در
کتابخانه
بازدید : 1556462تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Collapse <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">فصل 30: </span>در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن فصل 30: در اثبات وجود زمان و بیان ماهیت آن
Expand <span class="HFormat">فصل 31: </span>غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است فصل 31: غایت قریب زمان و حركت تدریجی الوجود است
Expand <span class="HFormat">فصل 32: </span>قِدم زمان فصل 32: قِدم زمان
Expand <span class="HFormat">فصل 33: </span>در ربط حادث به قدیم فصل 33: در ربط حادث به قدیم
Collapse <span class="HFormat">فصل 34: </span>زمان اول و آخر نداردفصل 34: زمان اول و آخر ندارد
جلسه شصت و پنجم
تقریر محل بحث: آیا زمانْ حادث و فانی زمانی است؟
برهان عدم حدوث زمانی زمان
اثبات مدعا به بیانی دیگر
یك مطلب استطرادی: بررسی عدم حدوث زمانی زمان طبق مبنای آخوند در
حقیقت زمان
نزاع بزرگ فلاسفه و متكلمین
ریشه اختلاف فلاسفه و متكلمین در بحث حدوث زمان
برهان فلاسفه بر قدم عالم از راه خدا
برهان فلاسفه بر قدم عالم از راه خود عالم
تقسیم اشیاء عالم به حادث و قدیم زمانی در كلام فلاسفه متقدم بر آخوند
حرف آخوند در مورد قدیم زمانی، طبق مبنای حركت جوهریه
برگشت به اصل مطلب
اشكال غزالی به برهان فلاسفه بر قدم زمان
جواب اشكال غزالی
Collapse جلسه شصت و ششم جلسه شصت و ششم
«فإن قال قائل: إنّ هذا یوجب أن یكون إله العالم زمانیّا »
Expand اشكال اول اشكال اول
Expand اشكال دوم اشكال دوم
Expand اشكال سوم اشكال سوم
Expand اشكال چهارم اشكال چهارم
Expand <span class="HFormat">فصل 35: </span>ادله قائلین به بدایت زمان فصل 35: ادله قائلین به بدایت زمان
Expand جلسه شصت و هشتم جلسه شصت و هشتم
Expand جلسه شصت و نهم جلسه شصت و نهم
Expand جلسه هفتادم جلسه هفتادم
Expand <span class="HFormat">فصل 36: </span>در حقیقت «آن» و كیفیت وجود و عدمش فصل 36: در حقیقت «آن» و كیفیت وجود و عدمش
Collapse جلسه هفتاد و دوم جلسه هفتاد و دوم
Expand جلسه هفتاد و سوم جلسه هفتاد و سوم
Expand جلسه هفتاد و چهارم جلسه هفتاد و چهارم
Expand جلسه هفتاد و پنجم جلسه هفتاد و پنجم
Expand <span class="HFormat">فصل 37: </span>در كیفیت عدم حركت و عدم امور ناشی از حركت فصل 37: در كیفیت عدم حركت و عدم امور ناشی از حركت
Expand <span class="HFormat">فصل 38: </span>در اینكه «آن» چگونه زمان را تقدیر می كندفصل 38: در اینكه «آن» چگونه زمان را تقدیر می كند
Expand <span class="HFormat">فصل 39: </span>در كیفیت تعدد زمان و حركت به وسیله یكدیگروكیفیت تقدیر هر یك از آنها با دیگری فصل 39: در كیفیت تعدد زمان و حركت به وسیله یكدیگروكیفیت تقدیر هر یك از آنها با دیگری
Expand <span class="HFormat">فصل 40: </span>در معنای بودن شی ء در زمان فصل 40: در معنای بودن شی ء در زمان
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بحث كلی تر این است: مرحوم آخوند از شیخ در شفا نقل می كنند كه فرموده است:

امور زمانی [1]- و به تعبیر دیگر آنچه كه در طبیعت و در حومه زمان و زمانیات وجود دارد- ممكن است به یكی از این سه نحوه وجود داشته باشد: اول اینكه آنی الحصول باشد؛ یعنی وجودش در نقطه ای از زمان تحقق پیدا می كند، نه در خود زمان و مقداری از زمان [2]. هر مقدار هم كه زمان را كوچك فرض كنیم باز این امور در زمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 279
صورت نمی گیرد، بلكه در «آن» صورت می گیرد [3]. بعد می فرمایند: وصولات از این قبیلند. اگر كره ای را به طرف یك سطح قائم حركت دهیم بالاخره نقطه ای از این كره با نقطه ای از این سطح قائم تلاقی می كند. اسم این تلاقی وصول است. حركت در زمان است ولی وصول، مقارن است با نهایت حركت نه با جزئی از حركت.

