بسم اللّه الرحمن الرحیم
فصل 14
فی أنّ كلّ جسم لابدّ و أن یكون فیه مبدأ میل مستقیم أو مستدیر [1]
این فصل از فصول مهمی است كه باید در اطرافش تأمل شود. آنچه در این فصل ذكر
شده، از مسائلی است كه در علم امروز نظریاتی بر خلاف آن مطرح شده است.
عنوان فصل این است: در هر جسمی باید قوه ای وجود داشته باشد كه یا منشأ میل
مستقیم باشد یا منشأ میل مستدیر
[2]. می توانستند تعبیر را این طور بیاورند: در هر
جسمی باید قوه ای وجود داشته باشد كه یا منشأ حركت مستقیم باشد یا منشأ
حركت مستدیر. این كه ایشان تعبیر اول را به كار برده اند به این دلیل است كه- همان
طور كه قبلا نقل كردیم- بوعلی قائل به «میل» شده است. به هر حال نتیجه یكی
است.
معنی این حرف كه «در هر جسمی باید قوه ای وجود داشته باشد كه یا منشأ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 532
میل مستقیم باشد و یا منشأ میل مستدیر» این است كه آنچه در منطق به آن «جسم
مطلق» می گوییم (یعنی جسم بما أنّه جسمٌ مطلقٌ) در خارج وجود ندارد، چرا؟
چون وقتی می گوییم «در هر جسمی باید یك مبدأ میل وجود داشته باشد» مقصود
از آن «مبدأ میل» یك قوه جوهری است كه به منزله فصل منوِّع جسم است. این گونه
نیست كه جسم برای خودش نوعیتی داشته باشد و بعد قوه ای به آن ضمیمه شود،
بلكه نسبت قوه به جسم نسبت صورت به مادّه است؛ یعنی آن قوه و جسم مجموعا
یك نوع را تشكیل می دهند. این گونه نیست كه جسم، چیزی باشد برای خودش و
امری (یعنی قوه ای كه مبدأ میل است) مستقل از وجود و تعین و ماهیتش، در آن
حلول كرده باشد، بلكه نسبت جسم با این قوه، نسبت حیوان با ناطق است كه حیوان
وجود مستقلی از ناطق ندارد؛ «حیوانٌ هو ناطقٌ» است؛ یعنی حیوان فقط می تواند
در ضمن ناطق یا چیزی شبیه به ناطق، وجود داشته باشد، ولی حیوان مطلق كه
هیچ یك از فصول حیوان را نداشته باشد، در خارج وجود ندارد.
سخن این آقایان این است كه در خارج، جسم مطلق وجود ندارد؛ یعنی در
خارج جسمی وجود ندارد كه فقط جسم باشد و هیچ قوه ای (در واقع یعنی: هیچ
صورتی) نداشته باشد كه منوِّع آن باشد، بلكه آن جسم خودش نوع باشد.
[1] - . اسفار ج 3، ص 220 مرحله 8، فصل 14.
[2] - . قبلا گفته ایم كه «حركت مستدیر» گاهی بر «حركت انتقالی مستدیر» اطلاق می شود و گاهی بر «حركت وضعی» .