در باب حركت كیفی مسأله خیلی ساده است. اگر دو كیف وجود داشته باشد كه به
همان اصطلاح معروفی كه در منطق و فلسفه مطرح است متضاد باشند، گاهی شیئی
از این ضد به سوی آن ضد حركت می كند و شی ء دیگری از آن ضد به سوی این
ضد؛ مثل اینكه جسمی أبیض باشد و تدریجا به سوی سواد حركت كند و متقابلا
جسمی اسود باشد و تدریجا به سوی بیاض حركت كند. نظر به اینكه بیاض و سواد
متضادند دو حركت را هم كه یكی مبدئش بیاض است و منتهایش سواد و دیگری
مبدئش سواد است و منتهایش بیاض «متضادین» می نامیم. البته گاهی دو كیف
متضاد نیستند بلكه كالمتضاد می باشند. شرط تضاد اصطلاحی این است كه بین
متضادین نهایت بُعد باشد؛ مثلا از نظر این آقایان میان سیاهی و سفیدی تضاد است.
بنابراین رنگهای متوسط را كه بعضی به سفیدی نزدیكند و بعضی به سیاهی
«كالمتضادین» می نامند. مثلا اگر جسمی از صفرت به سوی نیلیّت حركت كند و
جسم دیگری از نیلیّت به سوی صفرت حركت كند این دو حركت را «كالمتضادین»
می نامند چون نیلیّت و صفرت كالمتضادین می باشند.