برهان سومی كه اقامه كرده اند نزدیك به برهان دوم است و باز در مورد صاعد و
هابط است. می گویند: آیا غایت یك حركت می تواند متعلق به ضدش باشد؟ اگر
بگویید «وقتی شی ء حركت می كند به طرف بالا، بدون هیچ وقفه ای برمی گردد به
طرف پایین و این دو حركت به یكدیگر متصلند» لازمه اش این است كه غایت
صعود هبوط باشد. مثلا چیزی كه از مركز زمین در جهت محیط حركت می كند و
برمی گردد، چون هیچ وقفه ای در كار نیست، حركت واحدی است كه كه شی ء
می رود و برمی گردد. بنابراین باید این طور فرض كنیم كه غایت صعود، هبوط است
و غایت این [حركت ] كه شی ء الان رو به بالا می رود، آنجایی است كه از آنجا فرار
می كند، و حال آنكه هر حركتی از یك نقطه فرار می كند و به سوی نقطه دیگری
می رود و امكان ندارد كه یك شی ء همان نقطه مهروبٌ عنه اش عینا نقطه متوجهٌ
الیه اش هم باشد.
از این دلیل می توان یك جواب نقضی داد كه البته اینجا ذكر نشده است. جواب
نقضی این است: شما در حركات مستدیره چه می گویید؟ در حركات مستدیره شی ء
از نقطه ای حركت می كند كه به همان نقطه باز می گردد. پس همان نقطه ای كه مبدأ
بوده عینا منتهاست. پس وحدت مبدأ و منتها لازم می آید. خلاصه این اشكال شما
حداكثر این است كه می گویید «لازم می آید مبدأ و منتهای حركت یكی باشد» ، ما
می گوییم در حركات مستدیره كه مبدأ و منتهای حركت یكی است، چه جواب
می دهید؟ زمین كه در حركت وضعی اش به دور خودش می چرخد، از هر نقطه ای كه
وضعش اختلاف پیدا می كند بیست و چهار ساعت بعد به همان نقطه برمی گردد، یا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 466
در حركت انتقالی اش در هر نقطه ای از مدار كه هست بعد از یك سال به همان نقطه
باز می گردد. این را چه جواب می دهید؟
شما آنجا جواب دادید «این مبدأ و منتها وحدت نوعی دارند نه وحدت
شخصی» اینجا هم همین جواب را بدهید و بگویید: بودنش در این زمان در نقطه
مبدأ، با بودنش بعد از برگشتن در همان نقطه، دو «بودن» است. چه مانعی دارد كه
بودنش در زمان بعد، غایت باشد برای بودنش در زمان قبل [1]؟ !
اما جواب حلی: این اشكال مبنی بر این است كه این دو حركت یك حركت
باشد؛ وقتی كه یك حركت باشد این اشكال لازم می آید كه «چطور ممكن است
حركت واحد مبدئش همان منتها باشد و همان نقطه ای كه شی ء از آن فرار می كند
مطلوبش باشد؟ » . ولی اگر گفتیم «اینها دو حركت سر به هم داده متصل به
یكدیگرند» اینجا دو مبدأ است و دو منتها؛ این حركت تا آن نقطه اوج كه می رسد
مبدئش اینجاست و منتهایش آنجا، از آنجا وضعش تغییر می كند و مبدأ برایش
می شود منتها و منتها برایش می شود مبدأ.
1 - . سؤال: در آن نقطه ای كه برمی گردد، اجتماع ضدین لازم نمی آید؟
استاد: نه، اجتماع ضدین نیست. آنجا سكون است نه اجتماع ضدین. یا اگر بگوییم «اتصال است»
می گوییم: «به نقطه ای می رسد كه از آن نقطه برمی گردد» و این به اجتماع ضدین ارتباط ندارد.
[1] - . البته در حركات مستدیره توجیهات دیگری هم ذكر می شود كه آن توجیهات هم در اینجا هست.