حالا من مطلب مرحوم آخوند را به تعبیر دیگری می گویم كه مقصودشان را بهتر
بیان كند و آن این است: صرف اینكه ما چیزی پیدا كنیم كه تغیر عین ذاتش باشد
كافی نیست، ما باید چیزی پیدا كنیم كه متغیر باشد و تغیر هم عین ذاتش باشد.
حركتْ تغیر هست ولی متغیر نیست، حركت فلك عین تغیر هست ولی عین متغیر
نیست و متغیر چیز دیگری است. اگر حركتْ خودش ذات مستقلی بود كه جاعل و
فاعل آن را جعل می كرد، آنوقت هم متغیر بود و هم تغیر و اصلا متغیری غیر از خود
حركت وجود نداشت و حركت چیزی مستقل از جوهر می بود. اما این حركتی كه
شما می گویید، حركت عرضیه است، كه تغیر هست ولی متغیرش غیر از خودش
است. حركتی كه در آن، متحرك غیر از حركت باشد نمی تواند رابط باشد؛ چون
رابط باید چیزی باشد كه خودش عین تغیر باشد و جعل به خودش تعلق بگیرد و
بنابراین خودش عین متغیر هم باشد. در همه عالم فقط یك چیز هست كه می تواند
عین تغیر باشد و نیز عین متغیر باشد و جعل بسیط هم به خود آن تعلق بگیرد و آن
وجود جوهر است.
بدون شك نظر مرحوم آخوند به همین مطلب است و ایرادها هم وارد نیست. ما
در نظر داریم این فصل را به طور جدی دنبال كنیم، چون از مهمترین مباحث كتاب
اسفار است و اگر لازم باشد، به بعضی از فصول گذشته برمی گردیم. این مسأله ربط
متغیر به ثابت و حادث به قدیم كه این همه مرحوم آخوند به آن می نازد، از
پر اوج ترین سخنان ایشان است و برای اینكه به عمق مطلب برسیم و حق ایشان را
ادا كنیم باید دقت بیشتری كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 150