نظریه دوم نظریه جذب است. این نظریه می گوید: عاملِ حركت، هواست ولی نه
هوای دفع كننده كه از جلو بیاید و از عقب دفع كند، بلكه [هوای جذب كننده. ]
توضیح این كه: وقتی به توپ ضربه ای وارد می كنیم این ضربه، بر خود هوا هم به
حكم اینكه جسمی لطیف تر است كه بر این توپ احاطه دارد، وارد می شود و یك
موج در هوا ایجاد می كند، منتها هوا آنقدر لطیف است كه انسان گاهی امواجی را كه
در آن پیدا می شود احساس نمی كند. اینها می گویند: وقتی ضربه ای بر توپ وارد
می كنیم این توپ هم قهرا بر هوای مجاورش ضربه وارد می كند ولی چون هوا
لطیف تر است قبولش برای حركت، بیشتر و سریعتر است [و لذا] تا مقدار زیادی
[1]
[حركت می كند. ] هوا كه از پیش كشیده می شود این توپ را پشت سر خودش
می برد. مثل این است كه شما جسمی را روی آب بگذارید و مرتب جلویش را از
آب خالی كنید. هرچه آب را از طرف جلو خالی كنید قهرا آن چیزی كه روی آب
است به طرف شما كشیده می شود.
پس بنا بر این نظریه، علت اینكه جسم در این طور مواقع حركت می كند جذب
هواست نه چیز دیگر.
[1] - . این مقدار بستگی به شدت ضربه دارد.