مقصود از «مسافت» چیست؟ در عرف چیزی را مسافت می نامند كه در فلسفه آن را
مسافت نمی گویند. مثلا می گوییم «مسافتِ از قم تا تهران» . چه در عالم حركتی باشد
چه نباشد، بین قم و تهران فاصله ای جسمانی وجود دارد؛ یعنی مقداری جسم به نام
زمین، بین تهران و قم را پر كرده است. قم قسمتی از زمین است و تهران هم قسمتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 344
از زمین و فاصله بین این دو، قسمتی دیگر از زمین است
[1].
آیا وقتی كه در مورد حركت مكانی می گوییم «مسافت عین حركت است یا
نه؟ » مقصودمان از «مسافت» همین مقدار زمینی است كه بین تهران و قم است؟
معلوم است كه چنین چیزی مقصود نیست.
هر جسمی نیاز به «أین» دارد. «أین» عبارت است از هیئت وقوع شی ء در
مكان. پس اول باید برای جسم مكان تصور كنیم تا «أین» تصور شود. الان این
كتاب، در مكان وجود دارد. حال، مكان یا به معنایی است كه اشراقیین می گویند، یا
به معنایی است كه مشائین اعتقاد دارند. اشراقیین می گویند: الان فضایی وجود دارد
كه چه جسمی باشد چه نباشد، این فضا وجود دارد و اجسام در فضا ریخته شده اند.
این فضا یك فراغ و خلئی است از اجسام مادی كه اجسام مادی آن فراغ و خلأ را پر
كرده اند. الان این كتاب به اندازه حجم خودش در آن فضا قرار گرفته.
اما مشائین به چنین مكانی اعتقاد ندارند و می گویند اصلا مكان غیر از خود
اجسام چیز دیگری نیست. پس معنی «مكان این جسم» چیست؟ می گویند: هر
جسمی محاط است به یك سلسله اجسام دیگر. الان این كتاب كه روی زمین قرار
گرفته، از سطوح مختلفی محاط به هواست و یك سطحش هم محاط به زمین است.
مكان این كتاب عبارت است از آن سطحهایی از هوا و جسم كه بر سطحهای این
كتاب احاطه دارند؛ آن سطحها محیطاند و این سطحها محاط. پس «این در مكان
واقع است» یعنی این، محاط است به یك عده اجسام دیگر.
غرض اینكه چه مكان را به این معنا بگیریم چه به آن معنا، ممكن است جسم
تغییر مكان بدهد. وقتی این كتاب را از اینجا حركت بدهیم به جای دیگر، اگر مكان
را به معنای فراغ و فضا بدانیم این كتاب از فضایی به فضای دیگر منتقل می شود؛
یعنی قسمتی از فضا را اشغال كرده بود و تدریجا قسمتهای دیگر را اشغال می كند.
اگر هم مكان را عبارت از سطحهای محیط بدانیم باز جسم در حال تغییر این
سطحهاست.
حال كه این مطلب روشن شد می گوییم: «أین» عبارت است از خصوصیتی كه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 345
شی ء از نظر وقوعش در مكان
[2]پیدا می كند. حال گاهی مكان شی ء ثابت است، مثل
وقتی كه جسم ما در همین مكان قرار گرفته و تكان نمی خورد، و گاهی مكان شی ء
متغیر است، مثل وقتی كه ما حركت می كنیم. ما وقتی كه حركت می كنیم یك مكان
متغیر تدریجی داریم و آنا فآنا مكان خود را تغییر می دهیم. پس مثلا وقتی در ظرف
یك ساعت حركت می كنیم، مكان داریم ولی نه مكان ثابت بلكه مكان متغیر. در
این حالت، مكان ما مكانی است تدریجی الوجود، آنا مكانی را به دست می آوریم و
مكانی را از دست می دهیم.
پس هر جسمی چیزی دارد به نام مكان. اگر این مكان تغییر كند و آنا فآنا
عوض شود آنوقت جسم، مكانی متغیر دارد. این مكان متغیر قهرا مكان ممتدی
خواهد بود.
«مسافت» در فلسفه عبارت است از آن مكان تدریجی كه جسم در طول زمان
پیدا می كند. در عرف به جاده بین قم و تهران هم می گویند مسافت و اگر هزار
اتومبیل هم در این جاده حركت كند همه در یك مسافت حركت می كنند، اما در
اصطلاح فلسفی هر اتومبیلی برای خود یك مسافت دارد؛ یعنی هر اتومبیلی برای
خود یك مكان متغیر دارد. این، معنی مسافت بود در حركت مكانی.
«مسافت» به اصطلاح فلسفی، اختصاص به حركت مكانی ندارد بلكه در
حركت كیفی هم هست. مثلا سیب كالی كه سبز است تدریجا تغییر می كند و رو به
زردی و بعد رو به سرخی می رود. كیف این سیب آنا فآنا تغییر می كند. این كیفِ
تغییر یافته منطبق بر زمان است و این همان مسافت كیفی است. اگر «وضع» تغییر
كند مسافتِ وضعی است. جوهر اگر در جوهر تغییر كند و از یك جوهر ضعیف به
یك جوهر كامل برسد
[3]، همین تغییرات جوهری و همین جوهر كه در جوهر تغییر
كرده، مسافتِ آن می شود. پس مقصود از «مسافت» چنین چیزی است.
حال كه معنی «مسافت» را دانستیم می توانیم بفهمیم كه حركت و مسافت دو
چیز نیستند. شیئی كه در مكان حركت می كند، مكانش یك وجود تدریجی و یك
فرد سیال و وجود سیال پیدا كرده است
[4]. این وجود سیال را اگر به اعتبار اینكه یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 346
وجود سیال است در نظر بگیریم اسمش می شود: مسافت. ولی آیا وجود سیال با
سیلان وجود دو چیزند؟ سیلان وجود و وجود سیال دو چیز نیستند؛ مثل همان
مثالی است كه همیشه تكرار می كنیم: «حدوث حادث» وجودی مستقل از وجود
حادث ندارد؛ یعنی وقتی وجود حادث را با عدم قبلی مقایسه كنیم اسمش می شود:
حدوث. در اینجا هم همین وجود سیال به اعتبار اینكه وجودی است سیال، اسمش
می شود مسافت
[5]، و به اعتبار سیلان این وجود، اسمش می شود حركت.
پس حركت كه عبارت است از تغییر و سیلان، و مسافت [كه عبارت است از
وجود سیال ] ، دو چیز نیستند، بلكه عقل اینها را به صورت دو امر انتزاع می كند.
همین مكان را می توانیم بگوییم عین حركت است و می توانیم بگوییم حركت در آن
واقع شده. اگر می گوییم «حركت در آن واقع شده است» و حركت را جدای از آن
می گیریم، این عقل ماست كه میان حركت و آنچه كه حركت در آن واقع شده است
كثرت و اثنینیت قائل می شود؛ انسان خیال می كند كه حركت، چیزی است و آنچه كه
حركت در آن واقع شده وجود دیگری دارد، در حالی كه در عالم عین، حركت و
آنچه كه حركت در آن واقع شده یك چیزند.
[1] - . همچنین به اعتباری هوا.
[2] - . مكان به هر یك از دو معنای مذكور.
[3] - . مثلا موجودی به حركت جوهری از حد جماد تغییر می كند تا به حد عقل بالمستفاد می رسد.
[4] - . وقتی كه شی ء ساكن است مكانش یك فرد ثابت است، ولی وقتی كه شی ء در حال حركت است دارای یك مكان است ولی این مكان یك فرد و وجود سیال است.
[5] - . یعنی فردی سیال از مكان.