به این جواب دو اشكال وارد كرده اند كه هر دو هم بر یك مبناست. یك اشكال را
حاجی مطرح كرده اند و اشكال دیگر را آقای طباطبایی، كه آقای طباطبایی
خواسته اند به اشكال جواب هم بدهند.
اشكال حاجی این است: ما قبول داریم كه الممكن من ذاته لا یستحق الوجود و
العدم، اما این كه گفتید «الممكن من ذاته أنّه یستحق اللااستحقاقیة» قبول نداریم
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 725
یك وقت می گوییم «الممكن من ذاته لایستحق الوجود و العدم» و یك وقت
می گوییم «الممكن من ذاته یستحق أنّه لا یستحق الوجود و العدم» . اینها دو مطلب
است. اوّلی سالبه است. سالبه با انتفاء موضوع هم صدق می كند. و دومی موجبه
معدولة المحمول است. آنچه ما از حرف شما قبول داریم این است كه «الممكن
لایستحق الوجود و العدم» ، مثل: لیس زید بقائم. «لیس زید بقائم» سلب محض
است. اما اگر گفتیم «زیدٌ متصفٌ بأنّه لا قائم» به این معناست كه زیدٌ مصداقُ
اللاقائمیة، و این می شود معدولة المحمول. در مورد ماهیت ممكن نمی توانیم بگوییم
«ماهیت متصف است به استحقاق لا استحقاقیت» كه لا استحقاقیت مثل یك
محمول عدمی بر آن بار شود. در اینجا محمول از ماهیت سلب می شود، نه اینكه
محمول سلبی بر آن حمل شود. قضیه «زید دانا نیست» حتی اگر زید وجود نداشته
باشد صحیح است، ولی [برای صدق قضیه ] «زید نادان است» باید زید وجود داشته
باشد و متصف به این صفت عدمی نیز باشد. قضیه معدوله در جایی صحیح است كه
ملكه ای هم در كار باشد؛ یعنی باید زیدی باشد و شأنیت دانایی هم داشته باشد و در
عین اینكه شأنیت دانایی دارد دانایی را نداشته باشد. لهذا نمی گوییم «دیوار نادان
است» بلكه می گوییم «دیوار دانا نیست» . «نادان است» یعنی متصف است به نادانی،
یعنی قوه دانایی دارد و این قوه به فعلیت نرسیده است. همچنین در مورد دیوار
می گوییم «لیس ببصیر» ولی نمی گوییم «أعمی» . با «لیس ببصیر» بصیرت را سلب
می كنیم، ولی با «هو أعمی» لابصریت را اثبات می كنیم. لابصریت در جایی اثبات
می شود كه بصر به صورت قوه وجود داشته باشد ولی فعلیتش وجود نداشته باشد.
پس در واقع اشكال حاجی این است كه مرحوم آخوند قضیه «الإنسان ممكن»
را- كه همان قضیه «الإنسان لا یستحق الوجود و العدم» است- قضیه معدوله گرفته
است، در حالی كه این قضیه، سالبه محصله است. خود مرحوم آخوند این مطلب را
به همین بیان مفصلا در مبحث مواد ثلاث مطرح كرده اند و روی این مسأله زیاد بحث
كرده اند كه «آیا قضیه «الانسان ممكن» سالبه محصله است یا [موجبه ] معدوله یا
موجبه سالبة المحمول؟ » . ایشان در آنجا فرموده: این قضیه نه موجبه معدولة
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 726
المحمول است نه سالبه محصله، بلكه موجبه سالبة المحمول است
[2]. بنابراین ما
اشكال حاجی را موكول می كنیم به بحث مفصلی كه در مبحث مواد ثلاث آمده و البته
حرف حاجی را به سادگی نمی توان قبول كرد.
[1] - . این مطلبی است كه در مبحث «موادّ ثلاث» مفصلا روی آن بحث شده و حتی خود مرحوم آخوند هم این مطلب را در آنجا طرح كرده اند.
[2] - . در «منطق» منظومه فرق بین موجبه معدولة المحمول و موجبه سالبة المحمول بیان شده است.