در
کتابخانه
بازدید : 1640355تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
روایت دیگر- كه روایتِ آموزنده ای است- می فرماید: شخصی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام سؤال كرد كه چرا من از شب خیزی و از خواندن نافله سحر محرومم؟ امیرالمؤمنین جواب خیلی ساده ای داد، فرمود: اَنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَیَّدَتْكَ ذُنوبُكَ [1]مردی هستی كه گناهانت، دست و پایت را به غل و زنجیر بسته اند، نمی گذارند بلند شوی. این خیلی عجیب است و خود یك حقیقتی است.
این را مكرر علما در كتابهای خودشان نوشته اند كه گناه روز مانع چنین توفیقی است.

«محرومم» معنایش این است كه نه فقط بیدار نمی شوم، بیدار هم كه بشوم نمی توانم بلند شوم.

فرمود یك غل و زنجیر نامرئی به دست و پایت هست، خودت هم نمی دانی. یعنی اگر می خواهی بلند شوی اول باید آن غل و زنجیرها را باز كنی.
فردی- كه اگر نام ببرم شاید همه تان او را بشناسید- می گفت: پیش مرحوم آقا شیخ حسنعلی اصفهانی [2]بودم. مردی كه از علما و خیلی متشخص بود، به منزل ایشان آمد. اولاً [آن مرحوم ] اعتنای زیادی به او نكرد. بعد كه به كارهای دیگران رسیدگی كرد، آن مرد رو كرد به وی و گفت:

آقای حاج شیخ! یك عرضی خدمت شما دارم. بله بفرمایید. گفت: من نمی دانم كه چه سرّی هست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 50
من خیلی دلم می خواهد كه سحرها بلند شوم عبادت كنم و بیدار هم می شوم ولی هركاری می كنم كه بلند شوم نمی توانم. این وضع هست تا طلوع صبح. بعد از طلوع صبح، دیگر راحت بلند می شوم. من نمی فهمم این چه حسابی است؟ آمده بود كه ایشان مثلاً یك دعایی به او بدهد كه این حالت از او رفع بشود. هرچه گفت او گفت: حالا عجالتا بفرمایید، تشریف ببرید، و به او اعتنا نكرد.

آن شخص گفت ما یك مقدار ناراحت شدیم كه آخر او پیرمرد و محترم و متشخص است. می گفت وقتی كه آن مرد می رفت، نزدیك درِ منزل یا درِ اتاق كه رسید، آقا شیخ حسنعلی با صدای بلند گفت (و گویا او شنید) : ان شاءاللّه موفق نخواهی شد. بیشتر تعجب كردم. بعد به او گفتم [چرا این طور برخورد كردی؟ ] جریانی را گفت كه این مثلاً در چه قضایایی كه مربوط به كجا بود یك خیانتی مرتكب شده و آن خیانت نمی گذارد كه او چنین توفیقی پیدا كند و پیدا نخواهد كرد.
بالاتر از سخن این مرد عالم، سخن خود امیرالمؤمنین است، از آن بالاتر كه نمی شود. آن شخص گفت: آقا من چرا محرومم؟ فرمود: تو مردی هستی كه قیدها یعنی كُنده ها [3] [به تو بسته شده؛ ] قید و كنده نامرئی به دست و پایت زده شده؛ تا آنها را باز نكنی، نمی شود. باز كردن آنها یعنی چه؟ یعنی قبلاً توبه كردن، خود را پاك كردن و شستشو دادن، تا بعد خداوند چنین توفیقی به تو بدهد.

[1] - . وسائل الشیعه، ج /5ص 279.
[2] - . مرد فوق العاده ای بود، خدا بیامرزدش. از آن كسانی بود كه از وقتی كه كودك و شیرخوار بوده است، یك معلم و مربی داشته غیر از پدرش كه از او مراقبت می كرده، از ابتدا كه او از مادر متولد شده بود نگذاشته بود بین الطلوعین بخوابد؛ می آمد و اگر این بچه می خواست خوابش ببرد انگشت در دهانش می كرد نمی گذاشت بخوابد. آدم رُكی هم بود.
[3] - . قید یعنی كنده ای كه به پای یك نفر مقصر یا زندانی و امثال اینها می گذارند.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است