در
کتابخانه
بازدید : 1558368تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">فصل 15: </span>قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اندفصل 15: قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اند
Expand جلسه صد و دوم جلسه صد و دوم
Collapse جلسه صد و سوم جلسه صد و سوم
Expand جلسه صد و چهارم جلسه صد و چهارم
Expand جلسه صد و پنجم جلسه صد و پنجم
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (1) نگاهی دوباره به بحث حركت (1)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (2) نگاهی دوباره به بحث حركت (2)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (3) نگاهی دوباره به بحث حركت (3)
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Expand <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بله، بدون شك ادلّ دلیل بر امكان شی ء وقوع شی ء است؛ اگر ما چیزی را گفتیم «محال است» و بعد دیدیم همان چیز در خارج واقع شد، این بهترین دلیل است بر اینكه آن چیز محال نیست؛ چون اگر محال بود واقع نمی شد. اما مسأله این است كه آیا آنچه كه واقع شده همان است كه محال است؟ انسان گاهی به مجموع دواعی و مرجّحاتی كه در نفسش پیدا شده آگاهی ندارد. روان شناسی امروز ثابت كرده كه انسان گاهی نمی تواند به حسب شعور ظاهرش برای بعضی امور مرجّح پیدا كند، ولی شعور ناآگاهش مرجّحی پیدا می كند كه او نمی تواند آن را كشف كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 644
پس در چنین مواردی اول باید ثابت كرد كه مثال واقعا برای همین مورد است.

اگر این مثالها واقعا وقوع ترجیح بلامرجّح باشد شما درست می گویید و برهان بر امتناع ترجیح بلامرجّح باطل می شود، اما حرف این است كه شما چیزی را می بینید در خارج واقع می شود، بعد می گویید: چون شخص انتخاب كننده در شعور ظاهرش هیچ مرجّحی نمی بیند پس ترجیح بلامرجّح محال نیست. در مثال «رغیفَیِ الجائع» كه شخص گرسنه بالاخره یكی از دو نان را برمی دارد، چه بسا عادت این شخص كه مثلا با دست راست بردارد باعث می شود آن نان معیّن را بردارد. شخصی می گفت:

كسی از من پرسید «حافظ را بیشتر دوست داری یا سعدی؟ » . من خواستم با یك تعبیر ادبی جواب بدهم، گفتم: حافظ انسان را از هوش می برد و سعدی به هوش می آورد. گفت: بالاخره كدام بهترند؟ گفتم من نمی دانم، ولی همیشه بالای سرم یك دیوان حافظ است یك دیوان سعدی و من وقتی می خواهم كتابی بردارم دستم به طرف دیوان حافظ دراز می شود. این خودش حرفی است. این شخص خودش هم نمی تواند حتی یك دلیل بیاورد بر اینكه حافظ بهتر است یا سعدی، ولی این قدر می فهمد كه وقتی دستش را دراز می كند، به طرف دیوان حافظ می رود. پس از اینجا كشف می كند كه حافظ را بیشتر دوست دارد بدون اینكه خودش دلیلش را بداند.
حال در اینجا می گویند: در این طور موارد چه بسا شرایط فاعلی و قابلی به نوعی دخالت دارد كه اگر ما بخواهیم از نظر علت فاعلی و علت قابلی تشریح كنیم كه مكانیزم بلند شدن یك سنگ چیست، نتوانیم، ولی این، دلیل نمی شود كه آنچه واقع می شود نقض قاعده است. پس باید برویم سراغ خود قاعده و ببینیم «آیا قاعده، برهانی است یا نه؟ » . اگر این قاعده كه «محال است بسیط از مركّب صادر شود و هرجا علتْ مركّب باشد اثر هم مركّب است و اثر جزء، جزء اثر كل است» برهانی شد، دیگر با این مثالها ما دست از حرف خودمان برنمی داریم.
در همین مسأله برداشتن سنگ می گوییم: نظیر این مسأله این است كه وقتی در یك كفه ترازو باری را كه یك كیلو وزن دارد بگذارید، اگر در كفه دیگر وزنه صد گرمی بگذارید كفه اول بالا نمی آید. صد گرم دیگر هم اضافه كنید باز هم آن كفه دیگر بالا نمی آید. تا موقعی كه وزن این كفه به یك كیلو نرسیده هرمقدار دیگر هم وزنه اضافه كنید كفه دیگر بلند نمی شود.
اینجا علت چیست؟ این تعبیر غلط است كه بگوییم «حركت، معلول این كل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 645
است و تا آخرین جزء پیدا نشده این علت بی اثر است» ، بلكه همان صد گرم اول واقعا به اندازه صد گرم اثر داشته است. آن بار یك كیلویی به اندازه همان یك كیلو تحت تأثیر جاذبه زمین است و ثقل دارد. وقتی كه صد گرم روی كفه دیگر می گذاریم به اندازه صد گرم فشار می آورد و اگر دست شما زیر آن بار یك كیلویی باشد احساس می كنید مقداری سبكتر شد. كار مستقیم این صد گرم حركت دادن نیست، بلكه خنثی كردن قوه ثقل است. همین طور است صد گرم دوم و سوم و. . . ، تا وقتی كه شما برابر ثقل كفه اول، در كفه دوم وزنه قرار دهید كه آنوقت علتی كه كفه اول را پایین آورده بود معدوم می شود و ترازو به حالت تعادل درمی آید.
در مورد آن ده نفری هم كه سنگی را برمی دارند مطلب همین طور است. نفر اول كه فشار می آورد و نمی تواند سنگ را بلند كند این گونه نیست كه كارش كاملا بی اثر باشد، بلكه او به اندازه [نیروی ] یك نفر ثقل این سنگ را كم كرده، و همین طور نفرات بعدی. پس در واقع شرایط قبول حركت تدریجا ایجاد می شود.
بنابراین چنین مثالهایی از نظر فلسفی قابل تجزیه و تحلیل اند و نمی توانند مطلب ما را نقض كنند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است