می فرمایند: جسم در وقتی كه حركت ندارد دو معنا در او تشخیص داده می شود.
معنای اول عبارت است از: یك وجود مستمر در یك حالت معین. مثلا وقتی شیئی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 380
حركت أینی ندارد این معنا در آن تشخیص داده می شود: این شی ء وجود مستمر در
یك أین خاص دارد. یا اگر شیئی حركت كمّی نداشته باشد و كمّیتش ثابت باشد
[1]،
این معنا در آن تشخیص داده می شود: این شی ء یك وجود مستمر (یك ساعت یا
یك سال یا بیشتر یا كمتر) در این كمّ خاص دارد و هیچ تغییری نمی كند. و همچنین
در كیف و وضع.
معنی دومی كه در شیئی كه حركت ندارد تشخیص داده می شود «عدم حركت»
است. یكی از تعاریف «حركت» این بود: كمالٌ اولٌ لما بالقوة من حیث إنّه بالقوة.
معنای دوم، فقدان این حركت است.
حال سؤال این است: كدام یك از این دو معنا را باید «سكون» بنامیم؟ آیا
تعریف «سكون» باید چیزی باشد كه بر معنی اول منطبق شود؟ یا باید چیزی باشد
كه بر معنی دوم منطبق شود؟ اگر «سكون» را به معنی اول بگیریم، می شود یك امر
وجودی، و اگر به معنی دوم بگیریم، می شود یك امر عدمی. متكلمین معمولا
«سكون» را به [عنوان ] امری وجودی تعریف می كنند و می گویند: هو الكون فی الآن
الثانی فی المكان الاول
[2]. اگر شیئی در یك «آن» در مكانی وجود داشته باشد و در
«آن» بعد هم در همان مكان وجود داشته باشد اسم این می شود «سكون» . بنابراین
«سكون» امری وجودی می شود.
ولی حكما معمولا «سكون» را به صورت امری عدمی تعریف می كنند و
می گویند: هو عدم الحركة عمّا من شأنه أن یكون متحركا؛ یعنی اگر چیزی امكان و
شأنیت حركتی را دارد، عدم آن حركت، «سكون» است. حال باید بحث كنیم كه: آیا
«سكون» آن چیزی است كه متكلمین می گویند، یا آن چیزی است كه حكما
می گویند؟
[1] - . مثلا شیئی دارای حجم یك سانتی متر در یك سانتی متر در یك سانتی متر باشد.
[2] - . در معالم به مناسبتی «سكون» را اینچنین تعریف كرده اند.