از این دلیل می توان یك جواب نقضی داد كه البته اینجا ذكر نشده است. جواب
نقضی این است: شما در حركات مستدیره چه می گویید؟ در حركات مستدیره شی ء
از نقطه ای حركت می كند كه به همان نقطه باز می گردد. پس همان نقطه ای كه مبدأ
بوده عینا منتهاست. پس وحدت مبدأ و منتها لازم می آید. خلاصه این اشكال شما
حداكثر این است كه می گویید «لازم می آید مبدأ و منتهای حركت یكی باشد» ، ما
می گوییم در حركات مستدیره كه مبدأ و منتهای حركت یكی است، چه جواب
می دهید؟ زمین كه در حركت وضعی اش به دور خودش می چرخد، از هر نقطه ای كه
وضعش اختلاف پیدا می كند بیست و چهار ساعت بعد به همان نقطه برمی گردد، یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 466
در حركت انتقالی اش در هر نقطه ای از مدار كه هست بعد از یك سال به همان نقطه
باز می گردد. این را چه جواب می دهید؟
شما آنجا جواب دادید «این مبدأ و منتها وحدت نوعی دارند نه وحدت
شخصی» اینجا هم همین جواب را بدهید و بگویید: بودنش در این زمان در نقطه
مبدأ، با بودنش بعد از برگشتن در همان نقطه، دو «بودن» است. چه مانعی دارد كه
بودنش در زمان بعد، غایت باشد برای بودنش در زمان قبل
[1]؟ !
اما جواب حلی: این اشكال مبنی بر این است كه این دو حركت یك حركت
باشد؛ وقتی كه یك حركت باشد این اشكال لازم می آید كه «چطور ممكن است
حركت واحد مبدئش همان منتها باشد و همان نقطه ای كه شی ء از آن فرار می كند
مطلوبش باشد؟ » . ولی اگر گفتیم «اینها دو حركت سر به هم داده متصل به
یكدیگرند» اینجا دو مبدأ است و دو منتها؛ این حركت تا آن نقطه اوج كه می رسد
مبدئش اینجاست و منتهایش آنجا، از آنجا وضعش تغییر می كند و مبدأ برایش
می شود منتها و منتها برایش می شود مبدأ.
[1] - . البته در حركات مستدیره توجیهات دیگری هم ذكر می شود كه آن توجیهات هم در اینجا هست.