مطلب اول مربوط به مسأله عدم «آن» است كه اصل فصل هم برای همین مطلب
منعقد شد ولی در ضمنْ مسائل مهمتری طرح شد. گفتیم كه عدم «آن» از قسم سوم
است؛ یعنی از چیزهای زمانی دفعی است ولی آنی نیست؛ یعنی چنین نیست كه در
«آن» حصول پیدا كرده باشد و بعد در زمان استدامه و استمرار پیدا كرده باشد، بلكه
از قبیل حركت توسطیه است كه به تمام وجودش در زمان است و زمان ظرف آن
است نه «آن» .
مطلب اول كه به صورت «إن قلتَ، قلتُ» است
[1]می گوید: بر فرض كه- چنان كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 306
شما می گویید- عدم «آن» زمانی باشد، ولی ابتدای عدم «آن» را نمی توانید بگویید
آنی نیست.
جواب این «إن قلت» همان جوابی است كه در اوائل این بحث آن جایی كه یك
تشكیك از فخر رازی نقل كردیم، گفته شد. آنجا فخر رازی گفت: إنّ لی فی خروج
الشی ء من القوّة إلی الفعل تدریجا تشكیكا، و بعد بیان مفصلی در باب این تشكیك
داشت. او می گفت: خروج تدریجی شی ء از قوه به فعل معنی ندارد و همیشه خروج
اشیاء از قوه به فعل باید آنی و دفعی باشد و اگر ما چیزی را می بینیم كه تدریجا از
قوه به فعل خارج می شود، این خروجِ تدریجی نیست بلكه مجموع خروجهای
دفعی و آنی است. بعد می گفت: آیا این شی ء در ابتدای وجودش وجود دارد یا
نه؟ . . .
[2].
در آنجا جوابی از میرداماد نقل كردند كه همان جواب در اینجا هم تكرار شده؛
یعنی همان سؤال و همان جواب در اینجا هم آمده است. سؤال این بود: بر فرض كه
عدم «آن» زمانی باشد، ابتدای عدم «آن» باید آنی باشد، و اگر ابتدایش آنی شد عین
اشكالاتی كه راجع به عدم «آن» گفتید راجع به ابتدای عدم «آن» هم می آید كه: آیا
این آنی كه ابتدای این عدم در آن است خودِ آنِ [وجود] است؟ بنابراین لازم می آید
در آن «آنْ» شی ء، هم موجود باشد هم معدوم. آیا آنی متصل به آنِ [وجود] است؟
بنابراین لازم می آید تتالی آنین. آیا فاصله واقع شده است؟ بنابراین لازم می آید
خود «آن» زمانی باشد. پس همان اشكالات در اینجا هم می آید.
جواب می دهند: اینكه می گوییم «اشیاء
[3]ابتدا دارند» به دو معناست و این دو
معنا نباید با یكدیگر اشتباه شود. یك معنیِ «ابتدا» همان است كه معمولا افراد تصور
می كنند، كه در قسم اول هم همین طور بود. طبق این معنا «شی ء ابتدا دارد» یعنی
وجودش در یك «آن» شروع می شود و بعد ادامه پیدا می كند؛ مثل وصولات به
نهایات مسافات.
ولی بعضی از اشیاء، به این معنا ابتدا ندارند بلكه به معنی دیگری ابتدا دارند.
شیئی كه وجودش ممتد است وجودش از دو طرف نهایت دارد، هم از طرف شروع و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 307
هم از طرف پایان. ابتدای وجود شی ء یعنی طرف وجودش، نه اصل وجودش.
آنوقت طرف وجود شی ء با طرف یك زمان (یعنی با حد مشترك یك زمان) انطباق
دارد. مثلا خود حركت
[4]چیزی است كه در زمان شروع می شود و ادامه پیدا می كند.
حركت یك كشش است كه تمامش منطبق است بر قطعه ای از زمان. این چیزی كه
تمامش منطبق است بر قطعه ای از زمان یك بدایت دارد. وقتی یك خط را می گوییم
ابتدا و انتها دارد، به این معناست كه از هردو طرف تمام می شود. اگر ما می گوییم
خط نقطه ابتدا دارد و نقطه انتها، نقطه یك امر عدمی است به معنای نهایت، نه یك
امر وجودی و لهذا نقطه جزئی از خط نیست. پس امور ممتد، به این معنا ابتدا دارند.
ابتدا چون به معنی نهایت و تمام شدن شی ء است جزء وجود شی ء نیست.
آنوقت ابتدای وجود این شی ء در چه چیزی وجود دارد و با چه چیزی منطبق
است؟ با چیزی نظیر خودش از زمان منطبق است؛ یعنی خودش با قطعه ای از زمان
متطابق است و ابتدایش (به این معنا) بر نقطه ای فرضی از زمان منطبق است.
ولی قسم اول را اگر می گوییم ابتدا دارد، به این معناست كه اصل وجودش ابتدا
دارد؛ یعنی تمام وجودش در یك «آن» پیدا شده است و این ابتدای وجودش است.
قسم اول یك امر ممتد نیست كه در زمان وجود دارد، ولی وقتی می گوییم ابتدا دارد،
یعنی به تمامش دفعةً در یك «آن» وجود پیدا كرده است. پس چقدر فرق است بین
اینكه شیئی دفعةً در یك «آن» وجود پیدا كند كه این «آن» بشود ابتدای وجودش و
بعد استمرار پیدا كند، و اینكه شیئی تدریجا در زمان وجود پیدا كند و هیچ جزئش
در «آن» وجود نداشته باشد، [بلكه ] نهایتش انطباق با «آن» داشته باشد!
[1] - . اسفار ج 3، ص 171.
[2] - . نمی خواهیم آن مطالب را در اینجا تكرار كنیم.
[3] - . همه اشیائی كه نبوده اند و بعد موجود شده اند.
[4] - . چه حركت قطعی و چه توسطی، اگر توسطی را قبول كنیم.