مرحوم آخوند در جواب می گویند: این حرف در صورتی درست است كه خود آن
معنایی كه شما می گویید «ملاكِ تضاد بالعرض است» مقوم این حركت نباشد، ولی
اگر مقوم حركت باشد تضاد، حقیقی می شود. درست است كه بین خود مبدأ و منتها
تضاد نیست و مبدأ صفتی دارد و منتها هم صفتی دارد و میان مبدأ و منتها به اعتبار
آن صفتها تضاد است پس تضاد مبدأ و منتها بالعرض می شود نه بالذات، [ولی لازمه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 446
این حرف این نیست كه ] بگوییم: چون این مبدأ و منتها به واسطه یك صفت
خارجی تضاد بالعرض پیدا كرده اند دو حركت متعلق به این مبدأ و منتها نیز تضاد
بالعرض دارند. مبدأ و منتها تضاد بالذات ندارند، بلكه به اعتبار صفت مبدئیت و
منتهائیت تضاد بالعرض دارند اما صفت مبدئیت و منتهائیت كه برای مبدأ و منتها
امری عرضی است، برای خود حركت كه به مبدأ و منتها تعلق دارد امری ذاتی است.
پس در واقع این طور نیست كه تضاد حركت به واسطه تضاد مبدأ و منتها باشد و
تضاد مبدأ و منتها به واسطه امر ثالثی باشد، بلكه در اینجا تضاد ذات مبدأ و منتها به
واسطه ذات مبدئیت و منتهائیت است و مبدئیت و منتهائیت مقوم ذات حركت است،
پس مبدأ و منتها تضاد خودشان را از حركت گرفته اند
[1].
بنابراین معلوم می شود كه باید بحث را به جای دیگر برد و از اول باید این طور
گفت: تضاد حركتها به واسطه تضاد مبدأ و منتهاست، اما مبدئیت و منتهائیتی كه عین
ذات حركت است نه آن مبدأ و منتهایی كه خارج از ذات حركت است؛ یعنی همان
جهت داشتن. خلاصه بستگی دارد به اینكه در این حركتها جهتهای حركتها با
یكدیگر متضاد باشند یا متضاد نباشند. جهت حركت خارج از ذات حركت نیست.
پس مطلب از آنچه تا حالا گفتیم دقیق تر شد. تا الان همه حكما و فلاسفه و از
جمله خود مرحوم آخوند مطلب را به این صورت تقریر كردند كه تضاد حركات باید
به واسطه یكی از امور ششگانه باشد، چهار امر منشأ تضاد نمی شوند، باقی می ماند
مبدأ و منتها، و مبدأ و منتها گاهی تضاد ذاتی دارند و گاهی ندارند. اما الان می گوییم:
اصلا تضاد حركات به واسطه تضاد جهات حركات است و اگر هم می گوییم «مبدأ و
منتها» مقصود مبدأ و منتهای خارج از حركت نیست، بلكه مقصود مبدأ و منتهایی
است كه عین ذات حركت است؛ یعنی همان كه جهت حركت را تشكیل می دهد. پس
تضاد حركات به واسطه تضاد خودِ این جهات است.
[1] - . دور هم لازم نمی آید.