[1]
این اشكال اشكال خوبی است و ربطی هم به فلكیات قدیم ندارد و فلسفی محض
است. اشكال این است: دلیلی ندارد كه قوایی كه موجود می شوند بعدا این قوا بما أنه
قوا معدوم شوند و باقی نمانند؛ چون شرط اول آنچه كه وجود پیدا می كند امكان
وجود است
[2]و ممكن الوجود هم كه وجود پیدا می كند باید علتش وجود داشته
باشد. هرجا كه علت (فاعل) موجود باشد و قابل هم قابل باشد وجود شی ء باید
ادامه پیدا كند. اگر قوه ای در عالم وجود داشته است این امر علامت این است كه
ممكن الوجود است. علت این ممكن الوجود هم قهرا وجود داشته است؛ چون اگر
علتش وجود پیدا نمی كرد ممتنع بالغیر بود. بنابراین این قوه ممتنع بالذات نیست،
چون وجود پیدا كرده، و واجب بالغیر است باز هم به دلیل اینكه وجود پیدا كرده.
همان چیزی كه علت حدوث این قوه است علت بقائش هم هست. چرا این قوه بما
أنها قوه از قوه بودن بیفتد؟ ! پس باید همیشه ادامه داشته باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 661
[1] - . پس از طرح این ایراد شاید یك جلسه دیگر لازم باشد كه درباره خود این فصل بحث كنیم و بعد
باید عودی كنیم به تمام مسائلی كه در باب حركت خوانده ایم و مسائل مهمی را كه وعده داده بودیم، دوباره مطرح كنیم تا از بحث حركت نتیجه گیری نهایی داشته باشیم.
[2] - . اگر شی ء ممتنع الوجود باشد اصلا وجود پیدا نمی كند.