در اینجا مرحوم آخوند حرف نویی دارد. می گوید: «شایسته است یك نوع حركت
دیگر هم اضافه كنیم به نام حركت تسخیری» . این مطلب در كلمات شیخ و امثال او
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 491
نیست و حرف خیلی خوبی هم هست. در باب علت و معلول
[1]یكی از فاعلیتها را
«فاعلیت بالتسخیر» می نامند، قهرا در میان حركتها هم نوعی حركت هست كه
حركت بالتسخیر است. این حركت بالتسخیر را می توانیم حركت طبیعی یا ارادی
بنامیم، بلكه یك حالت بینابین میان حركت ارادی و حركت طبیعی است.
برای بیان حركت تسخیری می گوییم: طبیعت به اقتضای ذات خودش چه بسا
میلی دارد به جهتی؛ مثلا بدن انسان- یا بدن حیوان و بلكه حتی نبات- عبارت است
از مجموعه عناصری كه تركیب شده اند و خاصیت همه آنها در این بدن وجود دارد.
ولی وقتی در این بدن نفْسی پیدا شد و متحد با آن شد این نفس از خودش دارای
یك سلسله قوایی است كه در طبیعت عناصر وجود ندارد، مثل قوه تغذیه و قوه
تولید و قوه نموّ كه در نباتات است، و قوای حسی و ارادی و شوقی كه در حیوانات
است، و یك سلسله قوای فكری و گرایشهای عالی كه در انسان است. بدن در حالی
كه مَركب نفس است قوایش مسخّر اراده نفس است؛ یعنی طبیعت كار می كند [اما
تحت سیطره نفس. ] الان هم در بدن ما كار هضم را طبیعت انجام می دهد، یعنی كار
هضم یك عمل شیمیایی یا احیانا فیزیكی و خلاصه یك عمل طبیعی است، اما این
عمل طبیعی در جهت خاصی است كه نفس اقتضا می كند. به عبارت دیگر این قوای
طبیعی عُمّال قوای نفسانی اند.
این گونه نیست كه بتوانیم بگوییم «كار هضم را اراده نفس انجام می دهد»
[بلكه باید گفت: قوه هاضمه در تحت اراده نفس كار هضم را انجام می دهد. ] اگر
اراده نفس [مستقلا این كارها را انجام می داد] پس باید همه معالجات انسان، روانی
باشد و هیچ معالجه پزشكی در كار نباشد و حال آنكه معالجه پزشكی سر جای
خودش باقی است. معالجه پزشك معالجه طبیعی است. بیماریهای طبیعی
بیماریهای مادی است و معالجاتش هم معالجات مادی است. ولی در عین حال یك
نوع وابستگی میان این قوای طبیعی و قوای نفسانی هست
[2]. دلیل این مطلب این
است كه احیانا معالجات روانی در معالجات جسمانی مؤثر است. چرا تلقین در
بیماری مؤثر است؟ هرچه بیشتر و قویتر به بیمار تلقین كنند خوب می شوی، بدون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 492
شك اثر بیشتری می گذارد. من نمی خواهم بگویم تلقین اعجاز می كند (البته در
موارد خاصی اعجاز هم می كند) ولی در اینكه تلقین اثر فوق العاده ای در بیماریهای
جسمانی دارد شكی نیست. اگر به بیمار بگویند خوب می شوی، كمكی می شود از
راه روحی و روانی به قوای بدنی اش. اگر قوای بدنی تحت تأثیر و تسخیر قوای
روحی نبودند چنین كمكی محقق نمی شد. شاید بعضی خیال می كنند در اینجا روح
مستقیما وارد عمل می شود و طبیعت را كنار می زند، ولی این طور نیست، بلكه
طبیعت ابزار دست و مسخَّر روح است. تمام این قوای طبیعی به نحو مرموزی در
اختیار و مورد تسلط و رام روح و روان هستند به طوری كه [روحْ ] طبیعت را به
فعالیت و عمل بیشتر وادار می كند. برعكس، اگر به بیمار بگویند حتما می میری،
دیگر هیچ دوایی در حال او اثر نمی كند و طبیعت هم خودش را از دست می دهد.
این است كه می گویند روحیه برای بیمار فوق العاده مؤثر است.
به هر حال این نظریه نظریه ای بسیار عالی است كه می گوید فعالیتهای بدنی در
انسان و حیوان (مثل حركت قلب و حتی حركتهای پایین تر مثل حركت معده و كبد
و فعالیتهایی كه در خون وجود دارد) به یك معنا نه طبیعی است نه ارادی و به معنای
دیگر هم طبیعی است هم ارادی. می توان گفت «این حركتها طبیعی است» ولی
مقصود، طبیعت استخدام شده و رام شده و مسخّر شده به وسیله قوه مافوق است. و
می توان گفت «این حركتها ارادی است» ولی مقصود، اراده ای است كه طبیعت را
استخدام كرده است.
[1] - . در منظومه باید خوانده باشید، در خود اسفار هم هست.
[2] - . ما اینجا در مقام اثبات این مطلب نیستیم، فقط اشاره می كنیم.