وصولات در حومه و حوزه زمان صورت می گیرند ولی در نقطه ای فرضی از زمان نه در خود زمان [4]. اگر شما می خواهید «تحقق در زمان» را بر «حصول در نقطه فرضی زمان» نیز اطلاق كنید [5]ما ابا نداریم و با شما مناقشه لفظی نمی كنیم [6]، ولی اگر مقصودتان این است كه این شی ء [7]در مقداری از زمان- ولو آن مقدار به قدری كوچك باشد كه برای ذهن غیرقابل تصور باشد- تحقق پیدا كرده، این صحیح نیست. حركت همیشه در مقداری از زمان تحقق پیدا می كند، ولی وصول از سنخ حركت نیست. وصول در نقطه ای از زمان تحقق پیدا می كند.
بعد فرموده است: اموری كه آنی الوجودند و ظرف تحققشان «آن» است نه زمان، خود بر دو گونه اند: یكی اموری كه آنی الحصول و زمانی البقاءاند یعنی حدوثشان در «آن» است ولی بقائشان در زمان؛ مثل همان مماسه و تلاقی در مثال كره. وصول و تلاقی كره با سطح قائم در «آن» صورت می گیرد ولی اگر فرض كنیم بعد از تلاقی، كره در جای خود بایستد، این تلاقی و تماس، در زمان بقا دارد؛ حال هر چقدر طول بكشد: یك ثانیه، یك دقیقه، یك ساعت یا هزار سال. پس در «آن» حدوث دارد و در زمان بقاء دارد، آنی الحدوث و زمانی البقاء است.
دوم: اموری كه آنی الحدوث و آنی البقاءاند؛ یعنی بقاء در زمان ندارند. مثلا:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 280
روی كره ای كه روی سطحی افقی در حال حركت است نقطه ای [8]فرض كنید. نقطه ای هم روی سطح افقی اعتبار كنید. وقتی این كره حركت می كند نقطه ای كه روی آن است در یك «آن» به نقطه روی سطح وصول دارد، ولی حتی در آنِ دوم هم بقا ندارد. بلكه شی ء متحرك در حالی كه حركت می كند در هیچ دو آنی در یك مكان نیست؛ یعنی مجموعش در دو آن در یك مكان نیست. در هر آنی كه آن را در نظر بگیرید «آنِ» بعدش مكانش عوض شده؛ یعنی مجموع مكانش در «آنِ» بعد غیر از مجموع مكانش در «آنِ» قبل است.
بعد شیخ می فرماید: اما اموری كه زمانی اند [9]بر دو نوعند [10]: بعضی زمانی علی وجه الانطباق اند و بعضی زمانی لا علی وجه الانطباق. امر زمانی علی وجه الانطباق یعنی امری كه متدرج الوجود است نه دفعی الوجود؛ یعنی شی ء تدریجا وجود پیدا می كند، در حال به وجود آمدن و در حالِ «شدن» است و به وجود آمدنش دفعی نیست.

