر اولاً و بالذات مال آن مكان است كه قطع نظر از حركت هم وجود دارد ولی وقتی كه شخص این پنج متر را می پرد می گویید پنج متر پرش. واقعا پرش اش هم پنج متر است. پس حركت به اعتبار مسافت یك امتداد و كشش دارد.

تا اینجا تقریبا امری مسلّم است. لا اقل برای كسانی كه قائل به حركت قطعی هستند حركت به اعتبار مسافت واقعا یك امتداد و كشش دارد كه برای تعیین این كشش، ما واحدهای مسافتی به كار می بریم، مثلاً می گوییم پنج متر حركت. ما «متر» را اول درباره زمین یا پارچه و مانند آن به كار می بریم می گوییم پنج متر زمین، پنج متر پارچه، ولی حالا این واحد را در مورد خود حركت به كار می بریم می گوییم پنج متر پرش، سه متر حركت، یك كیلومتر حركت. كسانی كه حركت قطعی را منكر هستند مجبورند همه اینها را نوعی مجاز بدانند ولی ما ثابت كردیم حركت قطعی وجود دارد. فعلاً بنای سخن بر این است كه حركت قطعی از این جهت وجود دارد.
وقتی كه این حركتها را با یكدیگر قیاس می كنیم می بینیم حركت یك بُعد و امتداد و مقدار دیگر غیر از این مقدار دارد، یعنی علاوه بر این مقدار و بعد و امتداد یك چیز دیگری دارد كه آن هم از سنخ مقدار است. همان دو اتومبیلی كه یكی در دو ساعت مسافت تهران تا قم را طی كرد و یكی در یك ساعت، آن كه در دو ساعت طی كرد امتداد حركتش طولانی تر است. وقتی شما با اتومبیلی می آیید كه طی این مسافت دو ساعت طول می كشد می گویید حركت ما طولانی تر شد، مقدار حركت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 46
بیشتر شد، و حال آنكه اتومبیلی كه یك ساعته طی كرده و آن كه دو ساعته طی كرده هر دو یك مسافت را طی كرده اند، یعنی در آن امتدادی كه حركت از نظر مسافت دارد هر دو علی السویه اند. مع ذلك حركت سریع با بعد و امتداد دیگری كمتر، این مسافت را طی كرده و حركت بطی ء با امتداد دیگری بیشتر. آیا ما از اینجا كشف نمی كنیم كه حركت در ذات خودش دارای دو كشش و امتداد است: امتدادی مكانی، امتدادی زمانی؟ دو حركت را با همدیگر مقایسه كنیم. در یك حالت، امتداد مكانی هر دو برابر، امتداد زمانی یكی كمتر و امتداد زمانی دیگری بیشتر است، مانند مثال گذشته. در حالت دیگر دو متحرك با هم حركت می كنند، مثلاً از ساعت 12 ظهر تا ساعت 1 بعد از ظهر ولی یكی با سرعت 100 و دیگری با سرعت 50 و سر ساعت 1 می ایستند. در اینجا هر دو از نظر یك بعد كه بعد زمانی باشد برابر هستند یعنی او یك ساعت حركت كرده این هم یك ساعت، ولی از نظر بعد مسافتی تفاوت دارند، او 100 كیلومتر حركت كرده است و این 50 كیلومتر. پس حركت دو تقسیم برمی دارد و از دو نظر حالت مقداری دارد. مقدار یعنی كمّ یا كمیت. آنگاه كه شی ء از یك نظر قابلیت تقسیم داشته باشد می گوییم دارای كمیت است. اگر این انقسامات بالفعل باشد آن شی ء عدد است و اگر بالقوه باشد و حد مشترك داشته باشد به آن «مقدار» می گوییم و چون اینجا انقسامات بالفعل نیست بلكه بالقوه است به آن مقدار می گوییم. پس ما می بینیم كه هر حركتی واقعا دارای دو مقدار و كمیت است یعنی واقعا از دو نظر قابلیت تقسیم دارد.
تا اینجا ما برای حركت فقط دو مقدار و كمیت و قابلیتِ تقسیم قائل شدیم.

