اینجا لازم است مطلبی را یادآوری كنیم. در فصل سی و هفتم از مرحله قبل، آنجا كه
راجع به «عدم حركت» بحث می كردیم، در بحث از حركت قطعی می گفتند: عدم
حركتْ ملازم است با وجود حركت و زمانِ وجود حركت عین زمان عدم حركت
است؛ یعنی شیئی كه متدرج الوجود است متدرج العدم هم هست و خصوصیت
حركت این است كه وجودش ملازم و مقارن است با عدمش، بلكه در هر حركتی
وجود و عدم با یكدیگر متعانق اند
[1].
اینجا ممكن است كسی سؤال كند و بگوید: شما بارها گفته اید
[2]كه در باب
حركت، وجود و عدم ملازم با یكدیگرند و عدمِ حركتْ نه عدمی است قبل از
حركت و نه عدمی است بعد از حركت، بلكه عدم حركت با وجود حركت توأم اند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 392
هر مرتبه ای كه فعلیت پیدا می كند مرتبه قبلش و مرتبه بعدش عدمِ آن است و
خلاصه همان طور كه وجود حركت متدرج است عدمش هم متدرج است؛ یعنی
همان طور كه حدوثِ متدرج دارد فناء متدرج هم دارد. آیا این حرف با آنچه در
اینجا می گویید، متناقض نیست؟ اینجا می گویید: «سكون همان عدم حركت است و
مقصود از عدم حركت نیز، هم عدم حركت در ابتداست و هم عدم حركت در انتها» و
حال آنكه مطابق مطلبی كه قبلا گفته اید، «عدم حركت» نه عدم در ابتداست و نه عدم
در انتها و نه هر دو، بلكه «عدم حركت» همان عدم مقارن با حركت است.
[1] - . این حرفی است كه در این كتاب مكررا گفته شده است.
[2] - . از جمله در فصل 37 مرحله 7.