بعد ایشان می گوید: بله یكی از حكمای نصاری حرفی زده است كه آن حرف را
می توان به آنچه كه ما گفته ایم توجیه كرد
[1]. این حرف از یك طرف قابل توجیه و
تطبیق است بر آنچه صدرالمتألهین گفته و از طرف دیگر- و بیشتر- قابل انطباق بر
نظریه ای است كه علمای جدید داده اند. تعبیر این شخص این است: «اجسام
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 260
متناهی القوه اند، پس حادثند» . حرف خیلی حسابی ای است
[2]. این حرف به دو صورت قابل توجیه است كه یك صورت-
كه ظاهرش هم بیشتر به این صورت می خورد- با حرف علمای امروز قابل انطباق است و صورت دیگر با حرف مرحوم
آخوند.
[1] - . ایشان در اینجا نام این حكیم نصرانی را ذكر نمی كند. از مباحثاتی كه میان ابوریحان بیرونی و بوعلی سینا شده، معلوم می شود كه این حكیم نصرانی همان یحیی نحوی معروف است كه ظاهرا همان كسی است كه به او «یوحنّا» هم می گویند. من یك وقتی روی این مباحثات مطالعه می كردم و مقداری را هم ترجمه و شرح كردم و چاپ شد. یحیی نحوی از متأخرین فیلسوفان مسیحی است؛ یعنی تقریبا صد سال قبل از دوره اسلام زندگی می كرده است. او از یك طرف فیلسوف بوده و از طرف دیگر مذهبی بوده و در بسیاری از مسائل كوشش می كرده است كه میان فلسفه و معتقدات ملی نصرانی به نحوی توفیق برقرار كند. بوعلی خیلی با این یحیی نحوی بد است و می گوید این شخص دروغگو و ریاكار است. در همان بحثهایی كه میان او و ابوریحان مطرح شده است ابوریحان مطلبی می گوید، بعد بوعلی می گوید: «كأ نّك أخذتَ هذا القول من یحیی النحوی المموّه علی النصاری» ؛ یعنی آن كه بر نصاری تمویه می كرد؛ یعنی روی حق را می پوشاند و می خواست عوام فریبی كند؛ به این معنا كه برای فریب عوام نصاری حرفی از فیلسوفان را كه از جاهای دیگر مطالبش معلوم است كه مورد قبول اوست، مطابق ذائقه این عوام تغییر می داد. از این حرف بوعلی، به ابوریحان برمی خورد و به بوعلی دشنام می دهد كه تو حرفهای ارسطو را چنین و چنان پذیرفتی، مگر ارسطو كیست كه تو اینقدر به حرفهای او اعتنا می كنی و. . . . خلاصه كارشان به مشاجره و بدگویی می كشد. آنوقت دیگر بوعلی جواب نمی دهد و یكی از شاگردهای بوعلی به نام ابوعبید جوزجانی جواب ابوریحان را می دهد و او را نصیحت می كند كه اگر با حكیم راه بهتری پیش گرفته بودی اقرب بود، چرا اینقدر هتاكی و فحاشی كردی؟ ! ابوریحان از بوعلی بزرگسال تر بوده.
خلاصه آنچه اینجا مرحوم آخوند نقل می كند، از یحیی نحوی است و اتفاقا برخلاف آنچه بوعلی در مورد او اعتقاد داشته، این حرف توجیه قابل ملاحظه ای دارد.
[2] - . در آخر مباحث حركت یعنی آخر مرحله هشتم این بحث به شكل دیگری مطرح خواهد شد.