دلیل هفتم در اینجا با عباراتی ذكر شده است كه خالی از تشویش نیست. مرحوم
حاجی متوجه اشكال عبارت شده و برای اصلاح آن تلاش كرده، ولی بالاخره
آن طور كه باید، عبارت اصلاح نشده. البته شاید نسخه ایشان طوری بوده كه مطابق
آن، مقداری كه ایشان اصلاح كرده اند درست بوده، ولی با آنچه كه در این نسخه ها
هست مطلب اصلاح نمی شود
[1]. از جوابی كه مرحوم آخوند به این دلیل داده اند تا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 241
اندازه ای می توان خود این استدلال را فهمید، ولی جواب، جواب ساده ای است كه
اگر بخواهیم بر اساس آن، استدلال را طرح كنیم با این عبارتها خیلی جور
درنمی آید. حالا ما مطلب را مطابق آنچه اینجا هست ذكر می كنیم تا اشكالش هم
معلوم بشود.
می گویند: هر حادثی از حوادث مسبوق به عدم ازلی است؛ چون معنی حدوثْ
وجود بعد العدم است و برای نیستی اشیاء نمی توان ابتدا فرض كرد
[2]. حال اگر
جسمی را- مثل جسم فلك- قدیم فرض كنیم
[3]، بنا بر عدم تناهی حوادث شبه
تناقضی لازم می آید.
عبارت این است: «لزم أن یكون ذلك الجسم لامتقدّما علی وجودها و لا علی
عدمها» ؛ یعنی: لازم می آید آن جسم نه مقدم بر خود این حوادث باشد و نه مقدم بر
عدم ازلیِ این حوادث باشد. «و محال أن یكون الشی ء لایتقدّم اُمورا و یتقدّم علی ما
هو سابق علی كلّ واحدٍ من تلك الاُمور» ؛ یعنی: و محال است كه شیئی مقدم نباشد
بر اموری، ولی مقدم باشد بر چیزهایی كه بر این امور تقدم دارند. در بعضی نسخه ها
«یتقدم» در این عبارت به «لایتقدم» اصلاح شده است. در این صورت اصلا
عبارت، مفهوم معقولی پیدا نمی كند.
حاجی هم می گوید: «در بعضی از نسخه ها اصلا «و یتقدم» نبوده است» ، ولی
ایشان توضیح نمی دهند كه در نسخه های مذكور آیا مابعد «یتقدم» هم نبوده یا نه.
ظاهر این است كه «یتقدم» با مابعدش نبوده و الاّ اگر فقط «یتقدم» را حذف كنیم
عبارت مختل می شود.
اگر عبارت را به همین صورتی كه در نسخه های فعلی هست
[4]بخوانیم، تا قبل
از «لأنّه. . . » را این گونه بیان می كنیم: مستدل می خواهد بگوید با توجه به اینكه
حوادث مسبوق به عدم ازلی اند، اگر جسمی قدیم باشد- كه به قول شما جسمِ قدیم
وجود دارد- و اگر حوادث از نظر زمانْ غیرمتناهی باشند لازم می آید آن جسم قدیم
نه بر خود این حوادث تقدم داشته باشد، چون فرض این است كه این حوادث اول
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 242
ندارند
[5]، و نه بر عدم این حوادث، چون وقتی بر خود این حوادث تقدم نداشته باشد،
به طریق اولی بر اَعدام این حوادث كه بر خود این حوادث تقدم دارند، تقدم ندارد
[6].
بنابراین گرچه استدلال صحیح نیست، ولی عبارت تا قبل از «لأنّه» مفهوم
معقولی پیدا می كند، اما دیگر تعلیلِ «لأنّه یصیر حكم السابق و المسبوق فی التقدم
حكما واحدا» با مطلب جور در نمی آید؛ چون در اینجا می خواهیم بگوییم حكم
سابق و مسبوق یك چیز است
[7]. به هرحال این عبارت مبهم است.
از جواب مرحوم آخوند به این دلیل روح این دلیل به دست می آید و آن این است: مستدل می خواهد بگوید در اینجا اجتماع نقیضین لازم می آید؛ یعنی اگر جسم
قدیمی داشته باشیم و نیز حوادثی داشته باشیم كه ابتدا نداشته باشند لازم می آید آن
جسمْ در آنِ واحد هم موصوف به آن حوادث باشد و هم موصوف به عدم آن حوادث
باشد؛ زیرا از یك طرف چون این حوادث اول ندارند پس این جسم موصوف به این
حوادث است، و از طرف دیگر می دانیم هریك از این حوادث عدم ازلی دارد و این
جسم هم در ازل بوده است، پس این جسم متصف به عدم این حوادث هم هست.
البته بنا بر این تفسیر، این استدلال خیلی سخیف می شود ولی چون دلایل
سخیف دیگری نیز اینجا هست استبعادی ندارد.
جواب این است: شما یك جا كل را در نظر گرفته اید و یك جا فرد و جزء را. آنجا كه
می گویید «لازم می آید جسم موصوف به این حوادث باشد» كل را در نظر گرفته اید؛
چون در اینجا لازم می آید جسمْ موصوف به مجموع این حوادث باشد. بله، اگر
جسم قدیمی داشته باشیم و نیز حوادثی كه لا اولَ لها، لازم می آید این جسم از ازل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 243
تا ابد موصوف به این حوادث باشد، ولی نه موصوف به یك حادثه بالخصوص بلكه
موصوف به حوادث پی در پی؛ یعنی مجموع حوادث به منزله یك حادثه در نظر
گرفته شده.
اما آنجا كه صحبت از عدم ازلی حوادث می كنید هر حادثه را به تنهایی در نظر
می گیرید و می گویید حادثه ای كه امروز اتفاق افتاده عدمش در ازل بوده است، پس
جسمِ قدیمْ موصوف به عدم این حادثه بوده است.
این، تناقض نیست. در تناقض وحدت محمول شرط است. اگر ما بگوییم
«جسمْ موصوف به مجموع حوادث است» ، نقیضش این است: «جسم موصوف به
مجموع حوادث نیست» . اما اینكه «جسم از ازل تا ابد موصوف به مجموع حوادث
است» با اینكه «جسم از ازل تا زمان وجود یك حادثه معینْ موصوف به عدم این
حادثه معین است» متناقض نیست.
1 - . یعنی این جسم همیشه با حوادث بوده. 2 - . مثلا اگر «جامی» بر «حافظ» تقدم نداشته باشد به طریق اولی بر سعدی كه بر حافظ مقدم است، تقدم
ندارد. 3 - . اگر به جای «یصیر» ، «یكون» بگذاریم عبارت تا حدی درست می شود؛ چون در اینجا سابق و
مسبوق حكم واحد دارند.
[1] - . من اواخر جلد هفتم را نگاه كردم، این استدلال آنجا نبود.
[2] - . اگر برای هستی اشیاء بتوان ابتدا فرض كرد، دیگر برای نیستی اشیاء نمی توان ابتدا فرض كرد.
[3] - . وقتی جسم فلك قدیم باشد و حوادث نامتناهی باشند، پس همیشه جسم فلك مقارن با حوادثی در مادونش بوده.
[5] - . یعنی این جسم همیشه با حوادث بوده.
[6] - . مثلا اگر «جامی» بر «حافظ» تقدم نداشته باشد به طریق اولی بر سعدی كه بر حافظ مقدم است، تقدم
ندارد.
[7] - . اگر به جای «یصیر» ، «یكون» بگذاریم عبارت تا حدی درست می شود؛ چون در اینجا سابق و
مسبوق حكم واحد دارند.