حال می خواهیم ببینیم این فیئیت چرا در مورد زمان به كار برده می شود؟ اینجاست
كه گویا مقداری در توجیه مطلب به تكلف افتاده اند. به نظر می رسد این مطلب، طبق
بیانی كه الان عرض كردم، توضیح ساده ای دارد و این تمحلاتی كه شیخ مرتكب
شده و مرحوم آخوند هم نقل می كند، چندان ضرورتی ندارد. ما می گوییم: علت
اینكه عرف در مورد زمان هم «فی» را به كار می برد همان احاطه زمان است. عرف
وقتی كه هر حركت یا ذی حركتی را به زمان نسبت می دهد، این طور نیست كه
مقصودْ زمان خود آن حركت یا ذی حركت باشد- كه این آقایان بیشتر برای توجیه
این مطلب در تمحل افتاده اند- بلكه زمانی را كه عرف درك می كند همان زمان
عمومی مشترك است كه به قول قدما همان حركت شبانه روزی فلك است و به قول
مرحوم آخوند همان حركت جوهری فلك است و به قول آقای طباطبایی همان
حركت جوهریه مشترك میان همه اشیاء است كه هركسی در عمق وجدان خودش
آن استمرار را احساس می كند. آقای طباطبایی می گویند: هركسی در درون خودش
یك استمرار ذاتی احساس می كند كه همان احساس حركت جوهری است كه
اسمش می شود «زمان» . هر حادثه ای انسان می بیند، در درون این استمرار قرار
گرفته؛ یعنی این استمرار، قبل از این حادثه هم بوده و بعد از این حادثه هم خواهد
بود. انسان می بیند همان طور كه جسمش در درون مكان قرار گرفته، یعنی چیزی از
نوع اجسام بر آن احاطه پیدا كرده است كه اسمش شده مكان این جسم، در قطعه ای
از زمان نیز وجود دارد؛ یعنی یك استمراری بر او احاطه دارد كه قبل از او بوده، بعد
از او هم خواهد بود و با او هم هست. وجدان هركسی حتی اگر عقلش به حركت
جوهری هم نرسد، این استمرار را درك می كند.
پس به این علت است كه در هر زبانی زمان را هم مانند مكان ظرف تشخیص
می دهند و با لفظ «فی» بیان می كنند. ولی شیخ حرف دیگری گفته است و مرحوم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 353
آخوند هم روی مبنای خودش به حرف شیخ اشكال می كند، گو اینكه مرحوم آخوند
این بیانی كه ما كردیم نمی كند. ولی شیخ چون قائل به حركت جوهریه نیست، حق
دارد در این اشكالات بیفتد و شیخ و هركسی كه قائل به حركت جوهریه نیست این
گرفتاری را دارد.