لما استحال وجود حركة غیر متجزیة أو متجزیة إلی ما لایتجزی ولو بالقوة فاستحال
كون السرعة و البطؤ بتخلّل السكنات
[1]. أما الأول فلأنه لو جاز وجود حركة لاتتجزی
[2] لجاز وجود مسافة غیر متجزیة و اللازم محال لما سیأتی فی مباحث الجواهر فكذا الملزوم. و بیان الملازمة بأنّ الحركة مطابقة للمسافة و المسافة اتصالها باتصال
الجسم و هو متجز لا إلی نهایة
[3]، فالحركة غیر منتهیة فی التجزیة. و أمّا
[4] الثانی فلوكانت حركة أسرع من حركة و الاُخری أبطأ منها لأجل تخلل السكنات یلزم أن یری
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 928
المتحرك ساكناً و الرحی متفكّكاً
[5]؛ و ذلك لأنّ نسبة زمان السریع من الحركة إلی زمان البطی ء كنسبة مسافة البطی ء إلی مسافة السریع. فلو فرض متحركان زمان حركة
أحدهما عشر زمان حركة الآخر
[6] و كان المقطوع من مسافة إحداهما آلاف الوف مسافة الاُخری و اتفقا فی الأخذ و الترك لوجب أن یری الأبطأ حركة ساكناً فی خلال
حركته المحسوسة متصلة
[7] فی أجزاء من ذلك الزمان نسبتها إلی أجزائه التی وقعت الحركة فیها كنسبة مسافة السریع إلی مسافته، كمثال حركة الشمس و حركة الفرس
الشدید العدو و لغیر ذلك من الحجج البینة المذكورة فی الكتب.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 929
[1] . یعنی وقتی آن نظریه باطل شد این نظریه هم كه می گوید «در خلال هر حركتی سكونات است و هر حركتی مجموع حركتهاست به علاوه ی سكونات» باطل می شود.
[2] . «لا تجتزی» غلط است.
[3] . به ادله ی بطلان جزء لایتجزی .
[4] . حالا كه آن نظریه باطل است پس نظریه دوم هم باطل است؛ یعنی حالا كه این نظریه كه «حركت مجموع سكونات است» باطل شد، پس این نظریه را هم كه «حركت بطی ء با تخلل سكنات است» می خواهیم بگوییم باطل است. عرض كردیم بیان آقای طباطبایی آن نظریه را رد می كند نه این نظریه را.
[5] . یعنی لازم می آید وقتی سنگ آسیا حركت می كند، در چشم ما اجزائش جدای از یكدیگر دیده شود؛ چون سنگ آسیا سطح مدوّری است كه حركت می كند. اگر سنگ آسیا در یك ثانیه یك دور حركت كند همه ی آن سطح مدوّر [در یك ثانیه ] یك دور حركت می كند، ولی ذراتی كه نزدیك مركز هستند دایره ی كوچكتری را طی می كنند و هرچه كه به طرف محیط برویم، ذراتْ دایره ی بزرگتری را طی می كنند. دایره ای كه در طرف آخرین اجزاء سنگ است شاید از دایره ای كه نزدیك مركز است صد برابر بزرگتر باشد. بنابراین ذره ای كه روی محیط دایره است و ذره ای كه نزدیك مركز است هر دو در یك ثانیه یك دور طی می كنند ولی مسافتی كه آن طی كرده صد برابر مسافتی است كه این طی كرده است. می فرماید: بنا بر این نظریه لازم می آید ذره ی نزدیك مركز، مثلا در نود و نه جزء از صد جزئی كه ذره ی نزدیك محیط حركت می كرده ساكن باشد.
[6] . این عبارت ناقص است. عبارت باید این گونه باشد: «. . . عشر زمان حركة الآخر و اتفقا فی المسافة. . . » . ثانیا به جای «و كان المقطوع» باید «أو كان المقطوع» باشد.
[7] . كلمه ی «متصلة» زائد است. اگر «المتصلة» بود درست بود و نبودنش هم ضرری نمی رساند.