حالا به چه دلیل یكی از این دو زمان باشد؟ می گوید: از این دو تا وقتی كه ما آن یكی را كه زمان نامیدیم در نظر بگیریم می بینیم آن واحدِ مقداری یك امر متصل غیر قارّ و یك امتداد غیر قارّ الذات برای حركت است، امتدادی است برای حركت ولی امتدادی كه اجزای آن با یكدیگر اجتماع وجود ندارند؛ یعنی حركت دو امتداد دارد، به حسب یك امتداد یعنی امتداد مسافتی اجزا و واحدهایش با هم قابل اجتماع هستند. اگر ما می گوییم این پرش پنج متر طولش بود، خود آن پنج متر طول با همدیگر اجتماع در وجود دارند یعنی در آنِ واحد همه با یكدیگر وجود دارند. به ما می گویند امتداد این پنج متر را نشان بده، می گوییم از اینجا تا اینجا. خود حركت البته غیر قارّ الذات است ولی این امتداد حركت كه متحرك طی كرده است و حركت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 47
با آن حساب می شود قارّ الذات است. ولی یك امتداد دیگرش امتداد غیر قارّ الذات است یعنی نمی شود همه اجزای آن امتداد را در «آن» با یكدیگر جمع كرد. پس حركت دارای یك امتداد و بعدی است كه به حسب آن بعد، غیر قارّ الذات است.
این، خلاصه برهانی بود كه طبیعیون اقامه كرده اند [2]. البته در اینجا مرحوم آخوند تفصیل بیشتری نداده است. در اینجا كلمه «امكان» به كار رفته است كه این كلمه اسباب سؤال شده است. این كلمه از اصطلاحات مرحوم آخوند نیست، از اصطلاحات شیخ و دیگران است. بعدها میان متأخرین راجع به این كلمه «امكان» بحث شده است كه این امكان در اینجا آیا اصطلاح معینی است؟ میر سید شریف در تألیفات خودش گفته امكان در اینجا فقط مفهوم امتداد را می دهد نه چیز دیگر. خود مرحوم آخوند در شرح هدایه این امكان را با «امرٌ محدودٌ» تفسیر و ترجمه كرده است. حالا چرا این كلمه را به كار برده اند، باشد برای وقت دیگری. آنگاه كه كمی بیشتر در بحث زمان وارد شویم به این برهان برمی گردیم چون بحث زمان را باید خیلی دقیق وارد بشویم و بحث كنیم. از این برهان عجالتا می گذریم [3].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 48
برهان دوم بر طریقه الهیون است. در اینجا چون آقای طباطبایی حاشیه ای دارند مطلبی را عرض بكنم و بعد به این مطلب عود می كنیم.
یكی از مسائل در باب زمان- كه در گذشته هم مكرر گفته ایم- این است كه آیا این كه می گوییم «زمان مقدار حركت است» زمان، یك چیز است و مقدارِ یك حركت از حركات عالم است و این كه یك شی ء در زمان قرار گرفته است یعنی در درون آن حركت قرار گرفته؟ پس ما یك حركتی از حركات در عالم داریم كه مقدار آن حركت را «زمان» می نامیم. به عقیده قدما مقدار حركت دوری فلك اطلس زمان است و در این صورت مقدار حركات فلكهای دیگر یا مقدار حركاتی كه در روی زمین است زمان نیست. «ما زمانی هستیم» یعنی واقع هستیم در درون آن زمانی كه از حركت دوری فلك انتزاع می شود. پس زمان یك چیز بیشتر نیست. یا نه، به عدد اشیاء و لااقل به عدد حركات در عالم زمان وجود دارد (حالا سكونها را چگونه بیان كنیم، این هم بحث مهمی است كه در همین كتاب خواهد آمد) . فرق میان حركت فلك [و سایر حركات ] این است كه آن، مقیاس سایر حركات است نه اینكه زمان فقط مال اوست و بقیه زمان ندارند و زمانِ باقیِ حركات اوست؛ بلكه به عدد حركات عالم ما زمان