بعد ایشان برهان دیگری ذكر می كنند كه این برهان بر اساس مسائلی است كه در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 453
جاهای دیگر مورد قبول واقع شده است. آن برهان این است: در باب تضاد ثابت
شده است كه ضد الواحد واحد؛ یعنی ضد واحد یك چیز بیشتر نمی تواند باشد
[1]. اگر
بنا شود بین حركت مستقیمه و حركت مستدیره تضاد باشد، چون در مقابل هر
حركت مستقیمه، غیر متناهی حركت مستدیره می توان فرض كرد
[2]، لازم می آید
برای این حركت مستقیمه، غیر متناهی اضداد وجود داشته باشد. این مطلب با آن
اصلی كه می گوید «ضد الواحد واحد» سازگار نیست.
در اینجا گویی مرحوم آخوند ناگهان متوجه اشكالی می شوند كه این اشكال در
جای دیگری هم ذكر شده است. اشكال این است: شما چطور می گویید «ضد الواحد
واحد» و حال آنكه در مواردی ضد واحد دو چیز است؟ یك اصل ارسطویی
معروف در اخلاق هست كه این اصل با اصلی كه افلاطون در اخلاق دارد هر دو در
كتب فلسفی اخلاقی اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است. افلاطون ملاك اخلاق
را امری در نظر می گیرد كه اسم آن را خیر و فضیلت گذاشته است و گویی برای خیر
و فضیلت یك وجود عینی قائل است كه كار فلسفه كشف آن در عالم اعیان است. این مطلب افلاطون مقداری محل اشكال است.
ارسطو ملاك فضیلت را «توسط» در اخلاق در نظر گرفته است؛ او می گوید: برای هر حالت روحی انسان سه كیفیت و چگونگی فرض می شود: افراط، تفریط و
حد وسط (یا اعتدال) . ملاك فضیلت اخلاقی حد وسط بودن میان افراط و تفریط
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 454
است [3]. در مقام مثال می گوید: شجاعت فضیلت است ولی حد وسطی است میان
تهور و جُبن. تهور این است كه انسان حتی آن ملاحظه و مراقبتی را كه دستور عقل
است و به حالت انقباض نفس مربوط نیست رعایت نكند؛ مثل اینكه انسانی دست
خالی و بی دفاع خودش را بزند به قلب یك لشكر مسلح. نتیجه نهایی این كار خیلی
واضح و قطعی است. این كار شجاعت نیست و كاری غیر منطقی است. حالت دیگر
جبن است. جبن یك حالت احساسی است به این صورت كه انسان وقتی در مقابل
كاری كه خطر جانی دارد قرار بگیرد فورا خودش را می بازد و یك حالت انقباضی
در نفس او پیدا می شود كه حتی آن مقدار نیرویی را هم كه دارد از دست می دهد، و
به عبارت دیگر تعادل فكری و تعادل بدنی خودش را از دست می دهد. اما شجاعت
آن است كه انسان در وقتی كه آن قوا و استعدادهایش را به كار می برد آن حالت
انقباض و جبن در او پیدا نشود و این را هم رعایت كند كه خودش را بی جهت [به
كشتن ندهد. ]
پس اخلاق فاضله عبارت است از حد وسطی كه بین افراط و تفریط است و
افراط و تفریط هر دو، ضد حد وسط هستند. پس شما چطور می گویید «ضد الواحد
واحد» ؟
اینجا جواب می دهند: این طور نیست، بلكه تضاد بالذات، بین افراط و تفریط است
و حد وسط از آن جهت كه حد وسط است و بما هو حد وسط، نه ضد طرف افراط
است و نه ضد طرف تفریط. بله، حد وسط به اعتباری دیگر ضدِ هر دوی اینهاست و
هر دوی اینها یك طرف قرار می گیرند و حد وسط طرف دیگر، و آن اعتبار این است
كه حد وسط از آن جهت كه حد وسط است متصف به صفت فضیلت می شود و افراط
و تفریط از آن جهت كه افراط و تفریط هستند متصف به صفت رذیلت می شوند. حد
وسط بما أنه فضیلةٌ ضدٌ للإفراط و التفریط كلیهما به اعتبار اینكه این دو رذیلت
هستند. پس افراط و تفریط بما أنهما افراط و تفریط، ضدین هستند و حد وسط بما
أنه حد وسط ضد هیچ كدام نیست، ولی حد وسط بما أنّه فضیلةٌ ضد است برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 455
هردوی افراط و تفریط كه مصداق رذیلت هستند به اعتبار مصداق رذیلت بودنشان. پس باز هم ضد واحد واحد شد.
