ایراد سوم ایراد خوب و قابل بحثی است. حكما در باب علت و معلول در بحث
تسلسل می گویند: تسلسل محال است. تسلسل یعنی اجتماع امور مترتبه
غیرمتناهیه در وجود. یكی از شروط تسلسل ترتب است، به هر امر غیرمتناهی
تسلسل نمی گویند. خود كلمه «تسلسل» هم مفهوم ترتب را می رساند. شرط دوم
تسلسل غیرمتناهی بودن است. معلوم است كه ترتب امور متناهیه محال نیست.
شرط سوم اجتماع در وجود است. ترتب امور غیرمتناهیه ای كه هركدام در ظرف
دیگری معدوم است محال نیست. حكما می گویند: ترتب امور غیرمتناهیه
غیرمجتمع در وجود محال نیست، و لهذا می گویند: تسلسل در زمانیات محال
نیست؛ یعنی تسلسل در علل زمانی كه علت و معلول با یكدیگر اجتماع در وجود
ندارند محال نیست. به تعبیر دیگر- كه با اصطلاح حكما تطبیق می كند- تسلسل در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 646
علل اِعدادی محال نیست
[1].
مستشكل می گوید: شما خودتان می گویید «ترتب امور غیرمتناهیه
غیرمجتمعه در وجود محال نیست» و این حرف را بر این اصل مبتنی می كنید كه
اصلا تسلسل، تناهی و لاتناهی، زیاده و نقصان و امثال اینها اوصاف امور مجتمع در
وجودند و در اموری كه معدومند یا بعضی از آنها موجودند و بعضی معدوم، زیاده و
نقصان معنی ندارد. زیاده و نقصان از احكام اموری است كه با یكدیگر اجتماع در
وجود دارند.
بعد می گوید: آنچه در اینجا می گویید، برخلاف حرفی است كه در [باب
تسلسل ] می گویید. اینجا می گویید: دو قوه كه یكی در جسم عظیم است و دیگری
در جسم صغیر، از نظر اثر نمی توانند یكسان باشند؛ یعنی اثر هردو نمی تواند
غیرمتناهی باشد. وقتی بین این دو قوه تفاوت باشد، پس باید آن قوه صغیر به همان
نسبتی كه از قوه عظیم كمتر است، اثرش هم از اثر قوه عظیم كمتر باشد. پس قوه در
جسم صغیر باید متناهی باشد. پس قوه در جسم عظیم هم كه به نسبت متناهی بیشتر
از قوه جسم صغیر است، متناهی می شود. مستشكل می گوید: شما اینجا مسأله زیاده
و نقصان را راجع به آثار آوردید [در حالی ] كه آثار تعلق به آینده دارند و آینده
وجود ندارد. خود شما می گویید: «در میان زمانیاتِ گذشته چون گذشته معدوم
است، و در میان زمانیات آینده چون به آینده تعلق دارند و آینده هنوز وجود ندارد،
بحث زیاده و نقصان غلط است. در آنچه وجود ندارد بحث زیاده و نقصان غلط
است» . اینجا بحث بر سر آثار غیرمتناهی است. صحبت بر سر غیرمتناهی بودن قوه
جسمانی در گذشته و آینده است، در حالی كه هم گذشته اش معدوم است و هم
آینده اش، و در میان معدومها زیاده و نقصان غلط است. پس چرا می گویید «اثر قوه
صغیر باید به یك نسبت معیّن كمتر از اثر قوه كبیر باشد» [كه لازمه اش این است كه ]
قوه كبیر ازید از قوه صغیر باشد و قوه صغیر انقص از قوه كبیر باشد و همین قدر كه
ازیدیّت و انقصیّت آمد، تناهی هم می آید؟ ! در این معدومات ازیدیّت و انقصیّت
معنی ندارد.
پس در این اشكال هم مستشكل با حرفی كه حكما در جای دیگر می گویند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 647
مطلب اینجا را نقض كرده است.
[1] - . بحث مفصل این مطلب در باب تسلسل است.