داریم منتها همین طور كه برای سنجیدن هر مقدار دیگر از مقدارها در عالم ما مجبوریم كه كمیتی از كمیتها را كه ثابت است و تغییر نمی كند مقیاس اعتبار كنیم، در اینجا هم ما آمده ایم حركت فلك را به عنوان مقیاس اعتبار كرده ایم و الاّ همین طور كه حركت فلك زمان دارد هر حركتی در عالم زمان دارد ولی آن چون یك حال ثابت یكنواخت غیر متغیری دارد، نه تغییر مكان پیدا می كند نه رشد و نمو پیدا می كند نه سرعت و بطؤ دارد و همیشه حالت یكنواختی دارد می تواند مقیاس قرار بگیرد. مثلاً شما برای سنجش حرارت بدن می آیید انبساط جیوه در اثر حرارت را مقیاس قرار می دهید. هیچ فرقی میان تأثیر حرارت در بدن انسان یا در جیوه نیست ولی ما باید چیزی را پیدا كنیم كه با آن بتوانیم حرارت سایر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 49
اشیاء را بسنجیم. برای سنجیدن، آن از همه بهتر است. بشر سابق، زمانی كه این مقیاسها اینقدر دقیق نشده بود، وقتی می خواست مقدارها را بسنجد با وجب یا پای خودش می سنجید كه هنوز هم اصطلاح «وجب» و «پا» در همه دنیا هست، مثلاً می گویند ده هزار پا. هیچ فرقی میان پا و وجب [و سایر طولها] در مقدار داشتن نیست ولی از باب اینكه وجب یا پا یك امر نسبتا مشخص و محدودی است مثلاً می گویند طول این درخت پانزده وجب است، یا طول این دیوار ده پاست. همین طور «متر» كه امروز رایج است.
دو نظریه است، كدام یك از اینها را بگوییم. آقای طباطبایی استنباطشان این است كه همین برهان طبیعیین كه ما در اینجا آوردیم دلیل بر این است كه آنها برای هر چیزی زمان جداگانه قائل هستند و هر چیز برای خودش زمان دارد. حركت فلك یا حركت شبانه روزی و سالانه زمین به اصطلاح امروز، یك معیار است برای سنجیدن زمان سایر حركات، نه اینكه زمان فقط متعلق به این حركت است. این است كه اینجا حاشیه ای اینچنین دارند.
شك ندارد كه از بعضی حرفهای مرحوم آخوند از جمله برهان دیگری كه نه تنها ایشان بلكه همه ذكر كرده اند همین معنا استنباط می شود كه هر چیزی زمانی دارد. ولی این كه از برهانی كه الآن خواندیم این استنباط را بكنیم كمی مشكل است، با عنوان بحث و با ذیل بحث جور در نمی آید بلكه مرحوم آخوند در بعضی كلماتش تقریبا تصریح می كند و به گونه ای حرف می زند كه همان حرف قدما را قبول كرده است كه زمان فقط از یك حركت انتزاع می شود و آن حركت فلك است منتها قدما می گفتند حركت وضعی فلك، ایشان می گوید حركت جوهری فلك، ولی به هر حال آن حركتی كه از آن، زمان انتزاع می شود حركت فلك است و آن موجودی كه از حركت او زمان انتزاع می شود فلك است. آنوقت فرقش با حرف قدما فقط این می شود كه قدما می گفتند حركت وضعی فلك، ایشان گفته حركت جوهری فلك.

پس، از بعضی حرفهای ایشان استنباط می شود كه ایشان هم حركات جوهری سایر اشیاء را منشأ انتزاع زمان نمی داند ولی از بعضی حرفهای دیگرشان كاملاً استنباط می شود كه هر چیزی برای خودش زمانی دارد و اگر ما حركت فلك را مقیاس زمان می گیریم همان مقیاس اعتباری است نه اینكه واقعا زمان منحصرا از حركت فلك انتزاع می شود. این را عرض كردم برای اینكه در ذهن داشته باشید كه ما به حرفهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 50
مختلفی در این زمینه برخورد خواهیم كرد.
