[در اینجا] عروض، عروض تحلیلی است. در مقام مثال نظیر عروض عقلیِ قید
برای مقید است. عروض دو نوع است
[1]. مثلا وقتی می گوییم «رقبه مؤمنه» ، یك
وقت حالت عینی را در نظر گرفته ایم و حالت عینی این است كه این رقبه كه اسمش
زید است دارای ایمان است. در اینجا فرق زید و ایمان فرق تحلیلی نیست، بلكه
فرق عینی است؛ یعنی ایمان امری است علاوه بر وجود زید و وجود زید یك وجود
است و وجود ایمان وجود دیگری است.
ولی وقتی كه مفهوم رقبه را (نه وجود عینی اش را) به عنوان یك كلی در نظر
می گیریم، این می شود یك مفهوم مبهم. در اینجا وقتی می گوییم «رقبه» فقط انسانی
را در نظر گرفته ایم كه مملوك است و هیچ تعینی برای او در نظر نگرفته ایم. ولی
انسانی كه مملوك باشد، در خارج یا مؤمن است یا كافر و از این دو تعین خارج
نیست. وقتی كه قید «مؤمنه» را اعتبار می كنیم این مبهم را با یك تعین خاص اعتبار
كرده ایم. از آن جهت كه «مؤمنه» را به عنوان یك قید برای «رقبه» در نظر گرفتیم
نسبت رقبه كلی با قید كلی مؤمنه نسبت مبهم و معین است. «رقبه» در خارج یا مؤمن
است یا كافر، ولی ما ممكن است در عنوان دلیل، مفهوم را مبهم اعتبار كنیم، و ممكن
است مفهوم را متعین اعتبار كنیم.
فرق حركت و زمان، فرق مبهم و متعین است. اگر حركت را به عنوان یك
اتصال، مبهم اعتبار كنیم و تعینش را در نظر نگیریم اسمش حركت است، ولی وقتی
همان را با تعینش در نظر گرفتیم اسمش می شود زمان. دیدیم كه امر مبهم و متعین
دو وجود ندارند، پس حركت با مسافت و زمانِ خودش اتحاد وجودی دارد و
اختلاف عقلی؛ یعنی در ظرف عقل كثرت دارند و در ظرف وجودْ وحدت، مثل
جنس و فصل.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 348
[1] - . در علم اصول غالبا این دو قسم با یكدیگر اشتباه می شوند.