در
کتابخانه
بازدید : 1557938تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Expand <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ولی خواجه در جواب ابوالبركات و فخر رازی كم كم وارد مطلب دیگری شد كه فی حد ذاته مسأله دیگری است و مستقلا دارای ارزش و قابل بحث است؛ یعنی حتی اگر نتوانیم مسأله وجود مبدأ میل در هر جسمی را حتی با مقدمات خواجه اثبات كنیم، خود مطلبی كه خواجه در اینجا ذكر كرده، مسأله مهمی است در باب حركت.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 618
آن مسأله این بود: هر حركتی لزوما در زمینه معاوق صورت پذیر است؛ هر حركتی در واقع نتیجه عمل دو عامل است: یكی محرك، و دیگری ممانع؛ حركت فقط در میان عمل دو عامل كه یكی سائق و محرك است و دیگری ممانع و معاوق، قابل تحقق است. اگر معاوق وجود داشته باشد ولی عامل محرك وجود نداشته باشد، مسلما جسم حركت نمی كند. همچنین اگر عامل محرك وجود داشته باشد ولی هیچ معاوقی وجود نداشته باشد باز هم حركت وجود پیدا نمی كند؛ چون لازمه آن، سرعت لایتناهی است و سرعت لایتناهی یعنی حركت در لا زَمان، و این یعنی حركت لا حركت باشد؛ چون لازمه حركت، تقدم بعضی از مراتبش بر بعض دیگر است؛ زیرا حركت در مسافت صورت می گیرد و مراتب مسافت نسبت به یكدیگر تقدم و تأخر دارند، پس میان طی مراتب باید نوعی تقدم و تأخر وجود داشته باشد و این، مستلزم زمان است و لو بسیار كم.
این، حرف خواجه بود و مرحوم آخوند هم حرف او را تأیید كرد. این حرف مقدماتی داشت كه باید به آنها توجه كنیم چون برای بحثهای بعدی مفید است.

خواجه گفت: حركت و سرعت آن گونه كه فخر رازی و ابوالبركات خیال كرده اند، دو چیز نیستند. آنها خیال كرده اند نسبت حركت و سرعت، نسبت موضوع و عرض است. موضوع در وجودش مستقل از عرض و در ذاتش مستغنی از عرض است ولو اینكه هیچ وقت خالی از آن نیست. این گونه نیست كه حركت، چیزی باشد و سرعت و بطو، چیزی دیگر. سرعت و بطودو امر نسبی اند؛ یعنی مثل شدت و ضعف اند، كه هر شدتی نسبت به اشد از خودش، ضعف است و هر ضعفی نسبت به اضعف از خودش، شدت است. هر سرعتی نسبت به سریع تر از خودش، بطواست و هر بطؤی نسبت به بطی ء تر از خودش سرعت است [1].
پس سرعت و بطو، مراتب شدت و ضعف حركت است. هر حركتی با مرتبه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 619
خودش متحد است؛ حركت مثل وجود است كه این گونه نیست كه مثلا مرتبه شدیدش، وجودش چیزی باشد و شدتش چیز دیگری كه به آن ضمیمه شده باشد.

وجود، یك حقیقت بسیط مشكِّك است، حركت هم یك حقیقت بسیط مشكِّك است. نسبت حركت به مراتبش كه همان مراتب سرعت و بطواست، نسبت جنس به فصل است، یعنی متحد با مراتب است، نه نسبت موضوع به عرض. بنابراین حركت را مستقل از مراتبش نمی توان در نظر گرفت.
پس هر حركتی با درجه ای از شدت، كه به اعتباری اسمش سرعت است و به اعتبار دیگر بطو، متحد است.
بعد ایشان فرمود: حركت در ذات خودش هیچ تحدّدی ندارد. وقتی فاعل و قابل اقتضای حركت كنند، بنا بر آنچه گفتیم، اقتضای حركت مطلق امكان ندارد، بلكه باید حركتِ در مرتبه ای خاص باشد. این تحدّد، یعنی اینكه این مرتبه باشد نه آن مرتبه، محدِّد می خواهد. آنوقت حرف خواجه این است كه فاعل چه طبیعت باشد چه قوه قاسره [2]، یعنی چه شئ از درون خودش حركت كند و چه یك شئ بیرونی آن را حركت دهد، نمی تواند ملاك حد خاص از سرعت باشد [3]. ذات حركت هم كه هیچ تعینی ندارد؛ ذات حركت همان جنس است كه فی حد ذاته هیچ تعین خاصی ندارد و به تبع فصلش موجود می شود؛ ذات حركت، مقتضاست نه مقتضی.
اما قابل [4]؛ حرف خواجه این است كه قابل بما هو قابل هم ممّا لایقع به التفاوت است.
پس در باب حركت همیشه یك امر بیرونی و خارج از فاعل و قابل باید وجود داشته باشد تا حركت را متعین به تعین خاص كند؛ یعنی مرتبه خاص از سرعت، مولود تقابل فاعل و [مانع ] است.

[1] - . لهذا برای اینكه در امور اجتماعی كسی را متصف به افراط یا تفریط یا اعتدال كنیم، اول باید دید مقیاس چیست. بله، كسی را كه می گوییم «معتدل» ، نسبت به افراطی و تفریطی معتدل است، و همین طور كسی را كه می گوییم «افراطی» یا «تفریطی» . این به خاطر این است كه ما این سه را با هم در نظر می گیریم، والاّ همین افراطی نسبت به افراطی تر، می شود معتدل، و همین طور معتدل و تفریطی. لهذا صرف اینكه شیئی نسبت به یك افراطی و تفریطی، معتدل است ملاك اعتدال آن شی ء به معنی واقعی نیست؛ یعنی اگر قائل شدیم كه یك اعتدال به معنی واقعی و غیر مقایسه ای در عالم هست، با این حسابها نمی توان آن را مشخص كرد.
[2] - . گفتیم فاعلی كه نفس باشد از این بحث خارج است.
[3] - . خواجه گفت: الطبیعة لایتصوّر فیها من حیث ذاتها تفاوت، و القاسر لایقع بسببه تفاوت.
[4] - . یعنی همان جسمی كه حركت را قبول می كند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است