مرحوم آخوند می فرمایند: نه اشكال درست است و نه جواب اشكال. اما اشكال از
اصل درست نیست چون در باب حركت مكررا گفته ایم كه معنای حركت موجود
شدن و منعدم شدن به معنای گسستگی و انفصال نیست؛ یعنی این گونه نیست كه در
«حركت» چیزی موجود بشود و بعد من رأسٍ معدوم بشود و از نو چیز دیگری به
وجود بیاید كه هیچ ارتباطی به آن موجود اول ندارد. اگر «حركت» یك سلسله
گسستگیها به صورت اكوان در كنار یكدیگر باشد هر حركتی عبارت می شود از
مجموع سكونات در آنات در نقاط مختلف، در حالی كه «حركت» یك واحد است؛
اگر وجهه توسطی حركت را در نظر بگیریم «حركت» یك واحد بسیط مستمر است،
و اگر وجهه قطعی اش را در نظر بگیریم «حركت» یك حقیقت تدریجی الوجود ممتد
است و به هر حال واحد است. اینكه می گوییم «در هر حركتی وجود و عدم هست»
نه به معنای این است كه شیئی معدوم می شود و شی ء دیگری به جای آن می نشیند،
بلكه به این معناست كه مرتبه ای از یك حقیقتْ موجود می شود و مرتبه قبلش
معدوم می شود. وقتی می گوییم «مرتبه» یعنی [این مراتب ] مجموعا یك واحد را
تشكیل می دهند.
بنابراین سخن گفتن از وحدت شخصی حركت سخنی بجاست. اگر حركت را به
نحو توسطی بپذیریم یك واحد بسیط مستمر است، و اگر آن را امری ممتد در نظر
بگیریم وحدت امتدادی و اتصالی مساوی با وحدت شخصی است. پس این حرف
كه «حركت وحدت شخصی ندارد» حرف صحیحی نیست.
و اما تشبیه «حركت» به خانه یا بدن حیوان، این هم غلط است و تازه خود این
دو مثال هم حكم واحد ندارند. وحدت «خانه» وحدت واقعی و شخصی نیست بلكه
وحدت صناعی و اعتباری است. یك خانه از مجموع آجرها، خاكها، گچها،
سیمانها، شیشه ها، چوبها، آهنها و. . . به وجود آمده. در اینجا یك واحد واقعی به
وجود نیامده، بلكه مجموع واحدهایی است كه با یكدیگر ارتباط عرضی پیدا
كرده اند. «خانه» مجموع واحدهای متعددی است كه یك ماده شیمیایی آنها را به هم
چسبانده است. فرض كنید بدن هزار انسان را با یك ماده شیمیایی به یكدیگر
بچسبانند به طوری كه نتوانند تكان بخورند، آیا اینها وحدت پیدا می كنند؟ نه. پس
این وحدت، وحدت شخصی و واقعی نیست، بلكه وحدت اعتباری است و در
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 413
وحدت اعتباری، از نظر عرف مانعی ندارد كه حتی همه اجزاء عوض شوند؛ مثلا ما
می گوییم «شهر قم هزار و دویست سال است كه وجود دارد» و حال آنكه در این
شهر (یعنی در مجموع ساختمانها و كوچه ها و خیابانها) یك كهنه دیوار هم
نمی توانید پیدا كنید كه از هزار و دویست سال پیش وجود داشته باشد. این عرف
است كه این را یكی می بیند، نه اینكه واقعا یك واحد شخصی ادامه داشته باشد.
همین طور وقتی در كنار قم خانه ساخته می شود می گوییم «قم بزرگ شد» كأنه
شی ء واحدی است كه بزرگ شده، و حال آنكه شی ء واحد بزرگ نمی شود. قم یك
واحد اعتباری است. بنابراین مثال «خانه» هیچ ربطی به باب حركت ندارد.
اما در مثال بدن «حیوان» وحدت، واقعی است ولی ملاك وحدت بدن وحدت
نفس است؛ یعنی در اینجا اگر می گوییم «این بدن، واحد است» مقصود این است كه
این بدن، بدن موجود واحدی است به نام حیوان و این حیوان دارای نفس است و
نفس حیوان از یك طرف تحلل و از طرف دیگر تبدل پیدا نمی كند، بلكه این، بدن
است كه متحلل می شود. اگر ما بدن یك انسان هشتاد ساله را می گوییم «همان بدن
هفتاد سال پیش است» به اعتبار نفس اوست؛ چون نفس است كه به آن وحدت داده
است، نه اینكه وحدت به اعتبار این تبادلها حفظ شده باشد.
بعد مرحوم آخوند در تأیید حرف خودش در اشكال به این جواب
[1]، حرفی هم
از بهمنیار نقل می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 414
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 415
[1] - . [یعنی جوابی كه از برخی نقل شد. ]