خیلی چیزها در عالم تدریجی الوجودند. حركت را اگر به صورت یك امر مستقل حساب كنیم [11]امری تدریجی الوجود است، اشیائی هم كه به وسیله حركت به وجود می آیند امور تدریجی الوجودند [12]، مثل خطی كه با حركت به وجود می آید. وقتی با پرگار خط مسدودی ایجاد می كنیم این خط در زمان به وجود می آید؛ یعنی از اول كه شروع می كنیم تا وقتی كه پایان می پذیرد زمان می خواهد، چه آهسته حركت بدهیم چه به سرعت حركت بدهیم. اگر به سرعت نور هم حركت بدهیم زمان می خواهد. هزار برابر سرعت نور هم حركت بدهیم زمان می خواهد. پس این خط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 281
علاوه بر كمیت هندسی اش كمیت زمانی هم دارد. (زمانْ كمیت و مقدار است. )
این قبیل اشیاء، امور زمانی اند به این معنا كه تدریجا در مجموعه ای از زمان وجود پیدا می كنند علی وجه الانطباق؛ یعنی هر جزئی از این شی ء قابل انطباق بر جزئی از زمان است. اگر این خط در یك ثانیه به وجود آمده باشد، چون واقعا امری ممتد است باید گفت: عُشر اولش در عشر اول ثانیه به وجود آمده نه در عشر دوم ثانیه و نه در عشر سوم. . . ، و عشر دوم آن در عشر دوم ثانیه، و عشر سوم آن در عشر سوم ثانیه و. . . . باز اگر این ثانیه را به صد قسمت تقسیم كنیم می گوییم: صدم اول در صدم اول ثانیه به وجود آمده، صدم دوم در صدم دوم ثانیه و. . . . به هر مقدار كه برای این خط جزء اعتبار كنیم برای ثانیه هم جزء اعتبار می شود و همیشه این بر آن انطباق دارد؛ یعنی این یك كشش و امتداد است، آن هم یك كشش و امتداد است و این دو بر یكدیگر منطبق می شوند، مثل هر دو كمیت و امتدادی كه بر یكدیگر منطبق شوند [13].
پس در زمانی علی وجه الانطباق، دو كشش بر یكدیگر منطبق اند به طوری كه هر مقدار برای آن، جزء اعتبار كنیم برای این هم جزء اعتبار می شود و قهرا هر جزء آن فقط در مقابل یك جزء این قرار می گیرد و نمی توانیم هر جزء آن را در مقابل هر جزء از این كه بخواهیم، قرار بدهیم.
اینجا در كلمات شیخ نكته ای است كه نباید اسباب اشتباه شود و آن این است: آیا اشیاء تدریجی الوجود فقط زمانِ وجود دارند یا «آنِ» وجود هم دارند؟ یعنی آیا مثلا یك جزء از اول یا آخر اینها در «آن» صورت می گیرد؟
جواب این است: هیچ جزئی از اشیاء تدریجی الوجود در «آن» صورت نمی گیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 282
اینجا ممكن است كسی بگوید: این حركت ابتدا دارد و ابتدایش نمی تواند در زمان محقق شود، پس در «آن» محقق شده؛ چون اگر ابتدا در زمان صورت بگیرد به این معناست كه مقداری از زمان را اشغال كرده، و اگر مقداری از زمان را اشغال كرده باشد خود ابتدا هم باید مقدار داشته باشد، و اگر مقدار داشته باشد پس خودش ابتدا نیست بلكه اولش ابتداست، باید برویم سراغ اولش. وقتی «ابتدا» نمی تواند در زمان محقق شود، پس در «آن» محقق شده، پس باید بگوییم: مقداری از این [حركت ] در «آن» محقق شده است.