و اما بنا بر طریقه الهیون چه باید گفت؟ الهیون از راه دیگر وارد شده اند [4]. طبیعیون از راه حركت وارد شده بودند كه متناسب با علمشان بود، الهیون از راه حدوث وارد شده اند كه بحث حدوث و قدم جزء مباحث الهیات و از عوارض موجود بما هو موجود است. در مباحث حدوث و قدم و بالخصوص در مباحث تقدم و تأخر كه انواع تقدم و تأخر را ذكر كرده اند گفته اند از جمله تقدم و تأخر زمانی است. ما انواع تقدم و تأخر داریم كه در آنجا گفته شده است: تقدم بالعلیه، تقدم بالطبع، تقدم بالشرف و امثال اینها و از جمله تقدم زمانی داریم. تقدم بالطبع مثل تقدم واحد بر اثنین. 1 بر 2 تقدم دارد، چون 2 نمی تواند موجود باشد مگر اینكه 1 موجود باشد.

این مقدار، ملاك تقدم بالطبع از نظر اصطلاح است. تقدم بالذات یا تقدم بالعلیه داریم مثل تقدم علت تامه بر معلول خودش. همچنین تقدم زمانی داریم مثل تقدم عدم هر حادثی بر وجودش و تقدم اشیائی كه همزمان با عدم قبلی او هستند بر وجود این شی ء. مثلاً ما كه در قرن چهاردهم متولد شده و به وجود آمده ایم متأخریم از مردمی كه در قرن سیزدهم موجود بودند. در قرن سیزدهم ما معدوم بودیم.

خصوصیت این نوع قبلیت كه «تقدم زمانی» نامیده می شود این است كه قبل و بعد با یكدیگر امتناع اجتماع دارند، محال است كه قبل بما أنه قبل با بعد بما أنه بعد اجتماع در وجود داشته باشد.
حال ما می خواهیم تحلیل بكنیم مناط این قبلیت را به دست بیاوریم؛ یعنی وقتی كه در میان قبلیتها و بعدیتها به یك نوع قبلیت و بعدیت رسیدیم كه اجتماع قبل و بعد در آن ناممكن است، از همین جا می خواهیم وجود زمان را كشف كنیم.

می گوییم زید تقدم دارد بر عمرو. زید مقارن است با عدم سابق و قبلی عمرو.

می گوییم ملاك این تقدم چیست؟
ممكن است شما بگویید ملاك این تقدم ذات متقدم است. ذات زید و ذات عمرو، خود این ذاتها ملاك تقدمند یعنی زید متقدم بالذات بر عمرو و عمرو متأخر بالذات از زید است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 51
می گوید ما می دانیم آنچه كه متقدم است زمانا، می تواند در عین اینكه متقدم است، وجودش امتداد پیدا كند تا زمان متأخر، در عین اینكه متقدم بوده مقارن و مع بشود، مثل تقدم اَب بر ابن. هر پدری تقدم زمانی دارد بر ابن خودش ولی ممكن است كه معیت زمانی هم داشته باشد. پدری كه زنده است و بچه اش متولد می شود و با برهه ای از عمر بچه خودش زنده است، هم همزمان با بچه خودش است و هم مقدم بر او؛ مقدم بود ولی حالا همزمان است. پس ذات او ملاك تقدم نبود. اگر او متقدم بالذات بود محال بود كه معیت داشته باشد و حتی احیانا ممكن است تأخر زمانی هم داشته باشد: پدری برایش فرزندی متولد می شود، قبل از این فرزند وجود داشته، سالها با فرزند وجود دارد، بعد، فرزند به علت حادثه ای می میرد و پدر وجودش ادامه پیدا می كند. تأخر زمانی هم از فرزند خودش دارد. پس ذات، متقدم نیست.
ممكن است كسی بگوید ملاك تقدم، نفس آن عدم است یعنی اساسا عدم عمرو بالذات تقدم دارد بر وجود عمرو، و وجود زید متقدم بر وجود عمرو است چون وجود زید مقارن است با عدم قبلی عمرو. از این جهت، بالعرض وجود زید مقدم شده بر وجود عمرو ولی آنچه كه بالذات بر وجود عمرو مقدم است خود عدم عمرو است.
