مسأله دیگری كه اینجا مطرح می كنند این است كه اگر سكون را «عدم حركت»
دانستیم، آیا عدم حركتِ در مبدأ، سكون است یا عدم حركت در منتها؟
مرحوم آخوند می گوید: اینجا قیل و قال زیاد است و جواب این است: مقصود
از «عدم حركت» در اینجا، نه خصوص مبدأ است و نه خصوص منتها؛ هر حركتی را
كه در نظر بگیریم خودِ «حركت» از مبدأ تا منتها همه را در بر می گیرد. وقتی كه
می گوییم «این شی ء ساكن است» یك جنس حركت خاصی را در نظر گرفته ایم. اگر
می گوییم این شی ء سكون در أین دارد، یعنی این شی ء حركت أینی را كه نوعی از
حركت است و به جهتهای مختلف [ممكن است تحقق پیدا كند] ندارد، یعنی از این
مبدأ به هیچ یك از این منتهاها راه ندارد، نه اینكه فقط حركت از این مبدأ را ندارد كه
آنوقت «سكون» عدم حركت از مبدأ باشد. پس سكون «عدم حركت» از مبدأ به
تنهایی نیست، بلكه «عدم حركت» است و «حركت» خودش یك واحد ممتد متصل
است.
بله اگر كسی بگوید «عدم حركتِ طبیعی، سكونِ طبیعی است» آنوقت ناچار
است منتها را در نظر بگیرد؛ چون حركت طبیعی یعنی حركت به سوی یك مركز،
آنوقت باید بگوییم سكون طبیعی یعنی سكون به سوی یك مركز، یعنی سكون در آن
محل و سكون در آخر، نه سكونی كه در اول بوده است. ولی چنین قیدی اساسا
ضرورتی ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 387