شیخ فرموده است: گاهی شی ء در حالتی است و بعد حالتی متناقض یا كالمتناقض با
حالت اول پیدا می كند كه امكان ندارد شی ء در آنِ واحد هردو حالت را داشته باشد.
مثلا حركت و سكون؛ كره ای را در نظر بگیرید كه در نقطه معینی از زمین ایستاده
است و حركت ندارد. بعد شما این كره را به حركت درمی آورید. بدون شك این
حالت ثانوی كه اسمش حركت است، با حالت اوّلی كه اسمش سكون است
ناسازگارند؛ یعنی محال است جسم در آنِ واحد هم متحرك باشد و هم ساكن. یا
مثلا اگر كره ای به طرف سطحی عمودی در حركت است لحظه ای خواهد رسید كه
این كره با سطح تلاقی می كند. این تماس و تلاقی، در لحظه قبل نبود. ممكن نیست
این كره با سطح در یك «آن» ، هم تلاقی داشته باشد هم نداشته باشد. اینها حالتهایی
است كه محال است شی ء در «آنِ» واحد هردو را با هم داشته باشد.
مثال دیگر: فرض كنید دو ضلع از دو مكعب را كاملا بر یكدیگر منطبق كنیم.
بعد كاری كنیم كه زاویه به وجود بیاید؛ یعنی یكی از این دو مكعب را از یك سر از
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 289
دیگری دور كنیم. پس این دو خط، اول دو خط متوازیِ متطابق بودند و در حالت
بعد دو خط غیرمتوازی زاویه دار هستند. بدون شك این دو حالت با یكدیگر
سازگار نیستند؛ یعنی محال است كه در آنِ واحد دو خط با یكدیگر هم متوازی و
متطابق باشند و هم ذی زاویه و غیرمتطابق و غیر متوازی. اینكه شی ء دارای حالتی
باشد و بعد دارای حالت دیگری شود كه این دو حالت با یكدیگر متناقضین یا
متقابلین
[1]باشند، مثالهای زیادی دارد.
[1] - . متقابلین یعنی در قوه متناقضین. ما در اینجا نمی خواهیم بحث كنیم كه این دو حالت واقعا
متناقضین اند یا در قوه متناقضین. در اینجا مقصود دو حالت ناسازگار است.