می گوید این هم واضح است كه چنین نیست چون عدم عمرو حتی ممكن است متأخر از عمرو هم بشود. همین عمروی كه قبلاً عدمش صادق بود بعد وجودش، بعد معدوم می شود و دومرتبه عدمش شروع می شود. اگر این عدم، بالذات ملاك تقدم می بود نمی توانست بعد متأخر بشود. درست است، عدمْ مقارن [وجود] نمی تواند باشد ولی متأخر كه می تواند باشد. پس باید چیزی اینجا وجود داشته باشد كه قبلیت و بعدیت میان مراتبش عین ذات این مراتب باشد یعنی ذاتش عین قبلیت و عین بعدیت باشد نه چیزی كه به ملاك دیگری غیر از ذات خودش قبل یا بعد شده.
مثلاً ما اگر می گوییم سلمان مقدم است بر ابوذر فضیلتا (تقدم بالفضیله) مقصودمان این نیست كه مثلاً جلوتر راه می رفت یا پیرمردتر از او بود. وقتی ما می گوییم مقدم است، یعنی فضیلتا. پس آیا سلمان از آن جهت كه سلمان است مقدم است بر ابوذر؟ نه، سلمان از آن جهت كه دارای یك سلسله فضائل است و ابوذر هم دارای همان فضائل است، در آنچه كه مشترك است با ابوذر یعنی در فضیلت تقدم دارد بر ابوذر.
حال برویم سراغ خود فضیلت. خود فضیلت سلمان بر فضیلت ابوذر چطور؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 52
لابد خود آن فضیلت بر این فضیلت نوعی تقدم دارد. پس خود فضیلتها بر یكدیگر تقدم بالذات دارند، سلمان بر ابوذر تقدم به تبعِ فضیلت دارد. چون متلبس به فضیلتی است كه آن فضیلت بر آن فضیلت دیگر تقدم دارد پس سلمان تقدم دارد.
در این قبلیت و بعدیت هایی كه مجامع با یكدیگر نمی شوند باید ما برسیم به یك حقیقتی كه قبلیت و بعدیتِ غیر مجامع یعنی قبلیت و بعدیتی كه امكان حضور و اجتماع با یكدیگر را ندارند [عین ذاتش باشد؛ ] به عبارت دیگر به یك قبلیت و بعدیتی برسیم كه حقیقتش عین تصرّم و حدوث دائم و انقضا باشد. این همان چیزی است كه ما اسمش را «زمان» می گذاریم [5].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 53

[1] - . البته به این تعبیر نگفته اند ولی بعد ما عرض می كنیم كه این تعبیر به همین مطلب برمی گردد.
[2] - . سؤال: ممكن است بگوییم آنچه واقعیت دارد سرعت و بطؤ است و زمان از آن انتزاع می شود.
استاد: اصلاً خود سرعت و بطؤ همین است، نه اینكه سرعت چیز دیگری است. سرعت یعنی چه؟ نسبت میان مسافت و زمان. یك امر مقایسه ای است. شما وقتی می گویید حركت اتومبیلی كه فاصله تهران تا قم را در یك ساعت طی كرده است نسبت به اتومبیلی كه در دو ساعت طی كرده است سریعتر است و حركت این بطی ءتر، یعنی هر دو حركت از نظر مسافت یك امتداد دارند، آن حركت امتداد دیگرش كوچكتر است و این حركت امتداد دیگرش بزرگتر است. سرعت از زمان انتزاع شد. سرعت یعنی حركت با زمانِ كمتر، و لهذا حاجی و دیگران كه گفته اند خوب بود مرحوم آخوند كلمه سرعت و بطؤ را می آورد، نه اینكه می گویند زمان خودِ سرعت است، بلكه می گویند اگر كلمه سرعت را می آورد شاید بهتر بود. ولی نه، هیچ بهتر هم نبود. خود سرعت از زمان یعنی از آن بعد زمانی انتزاع می شود. وقتی كه ما مسافت یك حركت را در نظر می گیریم و دو حركت از شی ء واحد یا از دو شی ء در آن مسافت را با یكدیگر مقایسه می كنیم، اگر آن بعد دیگرش كه ما زمان می نامیم كمتر باشد می گوییم سریعتر بود، و اگر بیشتر باشد می گوییم بطی ءتر بود. این اتومبیل امروز سریعتر از دیروز بود چون دیروز این مسافت را در دو ساعت طی كرد امروز همین مسافت را در یك ساعت طی كرد. پس سرعت از زمان [انتزاع می شود. ]
[3] - . سؤال: این كه فرمودید در حركت دو كمیت است، كمیت مسافتی و كمیتی كه زمان می نامیم، معنای مشترك است. این كه ما می گوییم. . .