مرحوم آخوند در اول بحث گفتند: در اینجا «ابتدا داشتن» به معنی حد داشتن است و حد شی ء جزء شی ء نیست. حدِ [امر زمانی تدریجی ] بر حد زمان منطبق است نه بر خود زمان؛ یعنی این حركت ابتدا و انتها دارد به معنای اینكه حدی دارد، زمان هم ابتدا و انتها دارد به معنای اینكه حدی دارد [14]، آنوقت این شی ء تدریجی الوجود منطبق است بر خود زمان، و حد آن منطبق است بر حد زمان. پس این گونه نیست كه جزئی از این شی ء تدریجی در «آن» واقع شده باشد، بلكه [حد آن ] در حد زمان واقع شده است. اگر بخواهیم بگوییم «ابتدا- به معنای جزئی از شی ء- در «آن» صورت گرفته» ، این غلط است چون ابتدای به این معنا نداریم، اما اگر مقصود از «ابتدا» نهایت شی ء باشد، این درست است. نهایت شی ء جزء شی ء نیست، همان طور كه نقطه جزء خط نیست، چون خط مجموع نقطه ها نیست. خود شی ء در زمان وجود پیدا كرده، ولی حدش كه قهرا امری اعتباری است، منطبق است بر «آن» كه حد زمان است و وجود فرضی و اعتباری دارد.
پس امر زمانی علی وجه الانطباق به تمام وجود در زمان تحقق دارد و هیچ چیزی از آن در «آن» وجود ندارد، یعنی هیچ جزئی از آن- نه جزء اول نه جزء آخر- در «آن» وجود ندارد، ولی نهایتین آن بر دو نهایت از زمان انطباق دارد، و این غیر از این است كه خودش بر «آن» انطباق داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 283
شیخ فرموده: قسم سوم [15]از اموری كه در حیطه زمانند اموری هستند كه اولا آنی نیستند و ثانیا زمانی علی وجه الانطباق نیستند. این امور تمام وجودشان در زمان است نه در «آن» ، ولی در عین اینكه به تمام وجود در زمانند زمانیِ علی وجه الانطباق نیستند؛ یعنی وجود متدرّج ندارند بلكه وجود دفعی دارند. وقتی وجودْ دفعی شد، قهرا این شی ء زمانی، كمیت و امتداد ندارد، و چون امتداد ندارد بر زمان انطباق ندارد. (گفتیم كه انطباق یعنی در مقابل هر جزئی از این شی ء جزئی از زمان قرار بگیرد. )
اینكه در اینجا می گوییم «امتداد ندارد» یعنی قابلیت برای اعتبار جزء ندارد [16]، امری بسیط است كه برای آن كمیت و امتداد نمی توان اعتبار كرد. ولی در عین حال این بسیط غیر ممتد در امر ممتدی به نام زمان وجود دارد؛ به این معنا كه این بتمامه در همه زمان وجود دارد، نه اینكه یك جزئش در ابتدای زمان، جزء دیگرش در وسط زمان و جزء دیگرش در آخر زمان وجود دارد. این بتمامه در جزء اول زمان وجود دارد، بتمامه در جزء دوم زمان هم وجود دارد و هرچه كه برای زمان جزء اعتبار كنیم این بتمامه در آن جزء وجود دارد. یك شی ء است كه در زمان می غلتد و سیلان دارد؛ مثل نقطه ای است كه در زمان سیلان دارد. مقصودمان از نقطه امر بسیط است. این امر بسیط سیّال، به تمام وجودش در جزء اول زمان وجود دارد، بعد می آید در جزء دوم، بعد در جزء سوم و. . . و تدریجا تمام این زمان را طی می كند.
پس این اشیاء دفعی الوجودند و در عین اینكه دفعی الوجودند زمانی الوجودند نه آنی الوجود. فرق است میان اینكه شی ء آنی الوجود باشد یعنی زمانی الوجود نباشد، و اینكه شی ء دفعی الوجود و زمانی الوجود باشد و آنی الوجود نباشد.
پس خلاصه حرف شیخ این است: بعضی اشیاء آنی الوجود و الحصول اند، یعنی ظرف حصولشان نقطه فرضی از زمان است. این قسم خودش بر دو قسم است:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 284
آنی الحصولِ زمانی البقاء، و آنی الحصولِ آنی البقاء. و بعضی امور تدریجی الوجود و قهرا تدریجی البقاءاند [17]. این امور وجودشان به حسب زمان امتداد دارد و در واقع یك بُعد زمانی دارند و به حسب زمان، هر جزئی از وجود آنها بر جزئی از زمان عام قابل انطباق است.