اینجا مرحوم آخوند مطلبی به صورت «إن قلت» ذكر كرده كه این مطلب جزء
سؤالاتی است كه ابوریحان بیرونی از شیخ كرده است. مرحوم آخوند این مطلب را
با «فیه تأمل» می گویند و رد می شوند. مطلب این است: ابوریحان بیرونی به فلاسفه
ایراد گرفته است كه اگر دو كره را در نظر بگیریم كه یكی از مشرق به مغرب و
دیگری از مغرب به مشرق حركت می كند [4]، باید این دو حركت را متضاد بگیرید. بوعلی جواب می دهد: «این دو حركت متضاد نیستند» و تمسك می جوید به این
جهت كه ملاك تضاد، اختلاف بدایات و نهایات است و اینها بدایات و نهایاتشان
یكی است، پس بینشان تضاد نیست؛ چون این كه مبدأ یك حركت است منتهای
حركت دیگری است و آن كه منتهای یك حركت است مبدأ حركت دیگری است و
در واقع این كه مبدأ یك حركت است مبدأ حركت دیگر هم واقع می شود.
اینجا مرحوم آخوند مطلب را با «فیه تأمل» به پایان می برند.
مرحوم حاجی می گوید: با این «فیه تأمل» كأنّه مرحوم آخوند می گوید حق با
ابوریحان است كه می گوید «میان حركت غربی و حركت شرقی تضاد است» و اینكه
شما [5]گفتید حركت غربی و حركت شرقی بدایت و نهایتشان یكی است صحیح
نیست. شیخ كأ نّه این طور گفته: در حركت وضعی، ما هر نقطه ای را كه مبدأ بگیریم
همان نقطه منتهاست و مبدأ و منتها در هر حركت یكی است و تضاد آن وقتی است
كه حركتها دو مبدأ و دو منتها داشته باشند. این «فیه تأمل» می گوید: اینجا هم دو
مبدأ و دو منتها وجود دارد. اگر شما می گویید «این شی ء كه دیروز از اینجا حركت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 456
كرد امروز در همان نقطه است» ما می گوییم: وضع امروز غیر از وضع دیروز است،
وضع دیروز عوض و معدوم شد و وضع جدیدی به وجود آمد؛ یعنی این، مثل دیروز
است نه عین دیروز. مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 457
1 - . گاهی ممكن است برای یك شی ء اضداد متعدد فرض شود؛ مثلا در كتب اصولی در باب «امر به شی ء، مقتضی نهی از ضد است» برای یك شی ء اضداد متعدد فرض می شود. «ضد» در اینجا غیر از ضد مصطلح در فلسفه است. فلاسفه در تعریف ضدین می گویند: امران یتواردان علی موضوع واحد بینهما غایة الخلاف. امكان ندارد بین یك شی ء و اشیاء متعدد «غایة الخلاف» باشد، بلكه همیشه بین یك شی ء و فقط یك شی ء دیگر غایة الخلاف است. لذا فلاسفه در بین رنگها فقط بین سفیدی و سیاهی قائل به تضادند و بین رنگهای متوسط نمی گویند تضاد است. 2 - . همان طور كه عرض كردیم، در كنار یك خط مستقیم می توان خط منحنی ای با شعاع یك میلی متر فرض كرد، خط منحنی دیگری با شعاع دو میلی متر، و همین طور تا بی نهایت خط منحنی می توان فرض كرد. بنابراین در كنار یك حركت مستقیم از نقطه ای به نقطه ای، می توان بی نهایت حركت منحنی فرض كرد.
[1] - . گاهی ممكن است برای یك شی ء اضداد متعدد فرض شود؛ مثلا در كتب اصولی در باب «امر به شی ء، مقتضی نهی از ضد است» برای یك شی ء اضداد متعدد فرض می شود. «ضد» در اینجا غیر از ضد مصطلح در فلسفه است. فلاسفه در تعریف ضدین می گویند: امران یتواردان علی موضوع واحد بینهما غایة الخلاف. امكان ندارد بین یك شی ء و اشیاء متعدد «غایة الخلاف» باشد، بلكه همیشه بین یك شی ء و فقط یك شی ء دیگر غایة الخلاف است. لذا فلاسفه در بین رنگها فقط بین سفیدی و سیاهی قائل به تضادند و بین رنگهای متوسط نمی گویند تضاد است.
[2] - . همان طور كه عرض كردیم، در كنار یك خط مستقیم می توان خط منحنی ای با شعاع یك میلی متر فرض كرد، خط منحنی دیگری با شعاع دو میلی متر، و همین طور تا بی نهایت خط منحنی می توان فرض كرد. بنابراین در كنار یك حركت مستقیم از نقطه ای به نقطه ای، می توان بی نهایت حركت منحنی فرض كرد.
[3] - . گاهی برای مطلب او موارد نقضی پیدا كرده اند.
[4] - . قدما معتقد بودند فلك الافلاك از مشرق به مغرب حركت می كند و حركت یومیه از این حركت پیدا می شود، ولی افلاك دیگری در داخل فلك الافلاك مثل فلك البروج از مغرب به مشرق حركت می كنند.
[5] - . [خطاب به ابن سینا. ]