استاد: این تعبیری است كه ما كردیم، این برهان این طور تعبیر نمی كند. من مخصوصا این را به بیان خودمان گفتم كه مطلب روشنتر و واضحتر باشد ولی از بیانی كه آقایان تكیه بر همان كلمه «امكان» كرده اند- كه ما حالا چون مرحوم آخوند بحث نكرده بحث نكردیم و گذاشتیم كه كمی بحث زمان را بیشتر بخوانیم تا راجع به آن ساده تر بشود بحث كرد- این طور استنباط نمی شود. بعد روی این قضیه بحث می كنیم.
[4] - . مقداری از آن را در این جلسه عرض می كنیم چون كمی مشكل است.
[5] - . سؤال: چرا خود حركت نباشد؟
استاد: بعد همین بحثها خواهد آمد، می گوییم این خود حركت است. پس ما یك حقیقتی داریم كه آن حقیقت ملاك تقدم و تأخر است. بعد می بینیم حركت از آن جهت كه حركت است یعنی قطع نظر از آن خصوصیت امتدادی اش ملاك تقدم نیست یعنی یك شی ء از آن جهت كه متحرك است معنی ندارد كه بر شی ء دیگر تقدم زمانی داشته باشد، یعنی اگر ما اعتبار ماوراء حركت نكنیم این تقدم و تأخر معنی ندارد، باید ماوراء خود حركت یك اعتباری بكنیم ولو آن اعتبار در واقع از تعینی برای حركت سر در بیاورد.
مكرر این مطلب را در باب جسم طبیعی و جسم تعلیمی گفته ایم كه هر جسم طبیعی دارای جسم تعلیمی است و جدا از آن نیست ولی اگر جسم طبیعی را جسم طبیعی اعتبار كنیم و آن تعین را اعتبار نكنیم اصلاً جسم طبیعی مقدار ندارد. هیچ وقت جسم طبیعی بی مقدار نیست ولی اگر ذاتش را اعتبار كنیم مقدار ندارد، باید تعینش را هم اعتبار كنیم تا مقدار داشته باشد. حركت هم همین طور است. اگر ما ذات حركت را اعتبار كنیم آن كمّیت قابل انقسامی كه اجزائش با یكدیگر مجامع نیستند اعتبار نمی شود ولی اگر حركت را با آن تعینش اعتبار كنیم [آن كمیت را] دارد. ما بحثمان سر همان تعین است كه بعد می گوییم آن تعین زمان است.
- این در صورتی است كه زمان، عرضِ خارج محمول باشد نه محمول بالضمیمه.
استاد: خارج محمول باشد؛ عرض تحلیلی همان است.
- پس ما بازاء خارجی ندارد و در ذهن ماست.
استاد: مكرر گفته ایم كه اساسا زمان و حركت در خارج دو چیز نیستند، زمان عارض تحلیلی حركت است، همین طور كه جسم تعلیمی عرض تحلیلی جسم طبیعی است. ولی اینكه مقدار، عارض تحلیلی جسم طبیعی باشد نه عارض خارجی یعنی چیزی نظیر خارج محمول، دلیل نمی شود كه بگوییم این عین اوست، چون فرق است كه شی ء را بدون تعینش اعتبار كنیم یا با تعینش اعتبار كنیم و به عبارت دیگر تعین شی ء را اعتبار كنیم. اینها را بعد خواهیم گفت ولی این [مطلب با وجود خارجی زمان ] منافات ندارد. پس وقتی ما می گوییم زمان مقدار حركت است، قبلاً به شما گفته ایم كه فرق هر مقداری با متقدر خودش فرق بین تعین و شی ء مبهمی است كه با آن تعین متعین می شود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است