اما نوع سوم اموری می باشند كه دفعی الوجودند و در عین اینكه دفعی الوجودند آنی الوجود نیستند. اینها زمانی الوجودند و قهرا زمانی البقاء هم هستند.

تدریجی البقاء نیستند كه بگوییم بقائشان تدریجی است و فنا دارند، بلكه در تمام زمان وجود دارند و عمر دارند و به معنی واقعی مستمرالبقاءاند. قسم دوم- یعنی تدریجی البقاءِ تدریجی الفناء- هر مرتبه اش كه وجود پیدا می كرد دیگر بقا برایش معنا نداشت، ولی این شی ء بسیط [18]، در عمود زمان وجود پیدا می كند و واقعا در مقداری از زمان بقا دارد.
اینجا مثالی ذكر می كنم كه برای بحثهای بعد مفید خواهد بود. اگر كسی قائل به حركت در جوهر نباشد- مثل خود شیخ- در نزد او جواهر جسمانی عالم از این قسم سوم [19]می باشند؛ چون بنا بر كون و فساد [20]، ماده كه دفعةً صورتی را پذیرفت كون پیدا می كند و كائن می شود و بعد واقعا عمر دارد؛ یعنی به همان نحو كه اول دفعةً [21]وجود پیدا كرده است، در مقداری از زمان به تمام وجودش باقی است و وقتی عمرش به پایان برسد یكدفعه به تمام وجود معدوم می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 285
شیخ مدعی است این امور، حصول و وجود در ابتدا- به این معنا كه به تمام وجود در یك آغاز زمانی و نقطه فرضی زمانی (یعنی در یك «آن» ) حصول پیدا كرده باشند- ندارند. (مثل امور تدریجی الوجود كه وجودی دارند در تمام زمان نه حصولی در ابتدا؛ ابتدا دارند، ولی وجودی از خودشان در ابتدا ندارند. ) این موجود ابتدا دارد به معنای اینكه زمان وجودش ابتدا دارد. این در تمام این زمانِ وجود می غلتد و تمام این زمان ظرف وجود آن است.
این هم شق سومی كه شیخ گفته است.
اینجاست كه اشكال فخر رازی زنده می شود. فخر رازی می گوید ما نمی توانیم سه قسم تصور كنیم، بلكه دو قسم بیشتر نداریم. اشیاء یا آنی الحصول اند، یعنی حدوثشان در «آن» است منتها به قول شما اعم از اینكه آنی البقاء باشند یا مستمرالبقاء؛ این می شود همان امور دفعی الوجود. دفعی الوجود بودن همان آنی الحصول بودن است. و اگر دفعی الوجود نبود یعنی تدریجی الوجود است، و اگر تدریجی الوجود باشد یعنی زمانیِ علی وجه الانطباق است. شق سوم ندارد.
فخر رازی این مطلب را به دو بیان ذكر كرده است. ابتدائا گفته: الأشیاء إمّا أن یوجد شیئا فشیئا، اینها زمانیِ علی وجه الانطباق اند، و إمّا أن یوجد دفعةً، یعنی در «آن» وجود پیدا كرده. دیگر نمی توان شق سوم فرض كرد. بعد تعبیرش را عوض كرده و گفته: الأشیاء إمّا أن یحصل دفعةً (یعنی یوجد فی الآن) و إمّا أن یحصل لا دفعةً بل قلیلاً قلیلاً. می گوید: ما شق سوم نمی توانیم فرض كنیم و اینكه شیخ خواسته شق سومی فرض كند مثل این است كه انسان در ماورای متناقضین چیزی جستجو كند. الشی ء إمّا أن یوجد دفعةً و إمّا أن یوجد لا دفعةً، یا: الشی ء إمّا أن یوجد شیئا فشیئا و إمّا أن یوجد دفعةً، و این دو در حكم متناقضین می باشند.
