در
کتابخانه
بازدید : 1556468تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Collapse شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">فصل 15: </span>قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اندفصل 15: قوای محركه جسمانی از نظر تحریك متناهی اند
Collapse جلسه صد و دوم جلسه صد و دوم
Expand جلسه صد و سوم جلسه صد و سوم
Expand جلسه صد و چهارم جلسه صد و چهارم
Expand جلسه صد و پنجم جلسه صد و پنجم
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (1) نگاهی دوباره به بحث حركت (1)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (2) نگاهی دوباره به بحث حركت (2)
Expand نگاهی دوباره به بحث حركت (3) نگاهی دوباره به بحث حركت (3)
Expand <span class="HFormat">مرحله ی نهم</span>مرحله ی نهم
Expand <span class="HFormat">ادامه ی مرحله ی هفتم</span>ادامه ی مرحله ی هفتم
Expand <span class="HFormat">مرحله ی هشتم</span>مرحله ی هشتم
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در اینجا از راهی وارد مطلب می شوند كه باید روی آن بحث كرد. می گویند: حركت بر دو قسم است و از این دو بیرون نیست: طبیعی و قسری. حركت طبیعی حركتی است كه منشأ آن، قوه ای است در درون خود جسم متحرك و متحد با جسم متحرك؛ به عبارت دیگر: در حركت طبیعی همان قوه ای كه عین طبیعت جسم است حركت را اقتضا می كند. اما در حركت قسری قوه ای از خارج بر جسم وارد می شود؛ مثل ضربه ای كه بر جسمی وارد می كنند و آن را به حركت درمی آورند.
حال ما دو جسم در نظر می گیریم كه یكی عظیم است و دیگری صغیر و هردو هم متحرك به حركت طبیعی اند. می خواهیم ببینیم: آیا ممكن است این دو جسم هردو دارای قوه طبیعی باشند و هردو هم از نظر اثر غیرمتناهی باشند؟ یعنی آیا ممكن است اثر هردو جسم، حركت غیرمتناهی عِدّةً یا مُدّةً باشد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 632
مثلا دو ستاره را در نظر می گیریم، یكی دارای حجم كوچك و دیگری دارای حجم بزرگ، كه هردو در حال حركت به دور ستاره ای دیگرند و قوه ای كه در آنها وجود دارد می خواهد حركت غیرمتناهی انجام دهد. می خواهیم ببینیم: آیا ممكن است قوه در جسم صغیر و قوه در جسم كبیر متساوی التأثیر باشند؟ فرض این است كه این دو قوه مساوی اند چون هردو غیرمتناهی اند، حال سؤال این است: آیا این دو جسم در قبول اثر، متساوی اند؟ یعنی آیا عِظَم و صِغَر هیچ اثری در اینجا ندارند؟
اول می گویند: نمی شود گفت عظم و صغر جسم هیچ اثری ندارد؛ زیرا اگر اثر نداشته باشد به این معناست كه اگر از قوه ای در جسمی به اندازه سر سوزن وجود داشته باشد و از همان قوه در جسم دیگری به اندازه خورشید وجود داشته باشد، هردو از نظر اثر علی السویه باشند؛ یعنی هردو اقتضای حركت غیرمتناهی در محل خود داشته باشند.
ایشان این مطلب را كه «چرا نمی شود عظم و صغر جسم تأثیری نداشته باشند؟ » به بیانی كامل ذكر نمی كنند و چه بسا می توان گفت حرفهای گذشته بر ضد این مطلب است. عجالتا اینجا می گویند: نمی توان گفت میان عظیم و صغیر در قبول كردن اثر از نظر متناهی بودن و نامتناهی بودن، هیچ فرقی نیست.
بعد می گوید: منشأ این فرق چیست؟ فاعل نمی تواند منشأ فرق باشد، چون فاعل در هردو غیرمتناهی فرض شده است. جسم بما هو جسم (یعنی جوهر جسمیت) هم، مشترك میان هردو است و امر مشترك نمی تواند منشأ امتیاز باشد.

پس فقط یك چیز می تواند منشأ امتیاز باشد و آن، مقدار این دو جسم است. معنی اثر داشتن مقدار دو جسم، این نیست كه حجم جسم مانع است، زیرا حجم جسم قابل است و معاوق نیست، بلكه مقصود از اینكه می گوییم «مقدار جسم اثر دارد» این است كه قوه در تمام حجم جسم كبیر كه مثلا صدهزار كیلومتر در صدهزار كیلومتر در صدهزار كیلومتر است سریان دارد، اما جسم صغیر كه مثلا یك میلی متر در یك میلی متر در یك میلی متر است، قوه هم بالتبع در همین مقدار حجم سریان دارد. پس علت، تفاوت مقدار دو جسم است به این معنا كه چون مقدار دو جسم فرق می كند قوه های كامن در آن دو هم فرق می كند.
بعد مرحوم آخوند می گوید: همین، یعنی تناهی. وقتی گفتید «علت تفاوت، مقدار است» می گوییم: مقدار مساوی است با متناهی بودن. قهرا آن قوه كوچك بعد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 633
از مقدار معینی كار تمام می شود. اگر قوه كوچك پایان پذیر شد قوه بزرگ هم پایان پذیر است؛ چون نسبت بزرگتریِ آن بزرگ با این كوچك یك نسبت متناهی است. حال اگر قوه بزرگ یك میلیون برابر قوه كوچك باشد یك میلیون برابرش كار می كند، اگر صد میلیون برابر یا بیشتر هم بود به همان نسبت بیشتر كار می كند، ولی بالاخره محدود است [1].

[1] - . بعدا در همین فصل خواهند گفت كه لازمه حركت جوهریه این است كه به عالم دائما مدد می رسد؛ چون صورت (قوه در اینجا صورت و جوهر است) تجرد پیدا می كند؛ یعنی آنا فآنا حادث می شود. بنابراین عالم شكل دیگری پیدا می كند و به قول مولوی «هر زمان نو می شود دنیا و ما» . این اصلا از بحث ما خارج است. ما الان روی حركت جوهریه بحث نمی كنیم. فرض ما طبق مبانی قدما این است كه قوه و جوهر ثابت است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است