حال سؤال این است: این حد مشترك میان اجزاء كم متصل، آیا جزء یكی از اقسام
است، یا جزء هردو قسم است، یا جزء هیچ كدام نیست؟ معلوم است كه نمی تواند
جزء هردو باشد؛ چون فرض این است كه كم متصل را به دو قسمت تقسیم كرده ایم.
اگر هم بگوییم جزء یك قسمت است، باز این با تقسیم منافات دارد. پس جزء هیچ
كدام نیست، چرا؟ چون اگر آن حد، خودش خاصیت این دو قسم را داشت، یعنی
اگر خودش هم یك مقدار و یك جزء كوچك بود جای این بود كه بپرسیم «جزء این
قسمت است یا جزء آن قسمت؟ » و تازه اگر این حد، خودش یك جزء كوچك بود
این شی ء تقسیم به دو قسم نشده بود بلكه در واقع تقسیم به سه قسم شده بود، ولی
این حد امر عدمی است نه امر وجودی؛ [یعنی خودش مقدار نیست. ] مثل این است
كه وقتی به پایان خط می گوییم «نقطه» ، نقطه امر عدمی است، پایان خط است، نه
اینكه به ذره ای از خط بگوییم نقطه. ذره ای از خط باز خودش خط است، «نقطه»
ذره ای از خط نیست بلكه پایان خط است. «حد» یعنی پایان، و «پایان» امر
وجودی نیست
[1]. در واقع همان نقطه ای كه پایان این قسمت اعتبار می شود پایان آن
قسمت نیز اعتبار می شود. پس گاهی یك نقطه، پایان دو خط است
[2].
بنابراین در همه تقسیمات فرضی و وهمی
[3]در كم متصل، حد مشترك وجود
دارد. این حد مشترك، نقطه ای است كه پایان و نهایت هردو قسمت است، پس قهرا
وجودش به نحوی اعتباری است. «پایان» امری عدمی است، ولی امر عدمی ای كه
منشأ انتزاع دارد. وقتی شما یك سطح یك متر مربعی را در ذهن به دو نیم متر مربع
تقسیم می كنید، در اینجا در واقع و نفس الامر یك حدّ و پایان وجود دارد، چون
واقعا متناهی است و هر امر متناهی واقعا حد دارد ولو حدش امر عدمی است.
[1] - . «حد» یعنی نهایت این و ابتدای آن، یا نهایت هردو، یا ابتدای هردو؛ اینها به اعتبار فرق می كند.
[2] - . مثلا در مكعب آن رأس مكعب نهایت سه خط است كه با یكدیگر تلاقی می كنند.
[3] - . اینجا به تقسیمات فكّی و قطعی كاری نداریم؛ اصلا گفتیم كه زمان قابل تقسیم فكّی نیست.