چون بیان فخر رازی- اگرچه تصریح نكرده- بر این اساس بوده است كه حرف شیخ چیزی شبیه ارتفاع نقیضین است، مرحوم آخوند اینجا در جواب به همین مقدار قناعت می كند كه این دو، نه متناقضین اند نه در حكم متناقضین.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 286
مرحوم آخوند می گوید شك ندارد كه اگر دو شی ء نقیضین یا در حكم نقیضین باشند شق سوم ندارند. مثلا اگر الف و ب نقیضین باشند و یا خود الف و ب نقیضین نباشند بلكه الف نقیض ج باشد و ب لازمه ج باشد [22]، الف و ب شق سوم ندارند. ولی در جایی كه دو شی ء نه نقیضین باشند نه شبه نقیضین، شق سوم فرض دارد.
مرحوم آخوند می فرماید: شما می گویید «الشی ءُ إمّا أن یوجد شیئا فشیئا» ، نقیض این [قضیه ] این است: و إمّا أن لا یوجد شیئا فشیئا. «لا یوجد شیئا فشیئا» اعم است از اینكه یوجد فی الآن أو لایوجد شیئا فشیئا و لكن یوجد فی الزمان.

«لایوجد شیئا فشیئا» مساوی نیست با: یوجد فی الآن. حرف شیخ این است:

«لایوجد شیئا فشیئا» دو شق دارد: یكی اینكه: یوجد فی الآن، و دیگر اینكه: یوجد فی الزمان دون أن یوجد فی الآن. شما چه دلیلی دارید بر اینكه این دو ملازم یكدیگرند؟ !
تا اینجا- همان طور كه عرض كردم- بیان مرحوم آخوند فقط در رد استدلال فخر رازی از جنبه منطقی است. راست است، اگر ما باشیم و تعبیر، «لایوجد شیئا فشیئا» نه عین «یوجد فی الآن» است و نه ملازم با آن، ولی این مقدار بیان مرحوم آخوند برای توجیه حرف شیخ كافی نیست، مگر اینكه بعدها بیشتر حرف شیخ را تحلیل كنیم و ببینیم آن چیزهایی كه شیخ به عنوان مثال آورده است (یكی حركت توسطیه است و یكی عدم «آن» ، كه همان مسأله ما نحن فیه است) نحوه وجودشان چیست؛ آیا اینها واقعا در «آن» حدوث ندارند و در عین اینكه در «آن» حدوث ندارند در زمان وجود دارند؟ این را باید بعدا از مثالهای شیخ و تتمه حرف شیخ- كه بعدا خواهد آمد- به دست بیاوریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 287
1 - . یعنی اعتباری است به معنی انتزاعی. 2 - . یعنی عدمش زمانی باشد و خودش آنی. 3 - . نه فقط در باب عدم «آن» ، بسیاری از امور شبیه آن هم همین طور است.
[1] - . حاجی در حاشیه اشاره كرده اند كه اینجا مقصود از «زمانی» مقابل آنی نیست، بلكه مقصود امری است كه در طبیعت و در حومه زمان وجود دارد. بنابراین «آنی» هم داخل در زمانی به این اصطلاح هست.
[2] - . قبلا گفتیم كه حركتها در زمان صورت می گیرند نه در «آن» . هر اندازه حركت را سریعتر فرض كنیم و متقابلا مقدار مسافتی را كه طی شده كوتاهتر، باز هم حركت در زمان تحقق پیدا می كند. نور در هر ثانیه سیصدهزار كیلومتر طی می كند، پس یك متر را در یك سیصد میلیونیم ثانیه طی می كند، یك سانتی متر را در یك صدم این سیصدمیلیونیم طی می كند ویك میلی متر را در یك دهم این یك صدم. برای ما امكان ندارد چنین مقادیری از زمان را تخیل كنیم ولی بالاخره زمانْ مقدار است و امكان ندارد حركت در نقطه فرضی زمان تحقق پیدا كند، بلكه حركت باید در زمان محقق شود.
