این بحث از اول به این صورت مطرح شده است: این كه در طبیعت می بینیم اگر
ضربه ای بر شیئی وارد شود آن شئ تا مقدار معینی
[1]به حركت خودش ادامه می دهد،
به چه علت است؟ فرض كنید اینجا گلوله ای روی یك صفحه فلزی است. وقتی شما
با انگشت تلنگری به این گلوله می زنید تا مقدار زیادی حركت می كند. یا مثلا
سنگی را كه به هوا پرتاب می كنید، بعد از آنكه از دست شما جدا می شود مدتی به
حركت خودش ادامه می دهد، و همچنین گلوله ای كه از دهانه تفنگ خارج می شود.
اساسا یكی از كارهایی كه بشر در طبیعت انجام می دهد این طور حركات است.
حال سؤال این است: علت این حركت چیست؟ این حركت را چگونه می شود
تفسیر كرد؟ یعنی آن قوه محرك در اینجا چیست؟
این سؤال از آنجا ناشی می شود كه علما و مفكرین این طور فكر می كرده اند كه
معلولِ بدون علت، نه وجود پیدا می كند نه بقا. معلول در بقاء خودش دائر مدار علت
است و این در مواردی خیلی واضح است. مثلا وقتی من دستم را حركت می دهم
این تسبیح هم كه در دست من است حركت می كند. همان آنی كه من دست خودم را
نگه دارم تسبیح هم از حركت می ایستد و اگر آن را رها كنم حركت دیگری كه به
جاذبه زمین و قوه ثقل مربوط است انجام می دهد. در اینجا اگر از من بپرسند «چرا
تسبیح ایستاد؟ » می گویم چون دست من ایستاد. پس تا وقتی كه دست من حركت
می كرد تسبیح حركت می كرد، دست من كه ایستاد تسبیح هم ایستاد. آنوقت این
طور تفسیر می كنیم: حركت تسبیح معلول حركت دست است و چون علت پایان
پذیرفت معلول هم پایان پذیرفت.
ولی در موارد دیگری مطلب فرق می كند. مثلا آن وقتی كه چوگان در دست
گرفته ایم و به توپی ضربه ای وارد می كنیم و این توپ مسافت زیادی را طی می كند،
علت محرك این توپ چیست؟ در ابتدا به نظر می رسد كه همان ضربه ای كه ما وارد
كردیم علت این حركت است. بله، مسلم است كه این ضربه تأثیری دارد، ولی این
ضربه نمی تواند علت تامه باشد؛ چون این ضربه در یك «آن» وارد می شود و بعد از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 505
آن «آن» دیگر ضربه ای وجود ندارد، در حالی كه این حركت ادامه دارد؛ یعنی چنین
به نظر می رسد كه علت وجود ندارد ولی معلول ادامه دارد. چنین چیزی چگونه
ممكن است؟
[1] - . این مقدارِ معین، مختلف است و بستگی دارد به اینكه شی ء چه شیئی باشد و فضا چه فضایی باشد و ضربه چگونه ضربه ای باشد.