در
کتابخانه
بازدید : 1557976تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">فصل 15: </span>قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اندفصل 15: قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اند
Collapse جلسه صد و دوم جلسه صد و دوم
Expand جلسه صد و سوم جلسه صد و سوم
Expand جلسه صد و چهارم جلسه صد و چهارم
Expand جلسه صد و پنجم جلسه صد و پنجم
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (1) نگاهی دوباره به بحث حركت (1)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (2) نگاهی دوباره به بحث حركت (2)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (3) نگاهی دوباره به بحث حركت (3)
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Expand <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعضی گفته اند: این استدلال مبتنی بر چند مقدمه است كه یكی از آنها این است كه حالّ منقسم می شود به انقسام محل؛ یعنی اگر دو شی ء، یكی در دیگری حلول كرده باشد و حالّ به خودی خود قابل انقسام نباشد [1]ولی محلش قسمت پذیر باشد، در اینجا حالّ هم به تبع محل منقسم می شود. در میان مقولات آن مقوله ای كه بالذات انقسام را قبول می كند مقوله كمّ است. كمّ منفصل در باب اعداد داخل است و موضوع علم حساب است و كمّ متصل مربوط به مقادیر و هندسه است. بنابراین اصلا قابلیت تقسیم، اولا و بالذات به موضوعات ریاضی برمی گردد و آنچه به موضوعات ریاضی برنمی گردد، اولا و بالذات قابل تقسیم نیست بلكه ثانیا و بالعرض قابل تقسیم است. مثلا مقدار از آن جهت كه مقدار است تقسیم می شود، ولی كیفیات (مثل سفیدی) از آن جهت كه كیفیت اند قابل انقسام نیستند. بله، سفیدی به اعتبار محلش قابل انقسام است. مثلا اگر سطحی سفید است و یك متر در یك متر است، اینجا می گوییم «یك متر در یك متر سفیدی داریم» اما باید توجه داشته باشیم كه در سفیدی از آن جهت كه سفیدی است «یك متر در یك متر» معنی ندارد، بلكه سفیدی از آن جهت كه در سطح است دارای ابعاد است. پس سفیدی از آن جهت كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 635
در سطح است قابل انقسام است. این است معنای اینكه می گوییم: حالّ منقسم می شود به انقسام محل. چه بسا حالّهایی كه چون از مقوله كمّ نیستند، بما هو هو قسمت نمی پذیرند، ولی به اعتبار حلول در امری كه یا كمّیت است یا متكمّم، انقسام می پذیرند.
مستشكل چنین نقض می كند: در عالم حالّهایی وجود دارد كه در محلهای منقسم حلول كرده اند، در حالی كه این حالّها حتی بالتبع هم انقسام پذیر نیستند. پس اینكه شما گفتید «هر حالّ در منقسم، به تبع محل منقسم است» غلط است.
این همان ایرادی است كه برخی به یكی از ادلّه تجرد نفس وارد می كنند. یكی از ادلّه تجرد نفس این است كه نفس معانی و اموری را تعقل می كند كه غیرقابل انقسام اند و این، دلیل بر این است كه تعقلات ما در محل واقع نشده اند، یعنی خاصیت یك امر جسمانی را ندارند و نقشی در ماده نیستند. اگر تعقلات ما نقشی در ماده باشند باید به تبع ماده منقسم شوند؛ چون حالّ در محل منقسم، به تبع محل منقسم می شود.
همین ایرادی كه در اینجا مطرح شد، به این دلیل بر تجرد نفس هم وارد شده است؛ برخی نقض كرده و گفته اند: حالّهایی وجود دارد كه در محلهای منقسم اند بدون اینكه این حالّها به تبع محل منقسم شوند. چهار مثال ذكر كرده اند: وجود، وحدت، نقطه و اضافه. می گویند: جسم موجود است. جسم از آن جهت كه جسم است منقسم می شود. آیا وجود هم كه عارض بر جسم می شود انقسام پذیر است؟ نه، وجود انقسام پذیر نیست، بلكه یك مفهوم بسیط محض است. وحدت هم همین طور است. این جسم واحد است. [جسم قسمت پذیر است، ولی ] اگر وحدت انقسام بپذیرد، می شود كثرت؛ چون كثرت یعنی انقسام پذیری، و كثرت بالفعل یعنی منقسم بالفعل بودن، و وحدت یعنی عدم انقسام. اشیاء قابل انقسام متصف به وحدت می شوند و حال آنكه وحدت غیرقابل انقسام است. نقطه هم همین طور است.

اضلاع مكعب در نقطه تلاقی می كنند. نقطه عارض بر جسم است. جسم منقسم است و حال آنكه نقطه غیرقابل انقسام است. اضافه و نسبت هم همین طور است. جسمی با جسم دیگر اضافه پیدا می كند. این دو جسم قابل انقسام اند، ولی اضافه غیرقابل انقسام است. مثلا اگر بین دو انسان رابطه اُبُوَّت و بُنُوَّت باشد، در اینجا این دو انسان به حكم اینكه جسم اند قابل انقسام اند ولی ابوّت و بنوّت قابل انقسام نیستند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 636
نمی توان گفت «نصف ابوّت این شخص» ؛ چون پدریِ كسی برای كس دیگر، نصف بردار نیست.

[1] - . یعنی به خودی خود انقسام ریاضی نصف و ثلث و. . . نپذیرد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است