ممكن است مقصود اینها از «عالم حادث است» این باشد كه «عالم صادر از حق
است» . می فرمایند: این، مطلب درستی است و خصم شما [1]هم همین حرف را
می زند و می گوید «عالم صادر از حق است» ، بلكه خصم شما بیش از شما قائل به
حدوث عالم به این معناست، چون شما خیال می كنید خلق به معنی ایلاد است و
اصلا حدوث و از او بودن و مخلوق بودن و صادر بودن را به این معنا می دانید كه او
در یك «آن» دخالتی كرده و شی ء را از حالت عدم به حالت وجود درآورده و دیگر
بعد از آن نقشی ندارد و عالم از او بی نیاز است؛ مثل اینكه شخصی نشسته باشد و
شخص دیگری دستش را بگیرد و او را بلند كند. در اینجا نقش شخص دوم فقط
همین مقدار است كه او را از حال قعود به حال قیام درمی آورد. و لهذا بسیاری از
متكلمین گفته اند عالم فقط در اصل پیدایش به خدا نیاز دارد و بعد از آن نیازی به
خدا ندارد. و همین است كه سر به كفر و شرك می زند [2]و [3].
در محل خودش ثابت شده است كه این حرف نامعقول است؛ چون تغییر حالت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 251
میان وجود و عدم [معنی ندارد؛ ] چون عدمْ حالت واقعی برای عالم نیست، برخلاف
قیام و قعود برای انسان؛ انسان خودش ماورای این دو حالت است، در این حالت
هست در آن حالت هم هست. در قیام و قعود، انسان تغییر حالت پیدا می كند، ولی
عدمْ حالت برای عالم نیست.
ولی مقصود حكیم از اینكه می گوید «عالم صادر از ذات حق است» این است
كه عالم به تمامِ وجودش صدور از اوست و قائم به ذات اوست. حكیم خدا را قیّوم
می داند و عالم را قائم به ذات او؛ یعنی می گوید: عالم به تمام وجود از اوست، چه
وجودش مسبوق به عدم باشد [چه نباشد] و چه ملحوق به عدم باشد [چه نباشد. ]
وجودی كه مسبوق و ملحوق به عدم است و مثلا یك ساعت امتداد پیدا می كند، از
اوست، نه فقط در لحظه اول از اوست بلكه در تمام این مدت از اوست. اگر این
وجود بیشتر امتداد پیدا كند و عمرش یك سال یا هزار سال یا میلیونها سال شود باز
هم به تمام وجود از اوست. اگر تا ابد هم ادامه پیدا كند باز هم از اوست. اصلا معنای
اینكه این صادر از اوست این است: این، حیثیتی است مكتسب از او، این به تمام
ذاتش یك حیثیت مكتسب است.
پس اگر معنای «حدوث» صدور از حق باشد، آنها بیش از شما قائل به این
مطلبند.
ممكن است مقصودشان از اینكه می گویند «عالم حادث است» این باشد كه عالم
مسبوق است به عدم زمانی [4].
جوابش روشن است. آیا زمان جزء عالم هست یا نیست؟ نمی توانید بگویید
زمان جزء عالم نیست؛ چون شما می گویید هرچه كه وجودش مسبوق به عدم زمانی
نباشد لازم می آید واجب الوجود باشد و آن كه حادث زمانی نیست منحصر به
واجب الوجود است. پس شما می گویید اگر زمانْ حادث زمانی نباشد لازم می آید
واجب الوجود باشد.
می گوییم: اگر بگویید زمان مسبوق به عدم زمانی است لازم می آید زمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 252
مسبوق به زمان باشد [5]. (قبلا گفتیم: در اشیاء دیگر هم وقتی می گوییم «مسبوق به
عدم زمانی است» مستلزم وجود زمان در زمان قبل است. )
ممكن است بگویید مقصودشان از اینكه می گویند: «العالم حادث» این است كه
«العالم لیس بقدیم» .
جواب می دهیم: از آنها می پرسیم: مقصود شما از «قدیم» چیست؟ اگر مقصود
شما همان معنایی است كه فلاسفه از «قدیم ذاتی» اراده می كنند (یعنی شیئی كه به
ذات خودش و در مرتبه ذات خودش بی نیاز از علت است) ، كسی منكر حدوث
عالم به این معنا نیست. اما اگر بگویید مقصودمان از اینكه می گوییم «عالم قدیم
نیست» این است كه «عالم دائم نیست» ، می گوییم «دائم نیست» به همان تحلیلها
برمی گردد؛ «دائم نیست» یعنی قطع می شود؛ یعنی وجودش مسبوق به عدم است.
مرحوم آخوند وجوه دیگری هم ذكر كرده اند كه از رو می خوانیم.
1 - . [به عبارت دیگر: از فرض عدم زمان وجود زمان لازم می آید. ] 1 - . یكی از مصادیق این مسأله باب جبر و اختیار و امر بین الامرین است. قریب به اتفاق افرادی كه در مورد اختیار و نفی و اثباتش بحث می كنند اصلا این مفهوم را آنچنان كه باید، تصور نكرده اند.
[2] - . حاجی در اینجا تعبیر به «كفر التهوّد» می كند. من این حرف حاجی را یادم نبود، ولی از قدیم می گفتم
این یك اندیشه یهودی است و همین مطلب را در مقاله «اسلام و مسأله ای از حیات» [در كتاب بیست گفتار] مطرح كرده ام.
[3] - . سؤال: واقعا عقیده متكلمین همین است؟
استاد: گفتیم كه گاهی افراد خودشان نمی دانند چه عقیده ای دارند، ما می خواهیم بشكافیم تا خود آنها بفهمند چه می گویند.
سؤال: مگر متكلمین به قرآن معتقد نبودند؟
استاد: خیال كرده اید قرآن را فهمیده اند؟ ! [خنده استاد]
[4] - . به همین معنایی كه تا الان بحث می كردیم.
[5] - . اسفار ج 3، ص 162 مرحله 7، فصل 35.