اینجا شیخ می گوید: قسم اول اموری هستند كه در زمان تحقق پیدا نمی كنند بلكه آنی الحصول اند.
[3] - . [یعنی از قبیل حركتها نیستند. ]
[4] - . یعنی: نه در مقداری از زمان. «در زمان صورت می گیرد» یعنی در مقداری از زمان صورت می گیرد.
[5] - . همان طور كه خود شیخ هم از اینها تعبیر به «زمانی» كرده است.
[6] - . بالاخره این امور هم در حوزه زمانند و با امور مجردِ مافوق زمان متفاوتند.
[7] - . [مثلا وصولات. ]
[8] - . نقطه به معنای فلسفی نه به معنای عرفی؛ مثلا [پاره ] خطی را روی كره فرض كنید كه قهرا در نهایت آن، نقطه ای اعتبار می شود. سر سوزن نقطه عرفی است نه نقطه فلسفی.
[9] - . یعنی وجودشان در زمان تحقق پیدا می كند.
[10] - . این مسأله خیلی قابل دقت است و همین است كه مورد اعتراض شدید فخر رازی قرار گرفته. مرحوم آخوند به اشكال فخر رازی جوابی داده است كه آن مقداری كه اینجا فرموده، خیلی قانع كننده نیست. تا آخر فصل بخوانیم، ببینیم از مجموع حرفها چه چیزی به دست می آید.
[11] - . قبلا گفته ایم بعدا هم خواهیم گفت كه حركت وجود علی حده ای از مافیه الحركه ندارد.
[12] - . البته خود حركت دوگونه اعتبار می شود، لذا برای اینكه اسباب اشتباه نشود ما مثال به اموری ذكر می كنیم كه با حركت به وجود می آیند.
[13] - . قبلا در مورد مستقل گرفتن زمان از حركت بحث كرده ایم، بعدا هم بحث خواهیم كرد. حركت بُعدی دارد كه همان زمان است. در مثال، زمان حركت را با زمان عمومی، همان كه امثال ثانیه و دقیقه را از آن انتزاع كرده ایم، منطبق می كنیم.
[14] - . یعنی همان نقطه مفروض.
[15] - . این همان قسمی است كه مورد ایراد و اعتراض فخر رازی واقع شده و احتیاج به بحث و دقت دارد.
[16] - . در امور تدریجی علی وجه الانطباق هم، جزء بالفعل وجود ندارد، ولی آنجا قابلیت برای اعتبار اجزاء دارد.
[17] - . اینجا ذكر نكرده ولی جای دیگر خوانده ایم كه لازمه اینكه تدریجی الوجودند این است كه تدریجی البقاء هم باشند. هرچه كه تدریجی الوجود باشد تدریجی البقاء هم هست؛ یعنی حدوثش و بقائش و فنائش با یكدیگر توأمند. از یك طرف حدوث است و همان حدوثْ ملازم با فنای تدریجی هم هست. از یك طرف وجود پیدا می كند و از طرف دیگر معدوم می شود. همین امور است كه می گویند وجود و عدم در آنها متشابكند و دست در گردن یكدیگر دارند، و اجتماع نقیضین هم لازم نمی آید.
[18] - . [یعنی قسم سوم. ]
[19] - . یعنی دفعی الوجود و زمانی البقاء.
[20] - . كسی كه قائل به حركت در جوهر نیست قائل به كون و فساد است.
[21] - . شیخ در اینجا نمی گوید در «آن» وجود پیدا كرد، می گوید دفعةً وجود پیدا كرد.
[22] - . در اینجا الف و ب در حكم نقیضین اند؛ چون لازم شی ء در حكم خود شی ء است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است