مطلبی كه شیخ در اینجا فرموده، از یك نظر درست است. اگر یادتان باشد در بحث
ماهیت سكون گفتیم كه سكون دو جنبه دارد. یك جنبه سكون همان عدم حركت
است. بله، سكون از آن جهت كه امری عدمی است علت نمی خواهد. ولی لقائل أن
یقول: درست است كه سكون امری عدمی است، اما در حالی كه جسم ساكن است،
در كنار این امر عدمی یك امر وجودی هم هست و آن این است كه بالاخره جسم در
وقتی هم كه ساكن است متحیّز است و مكان و أین دارد و أین یكی از اعراض است.
هر عرضی معلول علتی است؛ یعنی معلول همان جوهر خودش است. و برای همین
است كه شما می گویید: جسم وقتی كه ساكن است دارای نوعی أین است كه همان
أین ثابت است، و وقتی حركت می كند أینش متغیر می شود. این گونه نیست كه جسم
در وقتی كه ساكن است اصلا هیچ أینی نداشته باشد و وقتی كه حركت كند تازه
دارای أین شود. این مثل این است كه شیئی به حسب طبیعتش رنگ ثابتی داشته
باشد و بعد رنگش متغیر شود. چنین شیئی در هر دوحال دارای رنگ است و در
هردو حال هم رنگش علت می خواهد.
در اینجا هم اگر سكون را به معنی عدم حركت بگیریم علت نمی خواهد، ولی
قطع نظر از این مسأله، آن مقوله ای كه حركت در آن واقع می شود، وقتی كه حركت
می كند وجود تدریجی دارد و وقتی كه حركت نمی كند باز هم همان مقوله وجود
دارد، ولی وجود دفعی. اینجاست كه ممكن است كسی سؤال كند: اصلا بودن زمین
در حیّز معیّن، خودش حقیقت و واقعیتی است كه علت می خواهد و علتش هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 649
چیزی جز طبیعت زمین نیست. حال چطور شده كه یك قوه طبیعی منشأ این حالت
مداوم واقع شده است؟