در فصل 6 مسائل متفرقه ای مربوط به سرعت و بطؤ بیان شده است. یكی از این
مسائل سؤالی است كه علامه طوسی (خواجه نصیرالدین) از شمس الدین
خسروشاهی
[1]كرده است. این سؤال راجع به مسأله اساسی رابطه حركت و زمان
است. سؤال خواجه این است:
مقدمه اول: ما می دانیم كه هیچ حركتی در عالم موجود نمی شود مگر اینكه
درجه معینی از سرعت را داشته باشد. در واقع
[2]حركت مطلق بدون اینكه دارای حد
معینی از سرعت باشد، یك امر مبهم الوجود و غیر متعین الوجود است و به منزله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 429
جنس است كه یك حقیقت مبهم غیر متحصل است و به تبع فصول تعین پیدا می كند.
پس در واقع حدّ خاص از سرعت به منزله تعین حركت است. یا به تعبیر دیگر:
حركت با یك سرعت خاص به منزله نوع است، ولی حركت منهای یك سرعت
خاص به منزله جنس است. پس در واقع «حركت» تعین و تشخصش را به حد
خاصی از سرعت دارد.
مقدمه دوم: ما می دانیم «سرعت» حقیقتی است كه متقوم به زمان است. مفهوم
سرعت این است: نسبت حركت با مسافت از نظر زمانی. اصلا معنی سرعت در
مقابل بطؤ، با زمان تقویم می شود. «این حركت سرعت دارد» یعنی نسبت به یك
حركت دیگر زمان كمتری می برد و هرچه سرعت بیشتر باشد زمان كمتری می برد و
هرچه سرعت كمتر باشد زمان بیشتری می برد. پس وقتی می گوییم «این حركت این
حد از سرعت را دارد» یعنی این مقدار زمان می برد. پس در واقع «سرعت» معنایی
است كه متقوم به زمان است.
پس «حركت» معنایی است متقوم به سرعت؛ یعنی حركت بدون سرعت یك
معنی مبهم غیر متحصل است و مثل جنس است كه ابهام دارد. «رنگ» كه یك جنس
است نمی تواند در خارج وجود داشته باشد بدون اینكه در ضمن یكی از رنگها
باشد. حركت هم چنین چیزی است. پس حركت با سرعت تعین پیدا می كند و
سرعت هم چیزی جز مقدار زمان نیست. سرعتِ كم یعنی زمان زیاد داشتن و
سرعت زیاد یعنی زمان كم بردن. پس «حركت» متشخص به زمان است؛ یعنی
حركت با زمان تشخص و تعین پیدا می كند و زمان مشخّ- ِص حركت است.
بعد خواجه می فرماید: می دانیم كه مشخّ- ِص شی ء به منزله علت وجود شی ء
است. پس با توجه به این مقدمه كه زمان مشخص حركت است باید گفت زمان علت
وجود حركت است. البته در اینجا مقصودمان از «علت» علت قوام است نه علت
وجود؛ یعنی نمی خواهیم بگوییم زمان به منزله علت فاعلی یا علت غایی برای
حركت است، بلكه می گوییم زمان به منزله علت قوام برای حركت است.
از طرف دیگر حكما وقتی در باب حركت و زمان بحث می كنند می گویند
«حركت علت زمان است» . بنابراین حركت مقوم زمان است، نه زمان مقوم حركت؛
چون همیشه علتْ مقوم معلول است نه معلولْ مقوم علت.
حال سؤال این است: جمع بین این دو مطلب به چه نحو است؟ از یك طرف در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 430
باب سرعت، مسأله به این صورت بیان و حل می شود كه «زمان مشخّ- ِص حركت
است» پس زمان علت قوام حركت است، و از طرف دیگر در باب حركت می گویند
«حركت علت زمان است» پس حركتْ مقوم زمان است.
[1] - . شمس الدین خسروشاهی استاد خواجه نبوده، ولی سنّا در طبقه اساتید خواجه است؛ چون شمس الدین شاگرد فخر رازی است و خواجه هم به یك واسطه شاگرد فخر رازی بوده است.
[2] - . این تعبیر را خواجه نكرده، من برای توضیح عرض می كنم.